رسول جعفریان: امام حسن‌ (ع) درخواست‌ صلح‌ را مطرح نکرد

نامه نیوز چهارشنبه 14 شهریور 1403 - 09:09
رسول جعفریان استاد برجسته تاریخ اسلام در گفت‌وگویی تفصیلی به شرح دلایل پذیرش صلح از سوی امام حسن (ع) پرداخته است.
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

نامه نیوز- استاد برجسته تاریخ اسلام به موضع امام حسن(ع) در قبال معاویه اشاره کرد و گفت: از موضع‌ امام حسن(ع) در موارد مختلف کاملاً روشن است که امام (ع) در خواست‌ صلح‌ با معاویه را مطرح نکرده است‌. این‌ معاویه‌ بود که‌ می‌خواست‌ بدون دردسر عراق را تصرف کند و لذا اصرار داشت‌ تا امام را راضی‌ به‌ کنارهگیری از حکومت‌ کند. در برابر این‌ نظر، برخی‌ از منـابع‌، به‌ تبع‌ شایعـاتی‌ که‌ در همـان زمـان نشـر می‌شـده و کسـانی‌ از راویان اخبار، آنها را به‌ عنوان خبر تاریخی‌ گزارش کرده انـد و چنین‌ وانمود کرده انـد که‌ امام خود صـلح‌ را مطرح کرده و طبعا به‌ آن تمایل‌ داشـته‌ است‌.

استاد رسول جعفریان بیان کرد: امام در سخنرانی‌ خود با مردم به‌ صراحت‌ بر این‌ نکته‌ تأکید کردند که‌ معاویه‌ صلحی‌ را از ما خواسته‌ است‌ که‌ هیچ‌ شرافت‌ و عزتی‌ در آن نیست‌. اگر برای جنـگ‌ آمـاده هستیـد من‌ در کنـار شـما هسـتم‌، امـا اگر حیات را دوست‌ داریـد بگوییـد تا صـلح‌ او را بپذیریم‌. سـبط‌ بن‌ جوزی می‌نویسد: زمانی‌ که‌ امام حسن‌ علیه‌ السـلام دریافت‌ که‌ مردم از اطراف او پراکنده شده و کوفیان به‌ او خیانت‌ کرده انـد، به‌ صـلح‌ تمایل‌ یافت‌. پیش‌ از آن، معاویه‌ او را به‌ صـلح‌ دعوت کرده بود، اما امام آن را نپـذیرفته‌ بود. شیخ‌ مفید نیز نوشته‌ است‌ که‌: معاویه‌ درباره صلح‌ به‌ امام نامه‌ نوشت.

استاد جعفریان دلایل پذیرش صلح با معاویه از سوی امام حسن(ع) را مورد بررسی قرار داد و  اظهار داشت: دلایل‌ چندی سبب‌ شد تا امام نتواند به‌ مقصد اصلی‌ که‌ جنگ‌ شرافتمندانه‌ با معاویه‌ بود دسترسی‌ پیدا کند، لذا ضرورت دید تا برای حفظ‌ اصل‌ اسلام و نیز جلوگیری از خونریزی بی‌نتیجه‌ از جنگ‌، خودداری کند. اول اینکه سـستی‌ مردم در حمایت‌ از امام، از مهمترین‌ دلایل‌ اقـدام امام برای اتخاذی موضع‌ جدیـد بود. هیـچ‌کس‌ نمی‌تواند مدعی‌ شود که‌ امـام به‌ جنگ‌ با معاویه‌ اعتقاد نداشـته‌ است‌. سـخنان و مواضع‌ او کاملا خلاف این‌ نکته‌ را ثابت‌ می‌کنـد. دوم اینکه اساساً بر پایی‌ جنگ‌ در شـرایط‌ عادی، منوط به‌ حضور مردم بوده و حاکم‌ در حـد خاصـی‌ می‌توانـد، آنان را به‌ حضور در جنگ‌ وادار کنـد. در واقع‌ دو نکته‌ را بایـد از یکدیگر جدا کرد، یکی‌ آن که‌ آیا حاکم‌ مسـلمانان می‌تواند، به‌ هر صورت و حتی‌ در شـرایط‌ مخالفت‌ آشکار اکثریت‌ مردم، جنگ‌ را آغاز کند؟ اگر چنین‌ کاری را می‌تواند انجام دهد، در چه‌ شـرایطی‌؟ نکته‌ دوم آن که‌ به‌ فرض حاکم‌ بتواند چنین‌ کند، آیا چنین‌ کاری به‌ مصـلحت‌ مسلمانان است‌ یا نه‌؟‌

 

بخش اول گفت وگو با استاد رسول جعفریان درباره حیات فکری و سیاسی امام حسن مجتبی(ع) که روز گذشته منتشر شد را در این لینک بخوانید. 

آن زمان مردم عراق، تنها با شمشیر رام می‌شدند

حجت الاسلام و المسلمین رسول جعفریان در بخش دوم گفت وگو با شفقنا به رخداد تاریخی صلح امام حسن(ع) با معاویه و دلایل آن اشاره و در ابتدا بیان کرد: آن زمان مردم عراق، تنها با شمشیر رام می‌شدند. این‌ حقیقتی‌ است‌ که‌ تاریخ‌ آن را تأیید می‌کند، در این‌ منطقه‌، اگر کسی‌ همچون علی‌(ع) و فرزندش نخواهد از زور و اسـتبداد استفاده کند (و به‌ تعبیر خودشان، چیزی را که‌ مردم از آن کراهت‌ دارند بر آنها تحمیل‌ نکند) نمی‌تواند امید موفقیت‌ داشته‌ باشد. پس‌ از آن نیز عراق، تنها زمانی‌ آرام می‌گرفت‌ که‌ افرادی چون زیاد، پسـرش عبیـد اﷲ و یا حجاج بر آن حکومت‌ می‌کردنـد. بـدین‌ گونه‌، تنها اسـتبداد موجب‌ فروکش‌ کردن تنش های سیاسـی‌ این‌ منطقه‌ بود. مختار نیز چندی با سیاست‌، منطقه‌ را اداره کرد. اما او نیز به‌ همین‌ جهت‌ که‌ نمی‌خواست‌ برخورد استبدادی داشته‌ باشد، نتوانست‌ کوفه‌ را یکپارچه‌ کند؛ چه‌ رسد به‌ عراق.

