هر کودکی اخلاقیات و روحیات منحصر به فرد خود دارد. برخی کودکان خلاقند، برخی منضبط و... . اما خلاق بودن کودکان علاوه بر جنبه های مثبتی که دارد گاهی اگر در مسیر درست قرار نگیرد، تبعاتی به همراه دارد.
گاهاً نظریاتی داده می شود مبنی بر اینکه کودکان خلاق، کم آموزند و یا برعکس. در حالی که کودکان کم آموز، همیشه خلاق نیستند و کودکان خلاق هم همیشه کم آموز نیستند. با وجود این، به نظر میرسد تعداد زیادی از کودکان بسیار خلاق، در کلاسهای عادی عملکرد خوبی ندارند. والدین این کودکان بسیار خلاق، بارها با کمال غرور میگویند که کودکان آنها، «همیشه برخلاف جریان آب شنا میکنند».بعضی کودکان بسیار خلاق، بهدلیل ایجاد برخی مشکلات در مدرسه، نامشان سر زبانها میافتد.
شاید در ذهنتان این سوال مطرح شده باشد که آیا مدرسه توانسته برنامههای مناسبی برای پرورش خلاقیت آنها تنظیم کند؟ شاید هم شما بهعنوان پدر یا مادر، مسبب بروز این مشکل باشید؟ وقتی شاهد ناخرسندی کودک تیزهوش خود هستید، شاید فکرکردن به این سوالها، مدام شما را کلافه کند. کودکان کمآموزی که از خلاقیت چشمگیری برخوردارند، ویژگیهای مشابهی هم دارند.
نمرههای ضریب هوشی آنها، اغلب بالاتر از حد متوسط تا حد عالی (بیشتر بین 120 تا 130) است. نمره آزمون خلاقیتشان، معمولاً 75 از 100 است و با رسیدن به نوجوانی، نوعاً به 90 نمره از 100 میرسد. آنها بیشتر دلشان میخواهد شخصیت غالب داشته باشند تا شخصیت وابسته. بههمین دلیل است که آنها بیشتر اصرار دارند که اعضای خانواده، افراد مدرسه و فعالیتهای همسالان خود را تحت کنترل خود بگیرند. بهنظر میرسد آنها قصد دارند که توجه دیگران را به خصلت بینظیر خود جلب کنند. این بچهها معمولاً اذعان میدارند که از متفاوت بودن لذت میبرند؛ اگرچه بعضی، بهدلیل همین تفاوتهایشان، احساس تنهایی خواهند کرد.
کودکان کمآموز خلاق، به اندازه کودکان بیش از حد موفق خلاق، خیلی زود از جانب حداقل یکی از والدین خود، پیامی درباره اهمیت خلاقیت دریافت میکنند. تحسین دستاوردها و کارهایی که کودکان انجام میدهند، باعث میشود که این پیام را بهراحتی درک کنند. آنها یاد گرفتهاند که وقتی کاری غیر عادی انجام داده یا اگر عقیدهای سرگرمکننده یا متفاوت داشته باشند، مورد توجه قرار میگیرند. اگر چنین چیزی بهعنوان انگیزهای شخصی و مثبت برای خلاق بودن، ملکه ذهن آنها شود، لزوماً بهسوی کمآموزی گرایش پیدا نمیکنند. شاید این کودکان در مقطع دبستان، دانشآموزانی موفق باشند؛ اگرچه حرفهایی میزنند که پیشاپیش، نشانههایی از تقابل با خلاقیت را آشکار میسازد. مثلاً شاید از خسته کننده بودن کتابهای درسی و معلمانی که آنها را دوست ندارند، شکایت کنند. امکان دارد والدین با کودکان خود، علیه یکی از معلمان متحد شوند و درصدد توجیه خواستههای آنها برای کم کردن حجم تکالیف و داشتن فرصت بیشتر برای ابراز وجود فردی برآیند.
