نیمه پنهان جنگ| وصیت‌نامه‌ای که دوازده سال مکتوم ماند/ گفته بودم 6 فرزندم را فدای امام کنم

خبرگزاری فارس یکشنبه 04 مهر 1400 - 14:30
نیمه پنهان جنگ| وصیت‌نامه‌ای که دوازده سال مکتوم ماند/ گفته بودم 6 فرزندم را فدای امام کنم

به گزارش خبرگزاری فارس از نطنز، هفته دفاع مقدس فرصت مغتنمی است تا از رشادت‌ها و ایثارگری‌های کسانی یاد کنیم که با گذشتن از خود امنیت و آرامش امروز را به ما هدیه داده‌اند و ما میراث‌دار نسلی هستیم که استوار و مستحکم در مقابل دشمن بعث ایستادند و مقاومت کردند.

به سراغ غلامرضا فرجی‌خالدی مدیر پخش و اکران حوزه هنری انقلاب اسلامی فردی که از اواخر دهه ۶۰ عهده‌دار مسؤولیت پخش و اکران سازمان سینمایی حوزه هنری انقلاب اسلامی بود رفتیم تا دقایقی را با او به گفت‌و‌گو بنشینیم غلامرضا فرجی متولد شهر خالدآباد شهرستان نطنز است که در خانواده‌ای مذهبی که پدر به کشاورزی و مادر به قالی‌بافی اشتغال داشته با سختی‌ها و مشقت‌های فراوان بزرگ‌ شده است و هنوز پینه‌های دست پدر مرحومش را به یاد دارد و مادر او که از سلاله سادات بوده هم‌اکنون در منزل در خالدآباد سکونت دارد که پسرش با بازنشسته شدن این روزها بیشتر در خدمت مادر است.

سادگی و صبوری عامل موفقیت غلامرضا فرجی بود

برای مصاحبه اول به سراغ برادرش رفتیم، علیرضا فرجی‌خالدی از رزمندگان ۸ سال دفاع مقدس و فرمانده فعلی پایگاه بسیج شهر خالدآباد در وصف برادرش گفت: از جمله ویژگی‌های مثبت غلامرضا صبور، خنده‌رو، خوش‌برخورد، صبور و فردی که هیچ‌گاه عصبانی نمی‌شود، است که این ویژگی‌ها باعث پیشرفت او شده بود.

وی از نظم کاری غلامرضا گفت و اظهار کرد: از ساعت ۷ صبح تا ۱۱ شب در محل کار حاضر و از منظم‌ترین افراد در محل کار به شمار می‌رفت که در عین سادگی از موتورسیکلت استفاده می‌کرد و تا پایان وقت در محل کار می‌ماند تا حق تهیه‌کننده‌ها در فیلم‌های سینمایی ضایع نشود، در توزیع فیلم‌ها نیز عدالت را رعایت کرده و اهل پارتی‌بازی نبود و تا مواقعی که خود من هم مسؤولیت چند سینما را در تهران بر عهده‌گرفته داشتم با بقیه سینمادارها هیچ فرقی قائل نمی‌شد و همه را به یک‌چشم نگاه می‌کرد.

تماس روزانه با مادر برای اینکه مادر احساس دلتنگی نکند

علیرضا فرجی‌خالدی گفت: غلامرضا 6 ماه بدون اینکه خانواده و پدر و مادر متوجه شوند به جبهه رفت در حالی‌ که ما فکر می‌کردیم او در بهشهر در حال گذراندن دوران آموزشی است ولی وقتی‌ که 5 ماه از حضورش در جبهه‌ها می‌گذشت نامه‌ای برای من ارسال کرد که به خاطر اینکه پدر و مادر غصه نخورند و احساس دل‌تنگی نکنند و با توجه به اینکه من نیز در جبهه به سر می‌بردم این موضوع را به پدر و مادر نگفته بود، از من هم در نامه درخواست کرده بود که هیچ‌گاه نگویم که غلامرضا به جبهه رفته است.

