به گزارش خبرگزاری فارس از داراب، وقتی به چشمانش نگاه کردم چیزی از جنس التماس سو سو میزد.
دستانش یخ زده بود اما نگاهش حرف داشت. تنها صدایی که از ته حلقش به سختی بیرون آمد، کمک بود و یک جمله گفت: طفلکم دو ساله بود که در آغوشم جان داد.
گوشه چادرم در دستش مچاله شد و آخرین رمق را به کار گرفت تا حرف بزند اما نتوانست. نفس هایش به شماره افتاد و نبضش انگار مسدود میشد.
درد را می دیدم که از قلب در تمام مجرای بدنش منتقل میشد، دردی که فقط جسمی نبود. روحش درد می کشید، خاطرش آزرده شده بود، دلش شکسته بود.
به سختی تقلا می کرد تا حرف بزند در جدال زندگی و نیستی، زن جوان فقط تقلا میکرد که دردش را بازگو کند.
برای اینکه بیشتر اذیت نشود، گفتم استراحت کن بعد صحبت می کنیم، برای مصاحبه فرصت زیاد است! اما خودم می دانستم امیدی واهی می دهم به قربانی که تا دقایقی دیگر ناقوس مرگ را میشنود.
ناگهان به حرف آمد، همه انرژیاش را جمع کرد و بعد جان داد: من هم قربانی جاده بودم، جادهای که استاندارد لازم را برای رانندگی نداشت اما...
با کلماتی بریده ادامه داد: اما فقط جاده نبود، راننده مقابل مست و لایعقل بود و تا بناگوش نوشیده بود! چرا رانندگان مست راحت در جادهها می تازند؟
چشمانش به سقف خیره شد و قلبش از تپش ایستاد. من مبهوت و حیران دستانش را که زمهریر شده بود در دست فشردم...
او هم قربانی جاده بود
تازه از بیمارستان خارج شده بودم، عین شوکزدهها مبهوت، به اطرافم چشم میگرداندم اما چیزی نمیدیدم. دو برانکارد گوشه سالن خودنمایی میکرد. پرسشـهای عجیب و غریب، ذهنم را محاصره کرده است و آنها که باید پاسخ بگویند، خاموشند!
پرستار بخش میگفت مدتی است به فوتیهای تصادف عادت کردهایم، یعنی ناچاریم عادت کنیم، هر چند هفته تصادفی با تلفات جانی، آن هم با وضعیتی که دیدید...
تقاضای لحظهای تنفس در فضای مجازی!
نزدیک عید بود اما حسرت یک روز بی حادثه به دلم ماند، چهارشنبهسوری با آتشسوزی، تصادف... حتی ایام عید هم یکی در میان تصادف با تلفات!
تصاویر آنقدر دلخراش هست که حال دلسنگینها را هم خراب میکند.
از بس خبر ناگواریها و تصادفها زیاد شده، تقاضای یک آنتراکت در فضای مجازی داشتم، ساعتی بیخیال نشستن و به طبیعت بهاری چشم دوختن اما مگر میشد!؟
وقتی دلهره عبور داری!
داراب است و درختان مرکباتش... سرتاسر جاده، عطر بهار نارنج پیچیده و درختان سبز پرتغال، لیمو، نارنگی و نارنج قدم به قدم جاده را قرق کردهاند. باغات جنتشهر از قدیم تابلو تمامنمای زیبایی بهارانه شهرستان داراب بودند و این روزها، هر رهگذری را به تماشا فرا میخوانند.
شیشه ماشین را قدری پایین بردم تا مشامم از عطر شکوفهها سیراب شود، حس جاری شدن و نو شدن.
اما همین حوالی چیزی است که لذت تماشای طراوت درختان و استشمام عطر شکوفهها را به کاممان تلخ میکند.
دلهره عبور به دلم چنگ میزد، اینجا همان نقطهای است که اگر عزیزانت قصد عبور از آن را دارند، دلهره رهایت نمی کند، بس که اینجا تلفات داده، مثلث برمودایی شده که همه را میترساند! اما کسی به فکر چاره نیست.