وی ادامه داد: تعبیرات خود امیرالمؤمنین‌ علیه‌ السلام نسبت‌ به‌ روحیات این‌ مردم، بسیار گویاست‌. در یـک‌ جمله‌ امـام آنهـا را تشبیه‌ به‌ زن حـامله‌ای می‌کنـد که‌ پس‌ از تحمـل‌ درد و رنـج‌ دوران حمـل‌، در نهایت‌ بچه‌ خود را سـقط‌ می‌کند و بار دیگر آنها را به‌ شتران بی‌سرپرستی‌ تشبیه‌ می‌کند که‌ هرگاه از یک‌ سو گرد هم‌ آیند از سوی دیگر پراکنده می شوند. این روحیه طبیعتاً نمی توانست یک والی و زمامدار آرام و اصلاح طلب، آن هم پایبند به راه های منطقی و انسانی را تحمل‌ کنـد از این‌ روست‌ که‌ امام علی(ع) در اواخر کار، هر چه‌ به‌ این‌ مردم اصـرار می‌کنـد تا علیه‌ شام متحـد شونـد، آنها حتی‌ برای دفاع از خود عراق نیز، تلاشی‌ نمی‌کنند، آن وقت‌ است‌ که‌ زبان ملامت‌ امام به‌ روی آنها گشوده می‌شود: «أیتهـا الفرقـه‌ التی‌ إذا امرت لم‌ تطع‌ و إذا دعوت لم‌ تجب‌، ﷲ أنتم‌، أما دین‌ یجمعکم‌، أما حمیـه‌ تشـحذکم‌؟ أو لیس‌ عجبا، أن معاویه‌ یـدعوا الجفاة الطغام فیتبعونه‌ علی‌ غیر معونه‌ و لا عطاء و أنا أدعوکم‌ و أنتم‌ تریکه‌ الاسـلام، أنه‌ لا یخرج إلیکم‌ من‌ امری رضا ترضونه‌ و لا سخط‌ فتجتمعون علیه‌ و إن احب‌ ما أنا لاق إلی‌ الموت.» ای گروهی‌ که‌ وقتی‌ دسـتور می‌دهم‌ اطـاعت‌ نکرده و وقتی‌ دعوت می‌کنم‌ اجابت‌ نمی‌کنیـد شـما را به‌ خـدا قسم‌ آیا دینی‌ نیست‌ که‌ شما را وحدت بخشد؟ آیا حمیّتی‌ نیست‌ که‌ شما را به‌ خدا تحریک‌ کند؟ آیا تعجب‌ نیست‌ که‌ معاویه‌، بیانگردان جاهل‌ را بدون پول فرا می‌خوانـد و او را متـابعت‌ می‌کننـد و من‌ شـما را دعوت می‌کنم‌ در حـالی‌ که‌ باقی‌مانـده اسـلام هستیـد اما نسـبت‌ به‌ هیـچ‌یک‌ از دسـتورات رضـایت‌بخش‌ من‌ رضایت‌ نمی‌دهیـد و علیه‌ هیـچ‌ امر مورد خشم‌ من‌ فراهم‌ نمی‌آییـد. تنها چیزی که‌ دوست‌ دارم ملاقات کنم‌، مرگ است‌.

امام(ع) معتقد بود اگر مردم را به چیزی که نمی خواهند اجبار کند، رهبری او »امامت‌« نیسـت‌ بلکه‌ »پادشاهی‌« است‌

وی یادآور شد: این‌ مردم در مقابل‌ علی(ع) با آن سوابق‌ درخشان، چنین‌ برخوردی دارنـد، تا جایی‌ که‌ امام آرزوی مرگ می‌کند. البته‌ امام می‌توانست‌ با شـیوه های غیر اسلامی‌، همانند معاویه‌، مردم را جذب کرده و یا بروز به‌ جنگ‌ بفرستد، اما شیوه امام این‌ بود که‌ اکنون که‌ مردم، «مانـدن» را دوست‌ دارنـد، آنها را بر چیزی که‌ نمی‌خواهنـد واندارد چرا که‌ اگر چنین‌ کنـد، رهبری او »امامت‌« نیسـت‌ بلکه‌ »پادشاهی‌« است‌. این‌ همان چیزی بود که‌ معاویه‌ بدان افتخار می‌کرد. به‌ هر روی، چنین‌ مردمی‌، در آستانه‌ خلافت‌ حسن‌ بن علی (ع) قرار داشـتند، مردمی‌ که‌ حاضـر نشدنـد فرمان امامشان را برای دفاع از عراق بپذیرنـد و زمانی‌ که‌ برای استراحت‌ از نهروان به‌ خانه‌هایشان رفتند دیگر بازنگشتند. در این‌ مقطع‌، مشـکلات رو به‌ فزونی‌ نهـاده و موضع‌ معـاویه‌ نیز در شـام قویتر از پیش‌ شـده بود. مردم شـام که‌ تـا قبل‌ از حکمیت‌، معاویه‌ را امیر می‌خواندند، اکنون او را »امیر المؤمنین‌« می‌دانستند.

امام به‌ ناچار به‌ مدینه‌ رفت‌

وی اظهار داشت: در برابر، عراق یکپارچگی‌ زمان بر پایی‌ جنگ‌ صفین‌ را نداشت‌. کشـته‌های زیادی که‌ عراقیان در صفین‌ و نهروان دادند، روحیه‌ آنها را به‌ شـدت تضـعیف‌ کرده بود. افزون بر آن، حسن‌ بن‌ علی(ع) نیز فرزنـد امـام علی(ع) بود و همه‌ این‌ مسائـل‌ اوضـاع را دشوارتر کرده بود. در عین‌ حـال عراق، از سـلطه‌ شام وحشـت‌ داشـت‌. این‌ درست‌ است‌ که‌ آنهـا از امـام خـود پیروی نکردنـد، امـا راضـی‌ به‌ شـهادت او نیز نبودنـد. به‌ سـخن‌ دیگر، آنها نمی‌خواسـتند سـلطه‌ معاویه‌ را بر عراق بپذیرند و به‌ همین‌ دلیل‌، چاره ای جز بیعت‌ با فرزند امام علی(ع)‌ نداشـتند. هیچ‌ کس‌ جز امام حسن‌ علیه‌ السلام، در آن شرایط‌، زمینه‌ رهبری عراق را نداشت‌ و با فرض نبودن وی، به‌ طور طبیعی‌، بنی‌ امیه‌ بر عراق حاکم‌ می‌شدنـد. در عین‌ حـال این‌ خواست‌ عراقی ها آن انـدازه ریشه‌ نـداشت‌ که‌ در عمل‌ بتواننـد به‌ عهـد خویش‌ با امام جدیـد خود وفادار باشـند، بلکه‌ سـرانجام همان گونه‌ که‌ اتفاق افتاد، در مرز انتخاب، مانـدن را با حکومت‌ بنی‌ امیه‌ را (گرچه‌ با اکراه) پذیرفتنـد. بـدین‌ ترتیب‌ جایی‌ برای ماندن امام در کنار این‌ مردم نبود و امام به‌ ناچار به‌ مدینه‌ رفت‌.

