«تابناک با تو» - اگر دانشنامه ویکیپدیا را برای هنر جستجو کنید، آن را فرایند یا محصولی از فرایند «کنار هم چیدن عمدی قطعات» معرفی کرده به صورتی که عواطف، احساسات و یا خِرَد را تحت تأثیر قرار دهد. Mike Grab، هنرمند اهل کلورادو (Colorado)ی آمریکا، بهنظر میرسد که این تعریف را بهطور کامل در آثار طبیعی شگفتانگیزش پیاده کرده باشد:
اشتباه نکنید! مایک گراب، برای روی هم چیدن این قطعهسنگها، از قطرهای چسب استفاده نکرده است و همهی قطعات بصورت طبیعی و فقط با کمک نیرویی که جاذبهی زمین، جداگانه به هر یک از آنها وارد میکند روی هم ایستادهاند. شاید برای همین هم باشد که Mike، نام «چسب جاذبه» (Gravity Glue) را بر روی آثارش گذاشته است. گراب دربارهی این نام در وبسایتش اینطور نوشته است:
گراویتیگلو، نامیست برگرفته از اصل تعادل… و پروژهایست که جنبههای هنری، ظاهری و عرفانی سنگچینی را برجستهتر میکند. تمامی سنگهایی که اینجا چیده شدهاند، فقط و فقط از عنصر تعادل برای ثابت ماندن بهرهگرفتهاند….
در جای دیگر، گراب دربارهی تاریخچهی سنگچینی اینطور میگوید:
من با خیلیها دربارهی قدمت سنگچینی صحبت کردهام، اما… تا جایی که متوجه شدم، این هنر، اگر نه به اندازهی قدمت بشریت، اما بسیار قدیمیست و ریشه در فرهنگهای مختلف در نقاط مختلف دنیا دارد. برخی فرهنگها از سنگچینی به عنوان نماد حضور مردم استفاده کردند، برخی دیگر برای برجا گذاشتن رد پا، یا به عنوان نماد شکرگزاری و یا به عنوان یک هنر تفکربرانگیز (Meditative art) به چیدن سنگها رو هم پرداختهاند. برای من، همین جنبهی روحی- فکری سنگچینی اهمیت داشت در کنار این موضوع که بتوانم از زیبایهایی طبیعت لذت ببرم. زمانی که شروع به این کار کردم، متوجه شدم که سنگچینی یکی از بهترین راههاییست که با آن بتوانم به طبیعت بیجان، زندگی ببخشم. آنطوری که سنگهای رو همچیده شده به آب خروشان اتکا کردهاند، به شکلی، شما را غرق در تفکر میکند…
گراب، دربارهی بازخورد مردم از اثر طبیعیاش هم کاملاً راضی بهنظر میرسد:
برخورد مردم به شکل فوقالعادهای مثبت بوده، و میتوانم احساس آرامشبخشی را که از ایجاد تعادل در سنگها ایجاد کردهام، در بازدیدکنندهها مشاهده کنم. خیلیها اشاره کردند که باغ (محل بازدید)، یکی از جذابترین جایی بوده که تابحال بازدید کردهاند. کودکان، سنگها را با کنجکاوی بررسی میکردند و جالبتر از آن اینکه خیلیهایشان تلاش میکردند تا مدلی از برجکهای خودشان را با استفاده از سنگها و اشیاء طبیعی کوچکتر بسازند…
هنری کیسینجر در مورد هنر، گفتهی جالبی دارد: «هنر، تلاش هنرمند برای نشان دادن لذتیست که از سختکوشیاش میبرد.» این موضوع بهخصوص برای آن دسته از هنرمندانی که به هنر به عنوان یک منبع درآمد نگاه نمیکنند، بیشتر صادق است. تلاشی که شاید البته برای بعضیها پوچ و بیهدف به نظر برسد و چیزی بیشتر از اتلاف وقت نباشد! برعکس بعضیهای دیگر را به فکر فرو میبرد که چطور کسی همانند خودشان میتواند سختیهای راه تولید محصول هنریاش را بر خودش هموار کند، و دست آخر هم به سرخوشی از لذتی که دیگران از اثرش میبرند، اکتفا کند. تماشای ویدیوی کوتاهی از مایک گراب در حال چیدن سنگها روی هم میتواند در عمل، گویای گفتهی کیسینجر باشد:
چیدن هر کدام از این سنگها روی هم و فرو نریختن آنها، شاید خیلیها را وادار کند که موضوع شانس و تصادف را هم در اثر مایک گراب دخیل بدانند. اما به قول دکتر شفیعی کدکنی «…میتوان گفت که هیچ اثر هنری بزرگی وجود ندارد که تصادفی خاص در آن روی نداده باشد… اما این تصادف فقط در تجارب هنرمندان واقعی روی میدهد و لاغیر»
اما با آثاری که گراب و هنرمندان مشابه خلق میکنند، به نظر میرسد بد نباشد که یک جمله به گفتهی دکتر کدکنی اضافه کرد: …تصادفی که در حضور اراده، میتواند بارها در آثار هنرمندان بزرگ امکان تکرار داشته باشد.
منبع: یک پزشک