سرتیپ دوم خلبان حسین خلیلی و سرتیپ خلبان سید اسماعیل موسوی از پیشکسوتان دوران دفاع مقدس و از خلبانان جنگندههای اف ۱۴ و اف ۵ به مناسبت سالگرد دیدار همافران با بنیانگذار جمهوری اسلامی، درباره نقش نیروی هوایی در پیروزی انقلاب و دوران دفاع مقدس روز یکشنبه با ایرنا به گفت و گو نشستند که در زیر مشروح آن آمده است:
ایرنا: در روزهای پایانی رژیم طاغوت و آغاز پیروزی جمهوری اسلامی کجا حضور داشتید؟
سرتیپ خلیلی: از فرصت استفاده میکنم و دهه فجر و پیروزی انقلاب اسلامی را به ملت بزرگوار ایران تبریک میگویم. انقلاب ما مذهبی و ملی بود زیرا این انقلاب تنها به تهران و یک جغرافیای خاص مربوط نمیشد. مردم در انقلاب ایران برای برپایی یک نظام آرمانی بپا خواستند و افتخار دارم جزو کسانی بودم که قبل از پیروزی انقلاب به انقلابیون پیوستم و در زمان پیروزی انقلاب هم در پایگاه هوایی تبریز بودم.
سرتیپ موسوی: توفیق داشتم در طول جریانات انقلاب در سالهای ۵۵ تا ۵۷ تا امروز در مقاطع مختلف در نیروی هوایی خدمت کنم و شاهد خیلی از اتفاقات باشم. در سخنرانیهای استاد مطهری و دکتر شریعتی و مرحوم فخرالدین حجازی که در حسینیه ارشاد برگزار میشد شرکت میکردم و بعد که وارد نیروی هوایی شدم در جریان تمام مسایل بودم و در زمان پیروزی انقلاب با اینکه در تبریز خدمت میکردم، از دی ۵۷ تا بهمن ۵۷ که انقلاب پیروز شد در مشهد مامور بودم و انجام وظیفه میکردم.
ایرنا: درباره نقش نیروی هوایی در پیروزی انقلاب توضیح میدهید؟
سرتیپ موسوی: رژیم گذشته سعی میکرد از ارتش استفاده ابزاری کند. در مجموع بدنه این ارتش، چیزی نبود که رژیم فکر میکرد که میتواند از آن برای مقابله و سرکوب مردم استفاده کند. اگر بخواهیم صادقانه و بیطرفانه حرف بزنیم ارتش هیچ زمان این انگیزه را نداشت تا جلوی تظاهرات بایستد و واقعا هم این کار را نکرد. در انقلابی که در مصر رخ داد و ارتش جلوی مردم ایستاد و حمام خون راه افتاد. البته در انقلاب ایران عده معدود کارهایی انجام دادند اما در مجموع بدنه ارتش از جنس ملت بود.
در نیروی هوایی این مسائل پررنگتر بود. در بحث حکومت نظامی موقعی که از طرف سایر نیروها اعتراضاتی شد که چرا نیروی هوایی نمیآید و ما باید جلوی مردم بایستیم، مجبور شدند یک سری از کسانی که در حال طی مراحل آموزش بودند را داخل حکومت نظامی آوردند. اما آنها فیزیک و روحیهای که بخواهند جلوی مردم بایستند را نداشتند. بنابراین خودشان به این نتیجه رسیدند که بهتر است از نیروی هوایی جلوی مردم استفاده نکنند و بعد هم جریاناتی که در داخل نیرو اتفاق افتاد.
تحلیل من همیشه این است که طیف بزرگی از افسران میتوانند با یکدیگر اختلافات فکری زیادی داشته باشند. برای مثال یک ستوان دو جوان با سرلشکر و سرتیپ ممکن است اختلافات فکری زیادی داشته باشد. اما در همافری این اختلافات را نداشتیم. زمانی که همافران را استخدام کردند سال ۴۶ و ۴۷ بود و انقلاب هم در سال ۵۷ رخ داد یعنی نیروها در نهایت نیروها ۱۰ سال باهم اختلاف داشتند. یعنی آن همافر با سرهمافر ظرف ۱۰ سال جذب این نیرو شدند و درک مشترکی نسبت به سیستم داشتند این که بعد از ۱۱ سال خدمت استخدام شده بودند تا درجهای داشته باشند و هم سطح افسر باشند در نتیجه بحران مشترکی داشتند، از نظر فکری به هم نزدیک بودند و برای همین دلیل میان همافران انسجام بیشتری میبینیم. ضمن اینکه اینکه یک سری مسائل فرهنگی در نیروی هوایی وجود داشت که در سایر نیروها کمتر بود.
