خبرگزاری فارس-مهدیه محمدی کلاته سالاری: خودم را جمع و جور کردم و با یک معذرتخواهی سرو ته قضیه را هم آوردم؛ جواب داد: اشکالی ندارد دخترم اما حالا حواست به حرفهای من باشه. مشخصات کامل و عکس کارت ملیتو برای من تا ۱ساعت دیگر ارسال کن. یادت نرهها!
مسیری که هر روز با تاکسی می رفتم را اسنپ گرفتم. همه مسیر را غرق در فکر بودم؛ آخه من؟ دوباره؟! باورم نمیشد... همیشه با خودم میگفتم دیگر تمام شد همین یکبار بود. این آرزویی است که دیگر برآورده نمیشود! و در اوج ناامیدی کمتر از ۴ماه دوباره دعوت شدم. چه کاری انجام دادم که دیدارِ دوباره نصیبم شد؟ آن هم نه یک دیدار معمولی، دیدار با رهبر انقلاب...
به خانه که رسیدم عکس مدارک را ارسال کردم؛ دیدار ۲۹ فروردین بود؛ تاریخی که هیچ وقت فراموش نمی کنم. قرار شد صبح همان روز برای دریافت کارت ملاقات به سازمان بسیج دانشجویی بروم.
روزها یکی پس از دیگری میگذشت؛ اما برای من انگار عقربهای ساعت و روزها دست به یکی کرده بودند تا دیرتر از همیشه بگذرند؛ دل توی دلم نبود. بالاخره روز موعود رسید از شدت ذوق و هیجان، شب تا صبح نتوانستم بخوابم. سریع آماده شدم و به سمت سازمان بسیج دانشجویی حرکت کردم؛ ترافیک همیشگی کلافهام کرده بود. بعد از چند ساعت به سازمان بسیج دانشجویی رسیدم.
مردی قد بلند و هیکلی با لباس یک دست مشکی که مشخص بود نگهبان است جلو درب سازمان با اخم ایستاده بود با خودم فکر کردم حتما اعصاب ندارد و جواب درست به من نمیدهد، جلوتر رفتم و گفتم: ببخشید آقا برای دریافت کارت ملاقات آمدهام شما میدانید کجا باید بروم؟ برخلاف تفکراتم لبخند زد و من را راهنمایی کرد. کارت را تحویل گرفتم هنوز هم باورم نمیشد دوباره دعوت شدم.
اتوبوسهایی آماده همراهی دانشجویان تا بیت بودند؛ سوار شدم، ترافیک تهران اما دست از سر خیابانها برنمیداشت. نمیدانم چقدر طول کشید، اما هرچه نزدیکتر میشدیم ضربات قلبم تندتر میشد. بالاخره رسیدیم. همه دانشجویان گرم صحبت بودند و ذوق و شوق دیدار از چشمان آنها مشخص بود.
راس ساعت درها باز شد و برای بررسی وارد شدیم. خادمان بیت رهبری با لحن مهربان و لبخند منتظر بودند که تا بیت ما را همراهی کنند. قبل از حیاط اصلی بیت، یک حیاط بود که دورتا دور آن ساختمانهایی وجود داشت و درب آنها به همین حیاط باز میشد؛ یعنی چه کسانی در این خانهها زندگی میکنند؟ آنقدر کنجکاو بودم که سوالم را از خادم بیت پرسیدم که با لبخند جواب داد: مردم عادی. باورم نمیشد حیاطی که قبل از حیاط بیت است مردم عادی زندگی میکنند!
قبل از ورود به حسینیه برای رعایت پروتکلهای بهداشتی همگی ماسک سفید زدیم، وقتی وارد حسینیه شدم؛ با چشمهایم به دنبال نزدیکترین جا بودم تا دید خوبی داشته باشم و بتوانم بهتر رهبرم را ببینم. یک جای خالی بین ستون اول و ستون دوم حسینیه قرار داشت؛ به سرعت رفتم و نشستم. بازهم عقربههای ساعت نمیگذشت. سکوت مطلق بود و هیچکس حرفی نمیزد. همه منتظر ورود رهبر بودند که یکباره این سکوت با سر دادن شعارهای مختلف توسط دانشجویان شکست.
