در حقیقت، مدیران نامداری که از بیرون سازمان آمده، و به اداره امور میپردازند، نقشی در رساندن یک شرکت، از مرحله خوب به عالی ندارند. در میان مدیران شرکتهای رهسپار تعالی، ده نفر از هر یازده نفر از درون خود سازمان به منصب مدیریت رسیدهاند، حال این که شرکتهای همتراز شش برابر بیش از دیگران سعی داشتهاند مدیران خود را از میان افراد بیرون سازمان انتخاب کنند.
رهبران سطح پنجم نیازهای مبتنی بر خودخواهی و غرور را از خود دور کرده و به هدفی بزرگتر یعنی ساختن یک شرکت عالی میاندیشند، این بدان معنا نیست که این رهبران هیچ گونه غرور یا عزت نفسی ندارند، در واقع آنها به طرز باور نکردنی جاهطلباند، اما جاهطلبی آنها در وهله اول و قبل از هر چیز برای سازمان است نه برای خودشان.
مدیرانی که تحولات خوب به عالی را پدید میآورند، این طور نبود که نخست، مبدا حرکت را انتخاب کنند و بعد افراد مناسب را بیابند. آنها ابتدا افراد مناسب را انتخاب (و افراد نامناسب را حذف میکردند) و بعد هدف خود را تعیین میکردند. آنها در واقع میگفتند: «ببینید، من واقعا نمیدانم چه هدفی دارم. اما تا این حد میدانم: اگر افراد مناسب را انتخاب کنیم، آنها را در جایگاههای مناسب قرار دهیم و افراد نامناسب را حذف کنیم، آن گاه میتوانیم هدفی عظیم و ارزشمند برای خود تعیین کنیم.»
آیزایا برلین در رساله معروف خود به نام «خارپشت و روباه» مردم جهان را به دو گروه: خارپشتها و روباهها تقسیم میکند، که برگرفته از این گفته یونانی قدیمی است: «روباه خیلی چیزها میداند، اما خارپشت فقط یک چیز خیلی مهم را میداند.»
شرکتهای رهسپار تعالی نمیگفتند: «خوب، مردم، بیایید نسبت به کاری که انجام میدهیم، شور و علاقه داشته باشیم.» آنها به گونهای معقول روشی کاملا متفاوت را در پیش میگرفتند و میگفتند: ما فقط باید کاری را انجام دهیم که میتوانیم نسبت به آن شور و اشتیاق داشته باشیم.
شرکتهای رهسپار تعالی رهبرانی سطح پنجم داشتند که فرهنگی ماندگار و مبتنی بر نظم را بنا مینهادند، حال آن که شرکتهای همتراز و ناپایدار با مدیران سطح چهارمی اداره میشدند که شخصا و با اتکا به اهرم زور خواستار برقراری نظم بودند.
خوب دشمن عالی است. جیم کالینز در کتاب معروفش با عنوان «از خوب به عالی» خوببودن را نهتنها امر مثبتی نمیداند؛ بلکه آن را خطرآفرین قلمداد میکند. او معتقد است خوببودن مانع از عالیبودن افراد و کسبوکارها میشود و آن را سد راه تعالی میداند. قانعشدن به خوببودن به این دلیل که آسانتر از عالیبودن است، تهدید بزرگی برای استفاده خلاقانه از فرصتهای پیش رو و رسیدن به سطح عالی است.
کتاب او بر مفهوم بسیار مهمی بنا نهاده شده و آن «انضباط» (Discipline) است. جیم کالینز درباره سه نوع نظم سخن میگوید: افراد منضبط و تفکر منضبط و عملکرد منظم. اینها درکنارهم میتوانند چرخه رشد را برای شرکتها فراهم کنند. فهرست کارهایی که باید انجام بدهیم و مهمتر از آن تهیه فهرستی از کارهایی که نباید انجام دهیم، تأکیدی بر اهمیت فراوان رعایت انضباط در سیستم کاری است.
انتهای پیام