خبرگزاری مهر، گروه استانها - بهرام قربانپور: خورشید به شدت میتابید و بر پیکره آسمان و زمین به گرمی حکمرانی میکرد، اگرچه بهار بود و نیمه خرداد، اما هوا ناجوانمردانه گرم بود و عَرَق از جبین به زمین میریخت.
روستای نخستین شهید انقلاب
به رودبار و ایستگاه «آغوزبن» رسیدیم روستای نخستین شهید نهضت حضرت امام (ره)، سوار خودروهای خطی روستا شدیم و لحظاتی را منتظر ماندیم با تکمیل شدن مسافر، به سمت روستا حرکت کردیم.
بعد گذر از پیچ و خمهای مسیر و تحمل چاله و چوله های جاده به روستای سرسبز و زیبای «آغوزبن» رسیدیم، گنبد سبزرنگ مخملی مزار مبارک «آقا سید» از میان انبوه درختان و پوشش جنگلی زیبای روستا همانند نگینی یَشمی میدرخشید.
آرامش مردی بزرگ در آرامگاهی کوچک
کمی جلوتر که رفتیم به دو راهی رسیدیم، که یک راهش به آرامگاه نخستین شهید انقلاب منتهی میشد و دیگری به روستا، به رسم ادب و احترام بر سر مزار «شهید سید یونس حسینی رودباری» رفتیم، آرامگاه کوچکی که مرد بزرگی را در خود آرامیده بود؛ فضای آرامگاه «آقا سید» به قدری دلنشین و با صفا بود که دوست داشتی ساعتها کنارش بنشینی، خاطراتش را ورق بزنی و چای بنوشی.
بعد از عرض ادب و احترام به ساحت نورانی آقا سید سرزمین صلح و دوستی، برای ورق زدن به خاطرات نخستین شهید نهضت امام خمینی وارد روستا شدیم و پُرسان پُرسان خودمان را به منزل حجت الاسلام شهید سید یونس حسینی رودباری رساندیم؛ پیرمرد قد خمیده ای از بالای تراس چوبی با لبخند مهربانش به استقبالمان آمد.
بعد از خوش و بِش به اتفاق هم وارد خانه شدیم و در تراس چوبی کنار پشتیهای زرشکی رنگ نشستیم؛ دیس هندوانههای قاچ شده و چند پیش دستی کنار پشتی ها از قبل پهن بود گویا ساعتها منتظر حضور ما بود، «سید اَمجّد» برادر شهید یونس را می گویم، مردی متواضع، خونگرم و مهربان.
تورقی کوتاه بر زندگی نامه «سید یونس»
قبل از اینکه وارد گفت و گو با برادر شهید سید یونس رودباری شویم بهتر هست از عزیز دُردانه معمار کبیر انقلاب کمی بیشتر بدانیم.
شهید «سید یونس حسینی رودباری»، روحانی شهیدی که بزرگی، منش و ایثارگری حضرت امام را شیفته خود کرده بود تا جایی که امام راحل در وصف این شهید سلاله زهرا (س)، فرمودند: «من سید یونس را از فرزندم بیشتر دوست داشتم».
عمق محبت، شیفتگی و دلدادگی حضرت امام خمینی (ره) به «سیدیونس» را میتوان در واکاوی زندگی فردی و اجتماعی این شهید راه حق طلبی و ظلم ستیزی به وضوح دید. بگذار کمی موشکافانهتر وارد لایههای زندگی پر رمز و راز «سیدیونس حسینی رودباری» شویم، شهیدی که مهربانانه و پدرانه در قلب مالامال از لطف و رحمت بنیانگذار انقلاب اسلامی جا خوش کرده است.
در مهرماه ۱۳۱۱ در روستای آغوزبن رودبار نوزادی متولد شد که بعدها اولین شهید نهضت امام خمینی (ره) لقب گرفت. خانواده نامش را یونس نهادند، پدرش از سادات مورد احترام آبادی و شهرستان و یک روحانی کشاورز بود.
«سیدیونس» از همان کودکی علاقه زیادی به فراگیری علم و دانش از خود نشان داد و با همان سن کم، اما رفتار و کردارش از وی یک فرد بزرگ، پخته و اهل دانش ساخته بود.
«سید یونس» قصه ما زمانی که ۱۲ سال بیشتر نداشت در مکتبخانه زادگاهش زیر نظر «میرزا بلال طالقانی» به فرا گرفتن قرآن پرداخت و با قرآن مأنوس شد و اندیشه و تأمل در قرآن، راه و روشش را الهی کرد.
چراغ اول را سیدیونس روشن کرد
«سید یونس» از همان ابتدا مستعد، توانمند و پرتلاش بود و این مؤلفههای شخصیتی، رفتاری، ذاتی و استعداد سرشار وی مورد توجه «سید رحمان سیاهپوش قزوینی» (منبر نشین روستای آغوزین) قرار گرفت. نبود امکانات، محدودیتهای امکانی و غبار محرومیتها سبب نشد تا سید قصه ما گوشه نشینی اختیار کرده و استعدادهایش را فدای محرومیتها و محدودیتها کند، شوق و ذوق درس خواندن و فراگیری علم و دانش، پایش را به قزوین باز کرد و دو سال در یکی از حوزههای علمیه قزوین به تحصیل علوم دینی همت گماشت.