یک راننده با سرعت از کنار خودرو ما عبور کرد. با سرعتی نامتعارف و با حرکات مارپیچ، شوآف راه انداخته! صدای ممتد بوق سکوت جاده را شکست. دو سه راننده دیگر به نشانه هشدار بوق میزنند اما راننده جوان بیخیال جاده و حادثهای که هر آن در کمین است، ویراژ میدهد.
سبقت گرفت، یک دو سه و... خودرو را رد کرده و همچنان تاخت. صدای تند موزیکی مهیج از سمت اتومبیلش، مسیر جاده را به سمت قصهای تلخ میبرد. پس از طی مسافتی، چشمم به هراس شانه خاکی جاده افتاد که راننده جوان را مهمان خود کرده! با ماشینی که واژگون شده و رانندهای که جراحت بی مبالاتی را بر تن دارد.
چند روز قبل، همان حوالی
تا چشم کار میکند، بیابان است. سیاهی طول جاده را کشدار کرده بود، دقایقی از غروب آفتاب گذشته اما انگار ساعتها از سپری شدن شب گذشته است. غروب جاده زیباست اما نه وقتی که شاهد واقعهای ناگوار باشی.
دقایقی دیگر گذشت و مسیر طی شد تا به محدودهای ناکوک نزدیک شدیم!
عرض جاده کم شد و این محدوده از حداقل استانداردهای لازم بیبهره است. چهارچشمی خلوت جاده را طی کردیم، رانندگان دیگر نیز کنار ما، طی مسیر کردند. حرکت عجیبی نبود و تقریبا همه با سرعت مجاز، رانندگی میکردند اما برخورد رخ به رخ 2 خودرو، سکوت جاده را شکست. برخوردی که از دلِ بی تاب آن کشته و زخمی بیرون بیرون آمد. دوباره دلهره عبور به جانم افتاد.
تعدادی از سرنشینان خودروها پیاده شده و از سر کنجکاوی صحنه تصادف را وارسی میکردند. پلیس و اورژانس هم کم کم از راه رسیدند.
یکی از همراهان رانندهِ جان باخته که بیتاب شده بود، جلو آمد و زبان به شکوه گشود: مگه نمیگید سرعت زیاد و سبقت غیرمجاز خطرناکه؟ دوست من که موقع رانندگی قواعد رو رعایت میکرد، کدوم اجل معلقی جانش رو گرفت؟ رو کرد به پهنه جاده و ادامه داد: این جاده دوا و درمون میخواد، اینجا مداوا میخواد... دستانش در هوا میچرخید و بغضی بلند، از نگاه هراسانش سراریز شد.
عمق فاجعه در یک قدمی وعدهها
اعتبارات... تصویب طرح... پیمانکارِ ناکارآمد... اینها سناریوی تکراری راه و جاده در داراب است که هر چند وقت یک بار از تریبون مسؤولان به گوش میرسد. ماجرایی که آنقدر کلیشهای شده که همه از متخصص و عامی متوجه عمق فاجعه شدهاند.
از سوی دیگر تا دلتان بخواهد وعده و وعید زمزمه میشود! وعدههایی از جنس چند هفته آینده و چند ماه آینده، این پروژه تکمیل و بهرهبرداری میشود. کیفیت و کمیت فدای حرفهایی از جنس باد میشوند!
بر اساس اعلام مرکز فوریتهای پزشکی استان فارس و دادههایی که در اختیار خبرنگار فارس قرار داد، محور داراب-جنتشهر در ماههای مرداد، شهریور، و از آبان تاکنون تصادفات منجر به مرگ داشته است. هر چند 3 تصادف اخیر با مسافت کمی از این محور واقع شد اما در نقطه پر خطر و محدوده روستای فتحآباد که به تناوب، تلفات توام با تلفات جانی داشته است.
همچنین این مرکز از ابتدای امسال تاکنون در ۳۵۸ تصادف این محور حضور یافته که در این حوادث، ۳۶۰ مصدوم بدحال به بیمارستان منتقل شده و علاوه بر این، تعدادی از مصدومان نیز که شرایط مساعدتری داشتند، در محل تصادف توسط تکنسینهای اورژانس مداوا شدهاند.
این تعداد تصادف در محدودهای تنها به طول 20 کیلومتر رخ داده است و در نزدیکی این محور نیز نقطه پرتصادفی وجود دارد که کانون سوانح دلخراش است.
انتهای پیام/س