پرسنل نیروی هوایی بیشتر خارج از کشور تحصیل کرده بودند و محیطهای بیرون را دیده بودند. متوسط تحصیلات پرسنل نیروی هوایی از دیپلم به بالا بود. کسانی که کار دستشان بود و چه آچار دست بگیرند تا هواپیما را آماده کنند چه آنهایی که با هواپیما پرواز کنند معمولا افسر بودند یا قشری بودند که از دیپلم به بالا بودند. بنابراین آنها در بحث انقلاب یک مقدار بیشتر فعال بودند و در پیروزی انقلاب هم دیدیم نیروی هوایی در ۱۹ بهمن با حضوری که در بیت امام خمینی در خیابان ایران در مدرسه رفاه پیدا کردند و رژهای که رفتند این واقعا یک حرکت ریشهای بود که بسیار موثر بود و شیرازه رژیم گذشته را با این کار بهم ریختند.
ایرنا: واکنش رژیم شاه به دیدار همافران با امام (ره) در تهران چه بود؟
سرتیپ خلیلی: واکنشهای مختلفی بود. یاد کنیم اینجا از یکی از همافران و گویندگان خوب رادیو آقای نورشاهی که در حماسه ۱۹ بهمن وقتی به اسم همافران همه از افسران و درجه داران در آن راهپیمایی بودند، وقتی خدمت امام مشرف میشوند نورشاهی ایست خبردار برای امام میایستد یعنی امام را به عنوان کسی که آمده فرمانده کل قوا است معرفی کرده و اگر یکم به جلوتر بریم وقتی امام (ره) از هواپیما پیاده میشوند سرتیپ فنی ستاد فرجیفر با درجه سرتیپی وقتی حضرت امام پیاده می شوند مسوول تشریفات امام بوده و برای حضرت امام پای هواپیما ایست خبردار میدهند. آقای نورشاهی این ایست خبر دار را مردمی میکنند و به نوعی می خواهند بگویند شما فرمانده کل قوا هستید که متاسفانه کرونایی شدند و به رحمت خدا رفتند وگرنه هرسال بودند.
بعد از بیعت تاریخی همافران با آن عکس جنجال برانگیز، به روز ۲۰ بهمن و حماسه پایگاه مرکز آموزش هوایی شهید خضرایی فعلی نیروی هوایی می رسیم که آنجا درگیری هنرجویان، دانش آموزان و دانشجویان خلبانی، افسران و همافران با گارد شروع میشود به خاطر این که آنها داشتند فیلم امام (ره) را نگاه میکردند و گاردیها این فیلم را قطع میکنند و اعتراضات شروع میشود که میرسد به صبح ۲۱ بهمن، که شب قبل یعنی ۲۰ بهمن مردم میریزند در پادگان شهید خضرایی به کمک همافران تا ۴ بعد از ظهر ۲۱ بهمن که دستور برپایی حکومت نظامی میدهند که حضرت امام دستور می دهند حکومت نظامی را بشکنید.
آن روزها من پایگاه تبریز بودم، روز ۲۰ بهمن که مردم در پایگاه شهید خضرایی که با انقلاب نیروی هوایی بیعت کردند، شاید حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار تظاهرکننده به رهبری شهید آیت الله قاضی طباطبایی اولین شهید محراب جلوی پایگاه دوم شکاری تبریز تجمع کردند و پشتیبانی مردم آذربایجان از نیروی هوایی را اعلام کردند.
به یاد دارم تیمسار علی اصغر ایمانیان که فرمانده پایگاه بودند و درجه سرتیپی داشتند. چند گزینه جلو ایشان بود یکی این که با توپهای ضدهوایی که جلوی پادگان بود شلیک کنند تا جمعیت متفرق شوند. دوم با ماشینهای آب پاش مردم را متفرق کنند. باور کنید این انسان پخته که بعدا فهمیدیم از انقلابیون بودند و این مشهدی اصیل هیچکدام این کارها را نکرد و با یک بلندگوی دستی روی یکی از ماشینهای آب پاش رفتند و ایستادند گفتند که مردم خوب آذربایجان شما آمدید اینجا و ما با شما اعلام همبستگی میکنیم. تجهیزات بسیار گرانقیمتی در این پایگاه وجود دارد که قطعا اگر این انقلاب اصیلی باشد بعدا بدرد شما میخورد. من از آیت الله قاضی طباطبایی خواهش میکنم اگر ممکن است اختلالی در آمادگی رزمی برای ما پیش بیاید و ما همین الان هم خلبانانمان در آمادگی به سر میبرند به مردم بگویید برگردند و ما هم متقابلا با شما ملت اعلام همبستگی میکنیم که البته این روز ۲۰ بهمن است و هنوز ۲۲ بهمن نشده است. یادش بخیر وقتی آیت الله قاضی با دستشان تکان دادند که برگردید باور کنید من نظامی بودم چنین نظمی را در هیچ جا ندیدم و اینها با آرامش بدون هیچ گونه شعاری برگشتند و رفتند و پایگاه حفظ شد.