نخستین‌ اقدامات امام و معاویه‌

جعفریان در ادامه به اقدامات امام و معاویه اشاره و خاطرنشان کرد: نامه‌های متبادله‌ که‌ متن‌ آنها را اصـفهانی‌ نقل‌ کرده، ثمر چندانی‌ نداشت‌. باید گفت‌، امام می‌دانست‌ که‌ معاویه‌ کسـی‌ نیست‌ که‌ تسلیم‌ این‌ نامه‌ها شود، مهم‌ آن بود که‌ نامه‌های مزبور به‌ عنوان یک‌ سند در تاریخ‌ باقی‌ مانده و استدلال های دو طرف را در مورد مشروعیت‌ خودشان نشان دهد. معاویه‌ کوشید تا با فرستادن جاسوسانی‌ از اوضاع کوفه‌ و بصره خبری بگیرد. جاسوسان مزبور شناسایی‌ شدند و همگی‌ به‌ قتل‌ رسیدند. در این‌ باره امام و نیز عبد اﷲ بن‌ عباس نامه‌های به‌ معاویه‌ نوشته‌ و بغی‌ او را به‌ وی گوشـزد کردنـد. تهدیـد آخرین‌ امام آن بود که‌ اگر معاویه‌ تسـلیم‌ نشود همراه سـپاه مسـلمانان به‌ سوی او خواهـد رفت‌: »فحاکمتک‌ الی‌ اﷲ حتی‌ یحکم‌ اﷲ بیننا و بینکم‌ و هو خیر الحاکمین‌.»

وی اضافه کرد: پس‌ از آن که‌ نامه‌نگاری میان امام و معاویه‌ نتیجه‌ای نبخشـید امام به‌ معاویه‌ نوشت‌: بین‌ او و معاویه‌ چیزی جز شمشـیر حاکم‌ نخواهد بود. پس‌ از آن معـاویه‌ ضـمن‌ نـامه‌ای به‌ عمال خویش‌ در نواحی‌ مختلف‌ با ابراز خوشحالی‌ از شـهادت امام علی‌(ع) و این‌ که‌ دشـمن‌ آنان بدون زحمت‌ از میان رفته‌ است‌، خبر داد که‌ اوضاع کوفه‌ درهم‌ ریخته‌ و میان یاران او اختلاف شده است‌. او (به‌ دروغ یا راست‌) افزود: اشـراف و رهبران مردم کوفه‌ به‌ من‌ نامه‌ نوشـته‌ برای خود و خانـدان خود درخواست‌ امان کرده اند. وقتی‌ نامه‌ من‌ به‌ شما رسید همراه سپاهتان به‌ سوی من‌ حرکت‌ کنید که‌ وقت‌ انتقام فرا رسیده است‌. معاویه‌ همراه سپاه خود پل‌ منبج‌ پیش‌ آمد. در این‌ وقت‌ امـام حسن‌(ع) حجر بن‌ عـدی را در پی‌ مردم و عمـالش‌ فرسـتاد تا برای جنگ‌ آماده شونـد.

وی ادامه داد: در کوفه‌ اجتماعی‌ فراهم‌ آمـد و امام در جمع‌ آنان چنین فرمود: «ای مردم! شما جز با صبر بر آنچه‌ از آن کراهت‌ داریـد به‌ آنچه‌ دوست‌ داریـد نخواهید رسـید. به‌ من‌ خبر رسـیده که‌ معاویه‌ به‌ سوی ما در حرکت‌ است‌. همگی‌ به‌ سوی نخیله‌ حرکت‌ کنید.» اصـفهانی‌ می‌گوید: سـخن‌ او چنان بود که‌ گویی‌ از سستی‌ مردم نگران بود. هیچ‌ کس‌ سخن‌ نگفت‌. عدی بن‌ حاتم‌ به‌ سـخن‌ در آمد و گفت‌: من‌ پسر حاتم‌ هستم‌. این‌ چه‌ وضعیت‌ زشتی‌ است‌؟ آیا دعوت امامتان و فرزند پیامبرتان را اجابت‌ نمی‌کنید؟ پس‌ از آن روی به‌ امام کرد و ضمن‌ اعلام اطاعت‌ از او راهی‌ نخیله‌ شـد. به‌ همراه وی شـماری از افراد قـبیله‌ طی‌ که‌ عـدی بن‌ حـاتم‌ ریـاست‌ بر عهـده داشت‌، عـازم شدنـد.