کودکانیکه در سن دبستان هستند، از همان ابتدا با یکی از والدین، علیه سیستم مدرسه متحد میشوند و قدرت کنترل اوضاع را بهدست میآورند. برنامه آموزشی مدرسه از نظر این کودکان و والد هم پیمان آنها، در زمینه ایجاد علاقه و خلاقیت، نامناسب است. البته این اتحاد، لزوماً اثر بدی بر آموزش کودک نمیگذارد. شاید این اتحاد سودمند هم باشد؛ البته اگر بزرگسال و کودک در ارزیابی مسأله واقعبین باشند و برنامه آموزشی با ویژگیهای فردی تطبیق داده شود و سپس از کودک انتظار رود که با این تغییرات خود را سازگار کند.
نوجوانان مخالف با فشارهای ناخواستهای روبرو هستند. سیستم ارزشگذاری درونی، آنها را بهسوی خلاقیت فرا میخواند. آنان این پیام را به این نحو تعبیر میکنند که سازگار نباش. در ابتدای دوران نوجوانی، والدین متوجه کمآموزی کودکان خود هستند و میکوشند از طریق گفتوگو، اهمیت دستیابی به موفقیت را برای فرزندانشان شرح دهند. به تعبیر کودک، این پیام مفهوم سازگاری را در خود دارد. در طول سالهای قبل از نوجوانی، کودکان کمآموز خلاق، نوعاً در دورانی بهسر میبرند که اصلاً احساس شادمانی نمیکنند، بلکه گاهی به نظرشان میرسد که والدین، آموزگاران و همتایان آنها، قدرشان را نشناختهاند.
با رسیدن به دوران دبیرستان، مخالفت به نحو ثابت و استواری، جزئی از شیوه زندگی وی میشود. مخالفتی که از اتحاد با یکی از والدین بر علیه یکی از آموزگاران شروع شده، جنبه وسیعتری مییابد و به مخالفت برعلیه یکی از والدین یا هر دو والد یا تکتک معلمان تبدیل میشود. اتحاد به نفع خود، جنبههای متفاوتی پیدا میکند. با وجود این، مناسبترین گروه همپیمان، گروه همسالان مخالف و متفاوت است. کودکان کمآموز خلاق ما، بالاخره از جانب دوستانی که آنها نیز ناسازگاری را ارزش میدانند، پذیرفته میشوند. ایشان به گروه همسالان خود که آشکارا ناسازگار هستند، میپیوندند و با آنها همپیمان میشوند. هدف مشترکشان این است که تا جای ممکن، با آنچه والدین و آموزگاران انتظار دارند، تفاوت داشته باشند.
مرز باریکی بین سازگاری و خلاقیت وجود دارد. وقتی کودکان خلاق برای خلاق بودن، آنقدر تحت فشار درونی قرار بگیرند که خلاقیت شخصی فقط برایشان جنبه ضدیت داشته باشد، خطر از دست دادن فرصت پیشرفت در زمینه استعداد منحصر به فرد خود را میپذیرند. اگر شما در نقش والد و آموزگار، بتوانید قدرت خلاقیت آنها را پرورش دهید و از هموار کردن راه فرار یا اجتناب از قبول مسئولیت بهنام خلاقیت اجتناب کنید، این کودکان خلاق میتوانند بهروشی سودمند، استعداد باارزش خود را در جهت تشریک مساعی سوق دهند.
در ادامه پیشنهادهایی برای والدین ارائه شده است:
1. یک والد تحت هیچ شرایطی نباید به بهانه خلاقیت، با یک کودک بر علیه والد یا آموزگار دیگر متحد شود.
2. کودکان را تشویق کنید که حداقل در یکی از زمینههای خلاقانه، همواره مثمرثمر باشند و به آنها یاری دهید تا برای کار درخشان خود، مخاطبی در نظر بگیرند.
3. الگوها یا مربیان موفق مناسبی را در زمینه خلاقیت کودکان بیابید.
4. محیطی بیابید که در آن، همسالان فرزندتان، خلاقیت و موفقیت را با هم در آمیختهاند. این امر باعث میشود که این کودکان احساس آرامش ناشی از پذیرش از سوی جوانان موفق و خلاق دیگر را هم درک کنند.
5. انگیزه درونی کودک را تشویق کنید. این کار را با تشویق او به شرکت در رقابت با دیگران انجام دهید.
6. با بهرهگیری از قدرت خلاقیت، نقاط ضعف او را بهبود بخشید.
7. با بهکارگیری تلاشی خلاقانه، کودکان را تشویق به انضباط فردی کنید.
منبع:تبیان