وقتی که اولین بمب در ۳۱روز شهریور ۱۳۵۹ در ساعت ۲ بعد از ظهر در پایگاه منفجر شد، تازه فهمیدیم میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است. ما چی فکر می کردیم و تیمسار ایمانیان چی فکر میکرد. تیمسار ایمانیان بعد از انقلاب جزو اولین فرماندهانی بود که با حکم امام خمینی(ره) فرمانده نیروی هوایی شدند. چند سال پیش هم سال ۹۵ یا ۹۶ درگذشت و در قطعه صالحین به خاک سپرده شد. ما دائم میگوییم همافران، ستوان خلیلی بود یا سروان فلانی بود اما هیچ گاه نگفتیم یک امیر بزرگی که فرمانده پادگان بوده و آن همه دورهها را دیده آمده در کنار ملت ایستاد و اینگونه از دستاوردهای ملت و آرمانهای امام دفاع کرد.
ایرنا: گفتید که در ۱۹ بهمن مشهد بودید، حال و هوای آن روزها را بهویژه ۱۹ بهمن در مشهد چگونه بود؟
سرتیپ موسوی: ما هر ساله گسترشهایی در مشهد داشتیم که الان هم برگزار میشود. آنجا یک ایستگاه رادار داشتیم که تمریناتی را به طور مرتب و سالیانه انجام میداد. تمرینات سیستمهای راداری ما با هواپیما انجام میشد و این هواپیما باید گسترش پیدا میکرد تا آنجا، در عین حال که در دفاع از مرز شرکت میکردند و به اصطلاح ما آلرت می دادند پروازهایی انجام می دادیم و بالا می رفتیم و رادار با ما تمرین میکرد. هواپیماها را از هم جدا می کرد و به هم رهگیری می داد و با این کار تمرینات خود را انجام میدادند. آن سال هم قبل از ۱۷ شهریور در مشهد گسترش پیدا کرده بودیم و به ترتیب عوض میشدیم و یکسری نیروهای دیگر می آمدند و میرفتند و این تظاهرات هم شروع شده بود. البته اتفاقات از ۲۹ بهمن ۵۶ تا چهلم شهدای قم شروع شد یعنی اول تبریز بپا خواست. آن روز که این اتفاق افتاد تبریز شلوغ شد و تظاهرات شد و همه جا را آتش زدند، آموزگار که نخست وزیر بود آمد تبریز و گفت که اینها از روسیه و شوروی آمده بودند. اینها تفکراتی بود که آن موقع شکل گرفته بود و هر اتفاقی میافتاد میگفتند کمونیستها هستند.
سال ۵۷ هم ما گسترشها را در مشهد برگزار کردیم و خیلی استقبال میکردیم و همه دوست داشتند چرا که در مشهد هم زیارت و هم سیاحت و هم تفریح بود چرا که از محیط نظامی که در تبریز بودیم بیرون میآمدیم. پروازهای ما در مشهد تفریحی بود بنابراین ما گسترش پیدا کردیم به مشهد و بودیم آنجا تا این که گروهها با یکدیگر عوض میشدند و ما تا ۲۶ دی ماه آنجا بودیم. روز ۲۶ دی ماه یادم هست من از تبریز با یکی از دوستان در مهرآباد نشستیم و در اوج تظاهرات و زمان رفتن شاه از ایران ما بلند شدیم رفتیم مشهد و وقتی به آنجا رسیدیم خبردار شدیم که ۲۶ دی ماه شاه از ایران خارج شده است. از اینجا در مشهد ماموریت جدید من شروع میشود که بعد دیدیم مردم در خیابانها تظاهرات میکنند و شلوغ بود. البته هنوز رسم نبود که در پایگاهها سرو صدا باشد اما حالا که شاه رفته بود همه شادی میکردند و حتی در خیابان جلوی ماشینها را می گرفتند میگفتند که برف پاکنهایتان را باید به علامت شادی تکان دهید.