وی گفت: غلامرضا از جمله علاقه‌مندان به اهل‌بیت عصمت و طهارت است، از اول اشتغالش تاکنون در جنوب شهر و در یک‌ منزل ساده سکونت می‌کرد که هنوز هم در همان منزل سکونت دارد و زیاد اهل مادیات نیست، او با خانواده مذهبی و خواهر شهید ازدواج‌ کرده و الآن با توجه به بازنشستگی بیشتر به مادر سر می‌زند، اما زمانی هم که در تهران مشغول فعالیت بود روزی ۲ بار حداقل با مادر تماس می‌گرفت و با او مراوده و شوخی می‌کرد تا مادر احساس دل‌تنگی نکند.

از تأسیس کتابخانه تا جمع‌آوری کمک برای ارسال به جبهه

اما با غلامرضا فرجی‌خالدی نیز به گفت‌وگو نشستیم که در ابتدا اظهار کرد: بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی الفبای امور فرهنگی، مذهبی و دینی را به همراه شهید سیدعلی حسینی‌خالدی در نزد استاد عباس‌علی حاجی‌زاده آموختیم، کلاس‌هایی شبانه در منزل ایشان برقرار می‌شد و ما هم در این کلاس‌ها شرکت فعال داشتیم، نخستین اقدام ما در شهر خالدآباد تأسیس کتابخانه ولی‌عصر(عج) بود.

این رزمنده ۸ سال دفاع مقدس افزود: در یک مقطعی هم با دوستان حزب جمهوری اسلامی ایران در شهر بادرود همکاری تنگاتنگی داشتیم، در ادامه به‌ صورت ماهانه آموزش‌های نظامی و فرهنگی را در سپاه پاسداران نطنز آموختیم و اقدام به تشکیل پایگاه بسیج ذوالفقار خالدآباد کردیم.

وی از برنامه‌ریزی مدون آموزش‌های نظامی که در استان اصفهان برگزار می‌شد گفت و اضافه کرد: در کلیه مراسم شهدا در تهران، کاشان و بادرود حضور فعال داشتیم، بنده به عنوان معاون با شهید سیدعلی حسینی خالدی که فرمانده پایگاه بود فعالیت می‌کردم که موجب شده بود وحدت و انسجام در همه برنامه‌های مراسم شهر خالدآباد به چشم بخورد و پایگاه ما در دوران دفاع مقدس به‌ عنوان ستاد مردمی و کمک‌رسانی به جبهه بود و کمک‌های مردمی را از روستاهای اطراف جمع‌آوری و مستقیماً ارسال می‌کردیم.

دوازده سال وصیت دوست شهیدم را پیش خود نگهداری و در روز تشییع پیکرش رونمایی کردم

فرجی‌خالدی در بازگویی خاطراتش می‌گوید: با شهید حسینی هماهنگ بودیم که اگر قرار به اعزام به جبهه بود هر دو با هم برویم ولی برای اعزام‌ها یک مانع وجود داشت و آن هم اینکه بردار بزرگ هر دوی ما در منطقه بودند و با رفتن ما مخالفت داشتند، ما کلاس‌های آموزشی را سپری کرده بودیم و آماده رفتن به جبهه بودیم، من به بهانه آموزشی بدون اطلاع پدر و مادر به جبهه رفتم و به خانواده گفتم که در بهشهر در حال گذراندن دوران آموزش نظامی هستم.

این رزمنده ۸ سال دفاع مقدس شهید حسینی را همراه و همراز خود می‌داند و مطرح می‌کند: وقتی شهید حسینی مفقود شد و ۱۲ سال از وی خبری نبود من وصیت‌نامه شهید را در اختیار داشتم ولی جایی این موضوع را بازگو نکردم، وقتی پیکر شهید والامقام را به خالدآباد آوردند برای نخستین بار وصیت شهید را در گلزار شهدای شهر خالدآباد قرائت کردم، وقتی مورد سؤال خانواده قرار گرفتم به آنها گفتم دلم نمی‌آمد که وصیت شهید را برایتان بگویم چون همه امیدوار بودیم که علی حسینی زنده برگردد.