وی گفت: بنـا به‌ نقل‌ یعقوبی‌، در طی‌ هزار جنگجو بودنـد که‌ از فرمان عـدی سـر نمی‌پیچیدنـد. پس‌ از آن قیس‌ بـه‌ سـعد، معقـل‌ بن‌ قیس‌ و زیـاد بن‌ صعصـعه‌ سـخنانی‌ ایراد کرده و آنگـاه بـود کـه‌ سـپاهی‌ در حـدود دوازده هزار تـن‌ در نخیله‌ فراهم‌ شـده و امـام تـا دیر عبـد الرحمن‌ همراهشان رفت‌. به‌ هر روی باید توجه‌ داشت‌ که‌ روحیه‌ مردم عراق، از پس‌ از ماجرای حکمیت‌، خدشه‌دار شده بود. آنان احتمال صـلح‌ با قاسطین‌ را در اذهان خود زمینه‌سازی کرده بودنـد. در عین‌ حال وقتی‌ سـلطه‌ معاویه‌ را بر عراق احساس می‌کردند تنشان به‌ لرزه می‌افتاد. در این‌ گیرودار، گروهی‌ خود را به‌ غفلت‌ زده، گروهی‌ سـخت‌ گرفتـار شـک‌ و تردیـد بوده و تنهـا اقلیتی‌ به‌ امـام پیوسـتند. امـام خود عازم لشـکرگاه شـده و پسـر عم‌ خـود مغیرة بن‌ نوفـل‌ را در کـوفه‌ گـذاشت‌ تـا مردم را برای رفتن‌ به‌ نخیله‌ تشویـق‌ کنـد. حـارث همـدانی‌ می‌گوید: کسانی‌ که‌ نیت‌ پیوسـتن‌ به‌ امام را داشـتند به‌ نخیله‌ رفتند، اما شـمار زیادی از رفتن‌ سرباز زدند. در میان آنان کسانی‌ بودند که‌ پیش‌ از آن وعـده همکاری داده بودند. بر پـایه‌ همین‌ نقـل‌، امام خود به‌ کوفه‌ بازگشت‌ تا مردم را برای رفتن‌ به‌ جنگ‌ بسـیج‌ کند.

کسانی که با حسن بن علی(ع) همکاری کردند

جعفریان بیان کرد: این‌ موضع‌ امام بر خلاف گفته‌ زهری و دیگران است‌ که‌ می‌گوینـد: «کان الحسن‌ لا یؤثر القتال و یمیل‌ إلی‌ حقن‌ الـدماء»، «و لم‌ یکن‌ فی‌ نیه‌ الحسن‌ أن یقاتل‌ أحدا و لکن‌ غلبوه علی‌ رأیه‌» به‌ این‌ معنا که‌ امام مایل‌ به‌ جنگ‌ نبوده است‌. افزون بر این‌، امام برای تقویت‌ روحیه‌ نیروهای خود حقوق آنان را افزایش‌ داد. این‌ افزایش‌ در همان ابتدای خلافت‌، و طبعا ایجاد آمادگی‌ در آنها برای رویارویی‌ با شامیان بود. مجموع جمعیتی‌ که‌ به‌ نخیله‌ رفت‌ دوازده هزار نفر بود. اینـان گروهی‌ بودنـد که‌ بـا فشار تبلیغات و گروهی‌ به‌ پیروی از رؤسای خود به‌ لشکرگاه رفته‌ بودند. با این‌ که‌ این‌ رقم‌ در بیشتر مصادر تاریخی‌ تصریح‌ شده، برخی‌ گفته‌اند که‌ چهل‌ هزار تن‌ به‌ نخیله‌ رفته‌ بودند. گفته‌ شده: شمار سپاه امام چهل‌ هزار تن‌ بوده که‌ به‌ «دیر عبد الرحمن‌« رفته‌ و از آنجا هزار تن‌ همراه قیس‌ بن‌ سـعد به‌ عنوان سـپاه مقدم اعزام شدند. چنین‌ رقمی‌ نمی‌تواند صحیح‌ باشد؛ زیرا اولاً روایات تاریخی‌ تصـریح‌ دارد که‌ در ابتـدای دعوت حتی‌ یک‌ نفر پاسـخ‌ مساعـد نـداده بود، چگونه‌ ممکن‌ است‌ که‌ یک‌ مرتبه‌ شمار آنان تا به‌ این‌ انـدازه افزایش‌ یافته‌ باشد؟ ثانیا اگر امام، این‌ مقدار هوادار و طرفدار داشت‌، لازم نبود تا برای جمع‌آوری نیرو به‌ مدائن‌ رفته‌ و خطری که‌ در جدایی‌ او با سپاهش‌ وجود داشت‌، بر خود هموار کند. ثالثا شمار فراوانی‌ از مورخان که‌ خبر اعزام را به‌ صورت دقیق‌ گزارش کرده اند، همان عدد دوازده هزار نفر را نقل‌ کرده اند. از جمله‌ آنها یعقوبی‌، ابوالفرج اصفهانی‌ و ابن‌ عساکر است‌. رابعاً به‌ احتمال قوی منشأ این‌ قول روایتی‌ مجعول درباره شمار کسانی‌ است‌ که‌ هنگام شـهادت علی‌(ع) با او بیعت‌ کرده بودند و قرار بود تا به‌ مقابله‌ سـپاه شام بروند، عدد مزبور در آن نقل‌ چهل‌ هزار آمده است‌.  به‌ عقیده بعضـی‌، این‌ روایت‌ سـبب‌ شـده تـا کسـانی‌ گمان کننـد این‌ افراد آماده همکاری با حسن‌ بن‌ علی‌(ع) بوده اند، اگر چه‌ در بیعت‌ این‌ تعداد با امیرالمؤمنین‌ علیه‌ السلام تردید بسیار وجود دارد. خامساً آن که‌ با وجود سخنان مکرر امـام علی‌(ع) در سـرزنش‌ مردم کوفه‌: به‌ خـاطر عـدم همراهی‌ در جنـگ‌ بـا شـام که‌ در نهـج‌ البلاغه‌، و سایر مصادر آمـده، نمی‌توان بـاور کرد که‌ چنین‌ جمعیتی‌ بـا فرزنـد او همراهی‌ کرده باشـند. سادساً همان گونه‌ که‌ بعـدا خواهیم‌ دیـد، دلیل‌ مهم‌ بر پایی‌ صلـح‌، عدم همکاری مردم بود. این‌ مطلب‌ را امام، مکرر تصـریح‌ فرموده و روشن‌ است‌ که‌ با وجود چهل‌ هزار نفر نمی‌بایست‌ چنین‌ جملاتی‌ از امام علیه‌ السلام نقل‌ شده باشد.