محافظان وارد شدند. مسوولان در جای مشخص شده نشستند؛ قلبم تندتند میزد و احساس میکردم بدنم از شدت هیجان ضعف کرده. و بالاخره حدود ساعت ۱۶ رهبر انقلاب اسلامی وارد شدند؛ انگار سطل آب یخ روی من ریختند؛ صدای قلبم را احساس میکردم. توان بلند شدن نداشتم. بیاختیار اشکهایم ریخت و با هزار بدبختی با کمک یکی از بچهها به احترام ورود حضرت آقا قیام کردیم؛ عصبی شده بودم؛ اشکهای مزاحم نمیگذاشتند درست رهبرم را ببینیم. هنوز هم باورم نمیشد برای دومین بار اینجا هستم؛ تا چند دقیقه احساس میکردم مثل همیشه از قاب تلویزیون فقط تصویر رهبر انقلاب را می بینم. تمام بدنم یخ شده بود، اشکها امانم نمیداد. به خودم که آمدم دیدم همه بچهها از شدت ذوق و شوق گریه میکردند. هنوز نمیتوانستم باور کنم که رهبرم را از نزدیک دارم نگاه میکنم.
مجری جلسه با کسب اجازه از رهبر انقلاب خواست که طبق رسم هرساله ابتدا دانشجویان سخنرانی خود را شروع کنند و جلسه دیگر رسما شروع شد. نمایندگان تشکلهای دانشجویی در جایگاه برای سخنرانی حاضر شدند و نکاتی را که آماده کرده بودند در محضر مقام اول کشور بیان کردند.
پس از آن سخنرانی رهبر آغاز شد؛ به چهره بچهها نگاه میکردم؛ انگار همه وجودشان گوش شده بود تا مبادا چیزی نشنیده باقی بماند. رهبر انقلاب اسلامی چند توصیه به ما داشتند: قصدتان دیدهشدن نباشد/ شما فکر و خبر و تحلیل به فضای مجازی بدهید نه بهعکس؛ نه شخص دانشجو نه تشکل دانشجویی اینجور نباشد که یک حرفی را بزند برای اینکه دیده بشود. این بیبرکت میکند کار را، حرف را بیبرکت میکند، بیاثر میکند و ضرر هم دارد.
در فضای مجازی غرق نشوند؛ خب حالا فضای مجازی با همۀ حرفهایی که گفته میشود در کشور وجود دارد. شبکههای اجتماعی وجود دارد. بعضیها نشستهاند که از طرف فضای مجازی سیلوار، تحلیل و خبر و مطلب و مبنا به اینها داده بشود این غلط است.
شما روی فضای مجازی سوار شوید، شما فضای مجازی را هدایت کنید، شما فکر و خبر و تحلیل به فضای مجازی بدهید نه به عکس.
دوقطبیگری خواستِ دشمن است
فعالیتهای دانشجویی نباید جامعه دانشجویی و کشور را دوقطبی کند. مطالبۀ دانشجویی همراه با واقعبینی و ارائه راهحلِ علمی و عملی باشد.
سخنانی مثل یک پدر که بچههایش را خوب میشناسد؛ نیازهایشان را می داند و به آن توجه دارد.
پس از پایان سخنان رهبر انقلاب اسلامی، صدای اذان در فضا پیچید. این لحظه را امکان ندارد تا ابد فراموش کنم… رهبر ایستاده بود برای اقامه نماز. ما هم اقتدا کردیم: ۳رکعت نماز مغرب به امامت ولی امر مسلمین جهان؛ الله اکبر!
پس از پایان نماز همگی شروع کردند به نوشتن نامه برای حضرت آقا و آنها را تحویل خادمان دادند و یکی پس از دیگری حسینیه را ترک کردند اما دلهایشان برای همیشه در این حسینه جا ماند.
پایان پیام/