پخش فیلم‌های دفاع مقدس در پارک‌های بزرگ تهران

وی خاطرنشان کرد: بعد از اتمام دفاع مقدس، جذب حوزه هنری و سازمان تبلیغات اسلامی شدم و توسط هاشمی رئیس فعلی صنف تهیه‌کنندگان سینمای ایران در بخش توزیع فیلم و سینماداری بودم، البته در اول کار اقدام به راه‌اندازی بخش نمایش سیار فیلم‌های ۱۶ میلی‌متری کردیم که در پایگاه‌های بسیج خواهران و برادران دانشگاه‌ها، نهادها و ارگان‌های مختلف فیلم‌هایی مانند شکار و شکارچی را نمایش می‌دادیم.

فرجی‌خالدی از اجرای تئاتر با موضوع دفاع مقدس با بازیگری اصغر تقی‌زاده بازیگر فیلم‌های دفاع مقدس نیز سخن به میان آورد و بیان کرد: در ادامه فیلم‌های سینمایی را در پارک‌های تهران نمایش دادیم و باعث افتخارم است که بیشترین آثار انقلابی، دفاع مقدسی و دینی را توزیع کردم.

از این رزمنده ۸ سال دفاع مقدس خواستیم که خاطرات شیرین دوران حوزه هنری را برای ما بازگو کند که گفت: دهه فجر معمولاً برنامه‌ریزی برای نمایش سیار حوزه هنری بود و ثبت‌نام انجام و تاریخ مشخص شده و همکاران در تاریخ مشخصی برای نمایش اعزام می‌شدند، به عنوان مثال برای نمایشی حسین یاری بازیگر فیلم تیرباران برای نمایش با یکی از همکاران اعزام شد.

وی ادامه داد: یکی از همکاران تازه‌کار برای پخش فیلم به یکی از مناطق رفت و برای نمایش فیلم آپارات از حلقه دوم شروع به نمایش کرده بود که با وجو اینکه اطرافیان به او گفته بودند حلقه دوم فیلم است زیر بار نرفت، بعد از ۱۰ دقیقه تیتراژ پایانی فیلم می‌آید و فیلم تمام می‌شود که مورد خنده حضار قرار می‌گیرد.

داستان جالب پوستر فیلم سینمایی مریم مقدس

فرجی‌خالدی گفت: پوستر فیلم سینمایی مریم مقدس به کارگردانی شهریار بحرانی و تهیه‌کنندگی محسن علی‌اکبری را استاد علی وزیریان تهیه کرده بود، در مقطعی هم که می‌خواستیم این فیلم را پخش‌کنیم، فضای مجازی وجود نداشت و صاحبان سینما پوستر را می‌دیدند و نسبت به ثبت قرارداد اقدام می‌کردند، یک‌ روز یکی از سینمادارها گفت «آقا غلام سر خانم داخل این پوستر(شبنم قلی‌خانی) از الآن پایین است و فروش نخواهد رفت، اما فیلم آمد و استقبال به‌ قدری زیاد شد که ۵۵ بار کپی زده شد، بعد از آن این فرد به دفترم آمد و گفت بگو سرش را بالا کند، دیگر فیلم فروخته است.

این رزمنده ۸ سال دفاع مقدس اظهار کرد: در اواخر مسؤولیت و نزدیک به ایام بازنشستگی آثار پویانمایی ارزشمندی در حوزه هنری تولید کردیم که شاهزاده روم، فیل‌شاه و بنیامین از آن جمله بود و اینها برترین آثار ایرانی تاریخ سینمای ایران شد و باعث شد که جوانان این مرزوبوم به این صنعت ببالند.