وی عنوان کرد: فرماندهی‌ سپاه امام را عبید اﷲ بن‌ عباس عهده دار بوده است‌. زهری به‌ اشتباه، فرمانده سپاه را عبد اﷲ بن‌ عباس دانسته‌ است‌. کسانی‌ نیز قیس‌ بن‌ سعد را فرمانده دانسته‌اند البته‌ پس‌ از فرار عبید اﷲ، قیس‌، فرمانـدهی‌ سـپاه را عهـده دار شـد. گویـا تردیـدی در این‌ که‌ امام عبیـد اﷲ را انتخاب کرده، وجود نداشـته‌ باشـد. از دلایل‌ عمـده انتخاب عبیـد اﷲ آن بود که‌ امام در آن جو تردید، بهترین‌ شانسـی‌ که‌ برای این‌ کار داشت‌ آن بود که‌ فردی از خاندان خود را برای ایـن‌ کـار برگزینـد. افزون بر آن، عبیـد اﷲ، کینه‌ شدیـدی نسـبت‌ به‌ معـاویه‌ داشت‌؛ زیرا چنـدی پیش‌ از آن، بسـر بن‌ ارطـاة، یکی‌ از فرمانـدهان معاویه‌، در حمله‌ای که‌ به‌ حجاز کرد، دو فرزند عبید اﷲ را در پیش‌ چشـمان مادرشان سـر برید. در عین‌ حال امام احتیاط را از دست‌ نداد و دو معاون برای عبید اﷲ برگزید. یکی‌ قیس‌ بن‌ سعد و دیگری سعید بن‌ قیس‌.

وی ادامه داد: امـام آنـان را به سوی دشـمن‌ فرسـتاد و خـود عـازم سابـاط مـدائن‌ شـد. پیش‌ از ترک آنـان به‌ عبیـد اﷲ نصـایحی‌ کرد: الن‌ جانبـک‌، برخوردت را نرم گردان. ابسـط‌ وجهـک‌، روی خود را گشاده دار. افرش لهم‌ جناحک‌، مردم را زیر چتر محبت‌ خود گیر. ادنهم‌ من‌ مجلسک‌، آنان را به‌ مجالس‌ خود نزدیک‌ کن‌. و شاور هذین‌، با این‌ دو نفر مشورت کن‌. فلاتقاتله‌ حتی‌ یقاتلک‌، قبل‌ از آن که‌ جنگ‌ را شـروع کننـد، تو جنگ‌ را آغاز مکن‌. امام به‌ وی سـفارش کرد که‌ این‌ مردم بقایای کسانی‌ هستند که‌ مورد اعتماد امام علی‌ علیه‌ السلام بودند.

سپس‌ به‌ وی فرمودنـد تا به‌ سـمت‌ فرات رفته‌، از آنجا راهی‌ مسـکن‌ شده و در برابر معاویه‌ بایسـتد. و آنگاه همانجا بماند تا او در پی‌ وی برسد. امام خود راهی‌ ساباط مـدائن‌ شد. دینوری می‌گوید: معاویه‌ سـپاهی‌ را به‌ فرماندهی‌ عبد اﷲ بن‌ عامر بن‌ کریز به‌ سوی انبار فرسـتاد تا از آنجا به‌ سوی مدائن‌ پیشروی کند. امام که‌ وضع‌ را چنین‌ دید خود عازم مدائن‌ شد. حادثه‌ای که‌ در آنجا اتفاق افتاد و همه‌ مورخان آن را گزارش کرده انـد حمله‌ خوارج به‌ امام است‌. مورخانی‌ چون دینوری، بلاذری و ابو الفرج اصفهانی‌- و حتی‌ شیـخ‌ مفیـد که‌ اخبار خود را از اصـفهانی‌ گرفته‌، گفته‌اند که‌ امام در سـخنان خود به‌ گونه‌ای سـخن‌ گفت‌ که‌ بوی صـلح‌ می‌داد. به‌ همین‌ دلیل‌ خوارج بر باروبنه‌ او حمله‌ کردند. این‌ سـخن‌ با ظاهر وقایع‌ سازگار نیست‌. چگونه‌ امام که‌ برای جلوگیری از حمله‌ دشمن‌ به‌ مـدائن‌ و یا تهیه‌ نیرو به‌ آنجا آمده بی‌دلیل‌ و هنوز درگیری آغاز نشده سـخنانی‌ به‌ زبان می‌آورد که‌ بوی صـلح‌ می‌دهد؟ در اینجا یعقوبی‌ نقلی‌ را برای ما حفظ‌ کرده که‌ روشنگر ماجراست‌.

وارد کردن جراحت به امام 

جعفریان گفت: معاویه‌ که‌ در هیچ‌ مورد دست‌ از حیله‌گری بر نمی‌داشت‌، مغیرة بن‌ شعبه‌ و عبد اﷲ بن‌ عامر را به‌ ساباط فرسـتاد تا درباره صلح‌ با امام سخن‌ بگویند. وقتی‌ آنها (دست‌ خالی‌) از نزد امام بیرون آمدند، زیر لب‌ (و طبعـا برای تحریـک‌ خوارج) به‌ گونه‌ای که‌ مردم بشـنوند می‌گفتنـد: خـدا به‌ وسـیله‌ فرزنـد پیامبر خون مردم را حفظ‌ کرده فتنه‌ را بواسطه‌ او آرام کرد و صلح‌ را پذیرفت‌. یعقوبی‌ می‌افزاید: با این‌ سخن‌ سپاه مضطرب شده و مردم در راستگویی‌ آنان تردید نکردند. پس‌ از آن بود که‌ بر حسن‌ شورش کرده باروبنه‌ او را غارت کردند. شیعیـان امـام را در میان خود گرفته‌ از معرکه‌ دور کردنـد. با این‌ حال جراح بن‌ سـنان با این‌ فریاد که‌ تو نیز هماننـد پـدرت مشـرک شده ای، ضربتی به ران امام زد. شیعیان بر سر جراح ریخته او را به قتل آوردند. امام نیز به خانه امیر ساباط، سعدبن مسعود ثقفی – عموی مختار – آمد و برای معالجه‌ در آنجا مانـد. بـا توجه‌ به‌ عبارت یعقوبی‌ درباره شورش مـدائن‌ مطلب‌ بسـیار مهمی‌ روشـن‌ می‌شود، و آن این‌ که‌ حـادثه‌ مـدائن‌ نیز برخاسـته‌ از توطئه‌ معاویه‌ و فرمانـدهان وی و در رأس آنها فرد فاسـقی‌ چون مغیرة بن‌ شـعبه‌ بوده است‌.

