شیوه برخورد با مقوله معلولیت در داستان ها و فیلم ها را شاید بتوان نمونه ای خوب از بازنمایی فرهنگ ما به حساب آورد که خود البته در میزان آگاهی و نوع نگرش ما ریشه دارد. عقاید مختلفی در مورد نوع و شیوه استفاده از ویژگی معلولیت در فیلم ها و نمایش ها وجود دارد. برخی از جمله فیلمنامهنویس آمریکایی، کریستوفر شین (Christopher Shinn) که خود از یک پای مصنوعی استفاده می کند، با بهره گیری از افراد غیر معلول در فیلم ها و دادن نقش یک معلول به آنها کاملا مخالف است. شین معتقد است با این کار توانمندی افراد دچار معلولیت ناچیز انگاشته می شود.
شین می گوید: بازیگران غیر معلول البته می توانند برای نقش آفرینی بهتر به عنوان یک معلول از افراد دچار معلولیت پرس و جو کنند، در این باره خیالپردازی کنند و با آنها همذاتپنداری کنند اما هیچگاه نمی توانند تجربه واقعی یک معلول را درک کنند و به تصویر بکشند.
از طرف دیگر برخی معتقدند بهره گیری از یک فرد دچار معلولیت به عنوان بازیگر نقش معلول و محدود کردن او به بازی در نقش های مربوط به مقوله معلولیت از اعتقاد به نوعی رفتار «اردوگاهی» در قبال معلولان حکایت دارد که باید به شدت از آن پرهیز کرد چرا که معلولیت چیزی جدای از جامعه نیست و می تواند برای همه اتفاق بیفتد؛ معلولیت حادثه ای در دور دست نیست که تنها برای همسایه اتفاق بیفتد! افراد دچار معلولیت هم گروهی یکدست که همه به هم شبیه باشند، نیستند و طیف وسیعی از آدمها را در بر می گیرند. حتی معلولیت هم در هر معلول منحصر به فرد است و هیچ دو معلولی شبیه هم نیستند.
کلیشه معلولیت در فیلمها
در حقیقت اشکال این جاست که فیلمسازان به جای کشف ویژگی های افراد دچار معلولیت در واقع از آنها تنها در نقش هایی استفاده می کنند که معلول و معلولیت را به نمایش می گذارد؛ ترفندی که به قصه حرکت می دهد و آن را به جریان در می آورد.
یکی از این کلیشه ها اعطای نقش «قربانی» به فرد دچار معلولیت است، به عبارتی، شخصیتی که در فیلم در موقعیتی ترحم آمیز و نیازمند به کمک نقش آفرینی می کند.
فیلم مرد فیلنما (Elephant Man)، نمونه ای خوب از چنین رویکردی است که در آن فیلم تماشاچی را وادار می کند نسبت به بازیگر احساس ترحم کند. جوزف مریک (Joseph Merrick)، که فیلم در مورد روزگار تلخ اوست در دوران سلطنت ملکه ویکتوریا می زیسته و به خاطر ناهنجاری و بدشکلی در چهره و اندامها او را به عنوان هیولا در نمایشگاه عجیب الخلقه ها (Freak Show) به نمایش می گذاشته اند.
نقش کلیشه ای دیگر که در فیلمها به فرد دچار معلولیت می دهند نقش قهرمان است. کسی که زندگی او برای دیگران الهام بخش است کسی که بر محدودیت و ناتواناییهایش غلبه کرده و خود به عنوان منبع انگیزه و الهام بخشی در برابر چشم مخاطب قرار می گیرد. فیلم فارست گامپ (Forrest Gump)، در این زمینه نمونه خوبی است. فیلم داستان مردی است کند ذهن اما مهربان که شاهد چندین رویداد تاریخی مشخص در ایالات متحده قرن بیستم است و ناخواسته بر آنها تاثیر می گذارد.
اما سومین کلیشه، بازی در نقش «آدم بد» (در برابر قهرمان) است که البته در سال های اخیر کمتر چنین نقشی را در فیلم ها برای بازیگر معلول در نظر گرفته اند. در واقع فیلمنامه نویس برای نشان دادن شرارت و شیطان صفتی در فیلم از فردی دچار معلولیت و نقص جسمانی استفاده می کند. مثل نقش رئیس دزدان دریایی که چشمی نابینا یا پایی قطع شده دارد. این نقش را می توان در فیلم هایی مثل کاپیتان هوک (Captain Hook) و پیتر پن (Peter Pan) دید.
شبهای مافیا
اما در مورد استفاده از افراد معلول در نقش بازیگر تو گویی نوع چهارمی از کلیشه هم وجود دارد و آن استفاده از معلول و معلولیت برای خنداندن مخاطب است! نمونه ای خیلی تازه از این رویکرد را می توان در یکی از قسمتهای مجموعه شبکه نمایشخانگی شب های مافیا دید که در آن ناشنوایی و زبان اشاره به نحوی تمسخر میشود.
مسخره کردن ناهنجاری ها و نقص های جسمی البته همه جا وجود دارد و چنان که گفتیم (و فیلم مرد فیل نما هم تا حدی نشان می دهد) زمانی افراد را به سبب ناهنجاری های فیزیکی در موزه به نمایش می گذاشتند و مردم برای دیدن آدمی که بالاتنه کوتاه، چشمهای بزرگ، صورت عجیب و غریب داشت یا حتی کوتاه قامت یا خیلی چاق بود حاضر بودند پول پرداخت کنند. مرد فیل نما همیشه گروهی از مردم را پشت سر خود داشت که او را هو و مسخره می کردند!
اما استفاده از معلولیت به عنوان دستمایه ای برای ایجاد فضای مفرح چقدر درست است؟ که البته درست نیست آن هم در یک مجموعه تلویزیونی که هزاران نفر مخاطب دارد.
اگر در زمان ملکه ویکتوریا تلویزیون بود شاید آنها هم این کار را می کردند شاید هم بتوان در نمایشهایشان افراد معلول را هم دید که برای خنداندن تماشاچی یا ایجاد و تقویت حس شرارت به روی صحنه رفته اند ولی امروز که همه سعی دنیا ادغام جمعیت ۱۵ درصدی معلولان به عنوان بزرگترین اقلیت در جامعه جهانی است، استفاده از معلول و معلولیت برای تلطیف شرایط و خنداندن مخاطب هیچ توجیهی ندارد.
انتظار می رود فیلمساز ما اگر هم می خواهد از یک بازیگر معلول استفاده کند یک مادر، پدر، سرآشپز، روحانی ، وزیر، معلم یا دوست را به تصویر بکشد؛ آدمهایی که معلول اند اما زندگیشان را می کنند؛ آدمهایی که نظیر دیگران مسئولیت های زیادی به آنها سپرده شده است و نه لزوما کسانی که مجبورند برای اثبات خویش و جایگاه اجتماعی شان از فراز و نشیبهای بسیار بگذرند.
ساختن یک فرهنگ کار ساده ای نیست؛ زدودن یک فرهنگ غلط هم به این سادگی ها اتفاق نمی افتد. به ویژه آن که این ها همه در درون ما مردم ریشه دوانده اند؛ به سان حضور خزه بر سنگ و تو گویی ما را گریزی از آن نیست.
منابع:
Jorain Ng, Heroes, Villains, and Victims: Images of Disability in Movies
Rosemarie Garland-Thomson, Staring at the Other