خاطرات جالب مادر رزمنده دفاع مقدس

به دیدار مادر غلامرضا فرجی رفتم، وارد منزل ساده مادر شدم، تازه از نماز جماعت مغرب و عشا آمده بود، از فرزندانش سؤال کردم گفت که ۶ پسر و یک دختردارم، در خصوص جبهه رفتن پسران سؤال کردم، گفت: وقتی علیرضا از جبهه آمد غلامرضا به جبهه رفت، ولی به من نگفته بودند که او به جبهه رفته است، البته من خودم گفته بودم که ۶ پسرم غلام حلقه به گوش امام خمینی هستند و آنها را در راه امام فدا می‌کنم، البته آن روز امام زنده بود.

مادر ادامه داد: از علیرضا پرسیدم مادر غلامرضا کجا رفته که به من نمی‌گویی، جواب داد که به خدمت و دوره آموزشی رفته است که بعد متوجه شدم به جبهه رفته بوده است، بعد از آن نورالله ۲ ماه به کردستان رفت، البته هیچ‌گاه ناشکری نکرده و نالان نبودم چون گفته بودم که ۶ پسرم غلام حلقه به گوش راه امام هستند.

وقتی غلامرضا برای مادر آرد خمیر می‌کند

او درباره اخلاق غلامرضا و کمک او در منزل این گونه سخن به میان آورد: غلامرضا همه‌چیزش از جمله حوصله و اخلاقش خوب است، البته علیرضا فرزند ارشدم خوب است، روزهایی که نان می‌پختیم غلامرضا در پخت نان به ما کمک می‌کرد، برای ما هیزم می‌آورد، آرد را خمیر می‌کرد نان را می‌برد و گاهی که من به دنبال کار قالی‌بافی بودم او برایمان حتی غذا هم درست می‌کرد.

از مادر سؤال کردم اگر یک‌بار جنگی اتفاق بیفتد اجازه می‌دهد که باز هم بروند، جواب داد: بله همه بروند، جان من و جان مقام معظم رهبری، آرزو دارم که امام خامنه‌ای را یک‌ بار ببینم، یک‌ بار یکی از بچه‌هایم که کوچک بود سهواً گفت خمینی ولی دایی‌اش به او گفت که باید حتماً بگویی امام خمینی، من به امام و رهبری علاقه خاصی دارم خدا ایشان را حفظ کند و عمر ۲۰۰ ساله باعزت بدهد، او پدر ماست بعضی موقع برایش گریه می‌کنم چون ما سیدها دل‌نازک هستیم از همه بچه‌ها هم راضی هستم به علیرضا وصیت کردم که وقتی از دنیا رفتم، پیکر من را به حسینیه شهر خالدآباد ببرد و ۵ دقیقه سر قبر شهدای گمنام آنجا من کنار شهدا باشم، البته ۴ بار به کربلا رفته‌ام و باز هم آرزو دارم به کربلا بروم و قبر امام حسین(ع) را زیارت کنم.

مادری که کت شوهرش را به نیابت سلامتی رزمنده‌اش به فقیر داد

مادر علیرضا و غلامرضا فرجی می‌گوید: یک‌بار کت پدر بچه‌ها را به نیابت سلامتی علیرضا به یک فقیر دادم و شب پدر علیرضا گفت کت را بیاور تا به خانه فامیل برویم، من رفتم برگشتم و کت را پیدا نکردم به شوهرم گفتم یک‌ چیزی بگویم من را دعوا نکن، کت را به نیت سلامتی بچه‌ها به یک مرد فقیر دادم، پدر بچه‌ها با خنده گفت شما دیوانه‌ای؛ وقتی غلامرضا به جبهه می‌رفت به علیرضا گفت برادر من رفتم، شما لباس‌هایت را یک‌ جایی پنهان کن چون مادر همه لباس‌هایت را به نیت سلامت من به فقرا خواهد داد.

 

 

انتهای پیام/۶۳۰۲۵/آ/

منبع خبر "خبرگزاری فارس" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.