وی اظهار داشت: پس‌ از آن که‌ امام مجروح شـد، ضـمن‌ خطبه‌ای برای مردم فرمود: ای مردم عراق! اتقوا اﷲ فینا، فانا أمراءکم‌ و ضـیفانکم‌، أهل‌ البیت‌ الذین‌ قال اﷲ: إنما یرید ا لله‌ لیذهب‌ عنکم‌ الرجس‌ أهل‌ البیت‌ و یط هرکم‌ تطهیرا. راوی می‌گوید: در آن لحظه‌ هر کس‌ در پای سـخن‌ امام بود، گریه‌ می‌کرد. دور شـدن امام از سـپاه، که‌ به‌ دلیل‌ گردآوری نیرو و یا آماده کردن مدائن‌ برای جلوگیری از تجاوز غارت گران شام صورت گرفته‌ بود، مشـکلات خاصـی‌ را به‌ وجود آورد. دو سـپاه در قریه‌ حبوبیه‌ مسـکن‌ در برابر هم‌ قرار گرفتنـد. معاویه‌ مثل‌ همیشه‌ با اسـتفاده از شیوه های حیله‌گرایانه‌ خود، در صدد فریب‌ سـپاه امام بر آمد. او به‌ دروغ، عبد الرحمن‌ بن‌ سـمره را نزد عبید اﷲ و سـپاهش‌ فرستاد تا بگوید حسن‌ در خواست‌ صلح‌ کرده است‌. اما مردم او را تکذیب‌ کرده و دشنام دادند. پس‌ از آن به‌ طور مخفیانه‌ در پی‌ عبید اﷲ بن‌ عباس فرستاد و به‌ وی پیغام داد: حسن‌ از ما تقاضای صـلح‌ کرده است‌. اگر هم‌ اکنون به‌ ما ملحق‌ شوی، به‌ تو یک‌ میلیون درهم‌ خواهم‌ داد. نیمی‌ را اکنون می‌گیری و نیمی‌ را وقتی‌ که‌ داخل‌ کوفه‌ شدیم‌.

معـاویه‌ به‌ دروغ مسأله‌ درخواست‌ صـلح‌ را از طرف امام مطرح کرده بود

عبید اﷲ شـبانه‌ به‌ معاویه‌ پیوست‌ در حالی‌ که‌ مردم برای نماز صـبح‌ منتظر آمدن او بودند. قیس‌ بن‌ سعد با مردم نماز گزارد و پس‌ از آن به‌ بدگویی‌ از عباس پرداخت‌ که‌ چگونه‌ در بدر همراهی‌ مشرکان کرد و به‌ اسارت در آمد. پس‌ از آن بنای بدگویی‌ به‌ عبید الله‌ را گذاشت‌ که‌ چگونه‌ در یمن‌، از برابر بسر بن‌ ارطاة گریخت‌ و اجازه داد تا بسر فرزندان او را بکشد. از برخورد معـاویه‌ در پرداخت‌ پول و نیز اخبـار دیگر، چنین‌ بر می‌آیـد که‌ معـاویه‌ به‌ دروغ مسأله‌ درخواست‌ صـلح‌ را از طرف امام مطرح کرده بود. در اصل‌، اگر امام صـلح‌ را پـذیرفته‌ بود معنا نـداشت‌ که‌ معاویه‌ حاضـر شود یک‌ میلیون درهم‌ به‌ عبیـد اﷲ بپردازد. بسـیاری از مردم عراق مترصـد بودنـد تا تمایل‌ امام را به‌ صـلح‌ ببیننـد، در آن صورت لحظه‌ای در سـپاه نمی‌ماندند. با رفتن‌ عبیداﷲ، قریب‌ دو سوم سپاه عراق به‌ معاویه‌ پیوست‌. بدین‌ ترتیب‌ تنها چهار هزار نفر در کنار قیس‌ بن‌ سعد باقی‌ ماندند.

معـاویه‌ گمـان کرد که‌ بـا آمـدن عبیـداﷲ و این‌ تعـداد از سـپاه عراق، چیزی بـاقی‌ نمانـده است‌. بنـابراین‌ بسـر بن‌ ارطـاة را به‌ سـوی باقی‌مانده لشکر عراق فرستاد. مردم آمـاده بوده به‌ سوی آنها حمله‌ور شدنـد. بسـر بازگشت‌ و همراه لشـکری حمله‌ برد. این‌ بار نیز قیس‌ و یاران بر جای مانـده آنها را به‌ عقب‌ راندند و بر اثر درگیری تعدادی کشـته‌ شدند. معاویه‌ کوشـید تا قیس‌ را نیز فریب‌ دهد. اما قیس‌ گفت‌ که‌ در دینش‌ فریب‌ نخواهـد خورد. پس‌ از آن معاویه‌ به‌ تحقیر وی پرداخته‌ او را یهودی فرزند یهودی خواند. معاویه‌ افزود: ببین‌ چگونه‌ قوم تو پدرت را تنها گـذاشت‌، آن گونه‌ که‌ در حوران شام غریبانه‌ مرد. قیس‌ در پاسـخ‌ وی، او را وثن‌ بن‌ وثن‌ (بت‌ فرزند بت‌) خواند و به‌ او نوشت‌: از ابتـدا بـا اکراه اسـلام را پـذیرفتی‌ و جز ایجـاد تفرقه‌ در آن کاری نکرده و با رغبت‌ از آن خارج شـدی. تو همیشه‌ با خـدا و رسول جنگیـدهای و حزبی‌ از احزاب مشـرکین‌ بودهای. اصـفهانی‌ تـازه پس‌ از نقـل‌ این‌ ماجراها اشاره به‌ هیئتی‌ می‌کنـد که‌ معاویه‌ برای صحبت‌ با امام حسن‌ به‌ ساباط فرستاد. این‌ نشان آن است‌ که‌ اقدام معاویه‌ در برخورد با عبید اﷲ، تنها برای فریب‌ وی بوده است‌.