اما این پایان کار نبود فضای آموزشی قزوین نتوانست «سید یونس رودباری» را اقناع کند و به ناچار عزم مشهد کرد تا در حوزه علمیه مشهد به ادامه تحصیل بپردازد، علم اندوزی و کسب دانش از یک سو و عشق به امام از سوی دیگر، او را از مشهد رهسپار قم کرد.
«سید یونس» زمان و دورانی (سال ۴۲) پرچم عدالت خواهی و مبارزه با رژیم طاغوت را به دست گرفته بود که هنوز کسی از ارزشهای والای انقلاب و نهضت حضرت امام خبر نداشت، این روستازاده اهل سرزمین صلح و دوستی شهرستان رودبار صدای رسا و پرمعنای امام را شنید و به دنبال پژواک این صدای عدالت خواهانه رفت و تا آخرین نفس و قطره خونش دست از مبارزه بر نداشت.
کلاس امام شناسی در محضر «آقا سید»
«سید اَمجّد حسینی آغوزبنی» برادر نخستین شهید نهضت امام خمینی (ره) در حالی که با لبخند مهربان و دستهای افتاده و لرزانش از ما پذیرایی میکرد به تشریح سجایای اخلاقی، معرفتی و بزرگ منشی «سید یونس» پرداخت، تا جایی که زهد و پارسایی، اخلاق حسنه، عفت کلام و مردم دوستی آقا سید را زبانزد خاص و عام دانست.
برادر نخستین شهید انقلاب اسلامی که درس امام شناسی را از «سید یونس» آموخته، میگوید؛ سید یونس از شاگردان و یاران واقعی امام راحل بود و سخن، هدف و حرکت امام هیچ وقت از رفتار، زبان، بیان و کلام شهید رودباری نمیافتاد.
خیرخواهی، قناعت پیشگی، ساده زیستی و پرهیز از تجمل گرایی و دنیا پرستی از مؤلفههای بارز شخصیتی «سید یونس» بود تا جایی که پس از شهادتش فقط مقداری پول، یک جلد قرآنکریم و چند جلد کتاب علمی باقی ماند که آن نیز بنا به وصیت ایشان به حوزه علمیه قم وقف شد.
«سید یونس» هیچ وقت دنبال مطرح کردن خودش نبود و در شرایط خفقان طاغوت، آرمان امام و انقلاب را دنبال میکرد و بارها توسط ساواک دستگیر، شکنجه و تبعید شد اما آرمانش را رها نکرد.
«سید اَمجّد» در حالی که غبار پیری بر صورت و چهره مهربانش نشسته با روحیه و شور و شوقی جوانانه به تشریح خصوصیات برادرش پرداخته و با اشاره به روایتی از زبان حجت الاسلام قدسی امام جمعه سابق کلاچای و از یاران.
«این گریه برای من است»
شهید یونس در خصوص جمله تاریخی حضرت امام در باب شهید رودباری میگوید: پس از شهادت سید، خانواده او با هماهنگی با دفتر حضرت امام به محضر ایشان شرفیاب میشوند، امام پس از عرض تسلیت، تفقد و اظهار همدردی، چون پدر شهید سید یونس را در حال گریه مشاهده میکند به ایشان میفرماید؛ «این گریه، مال شما نیست! این گریه، برای من است که بهترین عزیزم را از دست دادم! من سید یونس رودباری را از فرزندم بیشتر دوست داشتم»!
برادر شهید سید یونس رودباری، شهدا و ایثارگران را مایه سربلندی و عظمت ایران اسلامی دانست و معتقد است؛ ترجمان زندگی شهدا باید به گفتمان علمی دانشگاهها و مراکز آموزشی تبدیل شود تا اثرگذار و جاودانه شود.
به اعتقاد حسینی آغوزبنی، نسل جوان امروز تشنه ادبیات و گفتمان شهدا هستند و تبیین و ترویج این گفتمان و ارزشهای انقلاب اسلامی و امامین انقلاب میتواند سپر آهنینی در تقابل با جنگ نرم دشمن باشد.
سم مهلک انقلاب از منظر آقا سید
فاصله گیری از فرهنگ و مسیر شهدا سم مهلکی است که جامعه را به بن بست میبرد، مسألهای که برادر شهید یونس روی آن صحه گذاشت و بسیاری از کج روی های امروز جامعه را متأثر از این «انشقاق» دانست.
به قدری گرم صحبتهای دلنشین «سید اَمجّد» شده بودیم که فرارِ زمان را حس نمیکردیم، ساعت از وقت گذشته بود و خورشید هم داشت از پنجره آسمان عبور میکرد و همچنان داغ بر تارک زمین میتابید اما خنکای ییلاقی روستای آغوزبن و تراس چوبی سید اَمجّد، حال و هوای خوبی را برای ما به تصویر کشیده بود که میلی به «برگشت» نداشتیم، اما باید بر میگشتیم و از این رو چای قندپهلوی آقا سید را میل کردیم و این پیرمرد روستایی را با خاطرات قشنگ و شیرین برادر شهیدش تنها گذاشتیم.