پس ما ۲۶ دی وارد پادگانمان در مشهد شدیم. تظاهرات در همه جای مشهد ادامه داشت تا به روزهای اول بهمن ماه رسید که مساله بسته شدن باندها مطرح شد تا اینکه ۱۲ بهمن امام (ه) تشریف آوردند که ما هم از تلویزیون لحظه ورود امام را دیدیم. ما در مشهد تمرینات خود را انجام می دادیم و پرواز می کردیم و کارهای روزمره خود را انجام میدادیم تا اینکه ۱۹ بهمن خبردار شدیم در تهران چنین اتفاقی افتاده و تعدادی از همکاران ما بویژه همافران، خدمت امام رفتند و انعکاس آن خیلی گسترده بود.
ایرنا: واکنش رژیم چه بود؟
سرتیپ موسوی: در ۲۶ دی مجلس به بختیار رای اعتماد داد و شاه اعلام کرد حالا که نخست وزیر رسما توسط مجلس تایید شده میتوانم استراحت کنم. بختیار قدرت را در دست گرفته بود و سعی میکرد خود را مقتدر نشان دهد. وقتی این عکس را روزنامه کیهان پخش کرد، بلافاصله تکذیب کردند و گقتند مونتاژ است و چنین چیزی نبوده است. همان موقع دفتر امام (ره) اعلامیه داد که این عکس صحت دارد و این ضربه مهلکی به رژیم گذشته بود.
مساله تظاهرات و درگیریهای حکومت نظامی با مردم در همه جای کشور با شدت و ضعف وجود داشت. در مشهد هم در مقاطعی درگیریهایی اتفاق افتاد و سربازان وارد بیمارستان امام رضا شدند، اما در مجموع اینها هیچگاه جلوی مردم نایستادند اما مردم را می ترساندند. ۲۲ بهمن شد و ساعت ۲ اعلام کردند که ارتش اعلام بیطرفی کرده که به معنای سقوط رسمی رژیم گذشته بود.
ما هم به عنوان بخشی از نیروی هوایی مسئولیت مان همچنان ادامه داشت چرا که نیرو هوایی هیچ موقع تعطیل نشد. البته نه میتوانست و نه اجازه داشت کارش را تعطیل کند و نه به خودمان اجازه می دادیم که نیروی هوایی تعطیل شود و از آمادگی که داشتیم و هواپیماهایی که با موشک آماده بودند که احیانا اگر هواپیمایی از مرز وارد کشور میشد محافظت کنیم و این ماموریت ذاتی نیرو هوایی است و همین الان هم هواپیماهای ما در پایگاهها آماده هستند تا اگر تهدید و هواپیمای ناشناسی از مرز وارد شود، دفاع کنند.
روز ۲۳ بهمن به اتفاق تعدادی از همکاران حاضر در پایگاه گفتیم الان که انقلاب پیروز شده ۵ تایی لباس پوشیدیم و با یک پیکان رفتیم داخل شهر و رفتیم حرم. خیلی شلوغ بود و جمعیت بیداد میکرد. مردم به محض اینکه لباس ما را میدیدند میبوسیدند و عکس العمل خارق العاده بود. تا این که ماشین ما را بردند جلو رواق امام خمینی که آن موقع صحن موزه بود. یک پیکان با ۵ نفر سرنشین را بردند داخل صحن و آنجا پیاده شدیم. مرحوم آیت الله واعظ طبسی سخنرانی میکرد و ملت ما را قلم دوش کردند و فکر میکردند ما تمام نیرو هوایی هستیم و میگفتند نیروهوایی به انقلاب پیوسته است. درحالی که ۴ تا خلبان و یک افسر پدافند بودیم که ما را سر دوش کردند و بردند تالار آینه. حدود ۱۰ دقیقهای نشستیم و گفتیم ما باید برویم. فکر میکردند که ما آمدیم بمانیم اما گفتیم ما الان هم در حال ماموریت هستیم و باید به پادگان برگردیم و اجازه دهید که ما برویم.
خبرنگاران و عکاسان بودند و عکسهای مختلف از ما گرفتند و اجازه دادند تا برگردیم و برگشتیم. منظورم این است از فردا صبح از روز ۲۴ بهمن، ماموریتهای ما در جهت پشتیبانی از انقلاب شروع شد. کمیته مرکزی در مشهد در منزل آیت الله شیرازی بود که الان هم به خیابان آیت الله شیرازی مشهور است. این کمیته تصمیماتی میگرفت و یک جاهایی بود که ساواکیها مقاومت می کردند و برخی از مراکز نظامی بودند که هنوز با انقلاب همراهی و اعلام همبستگی نمیکردند که به ما میگفتند دو فروند هواپیما روی فلان پادگان برود که با یک بار عبور از روی این پادگانها مساله تمام میشد و بعد می گفتند برگردید و متوجه میشدند که نیروهوایی با انقلاب هست و آنها هم به انقلاب می پیوستند. این مسائل بود تا ششم و هفتم اسفند که به تبریز برگشتیم.