وی ادامه داد: معاویه‌ با داشـتن‌ جاسوسان فراوان خود خبر مجروح شـدن امام را زودتر از سـپاه عراق شـنیده بود. به‌ دنبال شـنیدن این‌ خبر، پیامی‌ به‌ قیس‌ فرستاد که‌ اصرار تو بیهوده است‌، اصحاب حسن‌ بر او اختلاف کرده و او در ساباط مجروح شده است‌. این‌ امر سـبب‌ شـد تـا قیس‌ تأمـل‌ کرده منتظر خبر قطعی‌ از امـام شود. اشـراف عراق که‌ وضـع‌ را به‌ این‌ صورت دیـده و احتمـال پیروزی معـاویه‌ را قوی دانسـتند، مرتب‌ به‌ معـاویه‌ ملحق‌ شـده و یـا پیام بیعت‌ می‌دادنـد. بلاذری می‌گویـد: بزرگان عراق نزد معاویه‌ آمـده بیعت‌ می‌کردنـد. اولین‌ نفر، خالـد بن‌ معمر بود. او گفت‌: بیعت‌ او به‌ معنـای بیعت‌ تمامی‌ افراد قبیله‌ ربیعه‌ است‌. بعـدها شاعری خطاب به‌ معاویه‌ گفت‌: به‌ خالد بن‌ معمر اکرام کن‌، چه‌ اگر او نبود تو به‌ امارت نمی‌رسیدی. سیـاستی‌ که‌ معـاویه‌ از آن بهره کافی‌ برد، اسـتفاده از شایعاتی‌ بود که‌ خود آنها را در سه‌ منطقه‌ کوفه‌، ساباط و میـدان جنگ‌ منتشـر می‌کرد. کوفیان گمان می‌کردند که‌ کار تمام شده است‌. در میدان جنگ‌ چنین‌ منتشر شد که‌ امامتان درخواست‌ صلح‌ کرده در ساباط نیز خبر رفتن‌ عبید اﷲ و بخش‌ اعظم‌ سـپاه به‌ امام رسـیده و حتی‌ شایع‌ شد که‌ قیس‌ بن‌ سـعد نیز صـلح‌ کرده است‌. از میان مورخان، تنها کسـی‌ که‌ به‌ دقت‌ متوجه‌ این‌ شایعات چنـد جانبه‌ شـده، یعقوبی‌ است‌. او می‌گوید: معاویه‌ کسانی‌ را به‌ لشـکرگاه امام می‌فرستاد تا بگوید که‌ قیس‌ بن‌ سعد صلح‌ را پذیرفته‌ است‌. از سوی دیگر، کسانی‌ را به‌ لشکر قیس‌ می‌فرستاد تا بگویند حسن‌ با معاویه‌ صلح‌ کرده است‌. متأسفانه‌، گروهی‌ از مورخان، همین‌ شایعات را به‌ عنوان اخبار تاریخی‌ ضبط‌ کرده اند.

جعفریان گفت: از جمله‌ محمد بن‌ سـعد، حیله‌گری مغیرة بن‌ شـعبه‌ را که‌ منجر به‌ شورش گروهی‌ از مردم در ساباط مدائن‌ شد به‌ عنوان خبر تاریخی‌ این‌ چنین‌ ضبط‌ کرده که‌ همانجا، هر چه‌ معاویه‌ تعهد کرده بود، امام پذیرفت‌. گروه فراوانی‌ از اشـراف عراق به‌ معاویه‌ پیوسـته‌ و حتی‌ گفته‌ بودند که‌ حاضرند حسن‌ را دست‌ بسته‌ به‌ او تحویل‌ دهند. به‌ نوشته‌ ابن‌ اعثم‌، زمانی‌ که‌ قیس‌، ضـمن‌ نامه‌ای خبر رفتن‌ شـمار زیادی از سـپاه عراق را به‌ امام نوشت‌، حضـرت بزرگان اصحاب خود را فراهم‌ آورده و فرمود: ای مردم عراق! من‌ با شما جماعت‌ چه‌ کنم‌؟ این‌ نامه‌ قیس‌ بن‌ سـعد است‌ او نوشـته‌ است‌ که‌ اشـراف و بزرگان شـما نزد معاویه‌ رفته‌اند. به‌ خدا سوگند این‌ از شـما عجیب‌ نیست‌. شما در صـفین‌ پـدرم را بر حکمیت‌ اجبار کردید و زمانی‌ که‌ آن را پذیرفت‌، بر او اعتراض نمودید. برای بار دوم شـما را به‌ جنگ‌ با معـاویه‌ خوانـد، سـستی‌ کردیـد تا آن که‌ کرامت‌ الهی‌ نصـیب‌ او شـد. پس‌ از آن بـدون اکراه با من‌ بیعت‌ کردیـد، من‌ بیعت‌ شـما را پـذیرفتم‌ و قـدم در این‌ راه گذاشـتم‌، خـدا آگاه است‌ که‌ قصد من‌ چه‌ بوده است‌. اما ببینید شـما چه‌ کردهاید. ای مردم عراق! همین ها برای من‌ کافی‌ است‌، مرا در دینم‌ فریب‌ مدهید. توضیحات امام نشان می‌دهد که‌ امام کوچکترین‌ تردیدی در جنگ‌ نداشته‌ اما رفتار ناشایست‌ مردم او را به‌ ستوه آورده است‌.

معاویه‌ و درخواست‌ صلح‌

وی به رخداد تاریخی صلح امام حسن(ع) اشاره و خاطرنشان کرد: نکته‌ای که‌ در روشن‌ کردن موضع‌ امام اهمیت‌ دارد آن است‌ که‌ امام حسن‌(ع) در خواست‌ صلح‌ را مطرح نکرده است‌. این‌ معاویه‌ بود که‌ می‌خواست‌ بدون دردسر عراق را تصرف کند و لذا اصرار داشت‌ تا امام را راضی‌ به‌ کنارهگیری از حکومت‌ کند. در برابر این‌ نظر، برخی‌ از منـابع‌، به‌ تبع‌ شایعـاتی‌ که‌ در همـان زمـان نشـر می‌شـده و کسـانی‌ از راویان اخبار، آنها را به‌ عنوان خبر تاریخی‌ گزارش کرده انـد،- چنین‌ وانمود کرده انـد که‌ امام خود صـلح‌ را مطرح کرده و طبعا به‌ آن تمایل‌ داشـته‌ است‌. در مقابل‌ این‌ نظر، شواهـدی وجود دارد که‌ به‌ آنها اشاره می‌کنیم‌. نخستین‌ شاهـد خبر یعقوبی‌ است‌ که‌ می‌گویـد: معاویه‌ گروهی‌ را به‌ ساباط مدائن‌ فرسـتاد تا درباره صلح‌ با امام حسن‌ علیه‌ السلام سخن‌ بگویند. این‌ همان ملاقاتی‌ است‌ که‌ امام در آن، صلح‌ را رد کرده است‌. بنـابراین‌ امـام، اولین‌ درخواسـتهای معاویه‌ را رد کرده است‌. شاهـد دیگر نامه‌های نخست‌ امام است‌ که‌ در همه‌ آنها بر موضع‌ جنگ‌ پافشاری شده و در آنها تهدید شده است‌ که‌ اگر تسلیم‌ نشود با سپاه او مواجه‌ خواهد شد. امام به‌ فرستاده معاویه‌ نیز فرمود: به‌ معاویه‌ بگو که‌ میان ما و او جز شمشیر حاکم‌ نخواهد بود. همه‌ اینها نشانگر آن است‌ که‌ موضع‌ امام بر موضع‌ جنگ‌ بوده است‌. شاهد دیگر آن که‌ امام در سخنرانی‌ خود با مردم به‌ صراحت‌ بر این‌ نکته‌ تأکید کردند که‌ معاویه‌ صلحی‌ را از ما خواسته‌ است‌ که‌ هیچ‌ شرافت‌ و عزتی‌ در آن نیست‌. اگر برای جنـگ‌ آمـاده هستیـد من‌ در کنـار شـما هسـتم‌، امـا اگر حیات را دوست‌ داریـد بگوییـد تا صـلح‌ او را بپذیریم‌. سـبط‌ بن‌ جوزی می‌نویسد: زمانی‌ که‌ امام حسن‌ علیه‌ السـلام دریافت‌ که‌ مردم از اطراف او پراکنده شده و کوفیان به‌ او خیانت‌ کرده انـد، به‌ صـلح‌ تمایل‌ یافت‌. پیش‌ از آن، معاویه‌ او را به‌ صـلح‌ دعوت کرده بود، اما امام آن را نپـذیرفته‌ بود. او می‌افزاید: این‌ معاویه‌ بود که‌ درباره صلح‌ با او به‌ مراسله‌ پرداخت‌ بود. شیخ‌ مفید نیز نوشته‌ است‌ که‌: معاویه‌ درباره صلح‌ به‌ امام نامه‌ نوشت‌.

وی توضیح داد: به‌ اعتقاد ما همان طور که‌ در موارد دیگر نیز گفته‌ایم‌، شایعاتی‌ که‌ معاویه‌ درباره صـلح‌ منتشـر کرد، سـبب‌ شـد تا کسانی‌ از مورخان اظهار کنند که‌ خود امام، صـلح‌ را پیشـنهاد کرده است‌. در گزارشی‌ آمده است‌ که‌ معاویه‌ جاسوسان خود را در میان سپاه مقدم امام فرسـتاد تـا بیـن‌ آنهـا شـایع‌ کننـد کـه‌ حسـن‌ بـا نامه‌نگـاری به‌ معـاویه‌ درخـواست‌ صـلح‌ کرده است‌، چرا شـما جـان خـود را به‌ خطر می‌اندازید؟ معـاویه‌ برای فریب‌ عبیـد اﷲ بن‌ عباس به‌ او نوشت‌: إن الحسن‌ قـد راسـلنی‌ فی‌ الصـلح‌. »٤« چنین‌ شایعاتی‌، بعـدها به‌ صورت نقلهای تاریخی‌ در آمده و واقعیات را دگرگون کرده است‌.

دلایل‌ پذیرش صلح‌

وی دلایل پذیرش صلح از سوی امام حسن(ع) را مورد بررسی قرار داد و اظهار کرد: دلایل‌ چندی سبب‌ شد تا امام نتواند به‌ مقصد اصلی‌ که‌ جنگ‌ شرافتمندانه‌ با معاویه‌ بود دسترسی‌ پیدا کند، لذا ضرورت دید تا برای حفظ‌ اصل‌ اسلام و نیز جلوگیری از خونریزی بی‌نتیجه‌ از جنگ‌، خودداری کند. اینک‌ مواردی از آن دلایل‌: الف‌: سـستی‌ مردم در حمایت‌ از امام، از مهمترین‌ دلایل‌ اقـدام امام برای اتخاذی موضع‌ جدیـد بود. هیـچ‌کس‌ نمی‌تواند مدعی‌ شود که‌ امـام به‌ جنگ‌ با معاویه‌ اعتقاد نداشـته‌ است‌. سـخنان و مواضع‌ او کاملا خلاف این‌ نکته‌ را ثابت‌ می‌کنـد. ماجرای ساباط یکی‌ از مهمترین‌ نشانه‌ها برای روشن‌ ساختن‌ عدم قابلیت‌ مردم در ادامه‌ جنگ‌ بود. در آنجا بود که‌ امام به‌ قول شـیخ‌ مفید، دریافت‌ که‌ مردم او را خوار کرده اند. شـمار زیادی از این‌ مردم، در جنگهای جمل‌، صـفین‌ و نهروان در حمایت‌ از علی‌ علیه‌ السلام به‌ قتل‌ رسیده بودند و اینک‌ خسـته‌ از جنگها، دیگر توان ادامه‌ این‌ جنگ‌ را در خود نمی‌دیدند و حتی‌ خود را طلبکار حکومت‌ دانسـته‌ و ثار خود را از اهل‌ بیت‌ می‌طلبیدند. آنها امام را مسئول خون کشتگان خود می‌انگاشتند. گذشت‌ که‌ وقتی‌ خبر فرار جمعی‌ از سپاه به‌ گوش امـام رسـید، آن حضـرت رو به‌ مردم کرد و فرمود: »شـما بـا پـدرم (در ادامه‌ جنگ‌) مخالفت‌ ورزیـده و کار را به‌ حکمیت‌ کشاندید در حالی‌ که‌ پدرم موافق‌ نبود، او شما را به‌ ادامه‌ جنگ‌ فرا خواند و شما ابا کردید تا این‌ که‌ به‌ دیدار پروردگارش شتافت‌. پس‌ از آن به‌ سـراغ من‌ آمدیـد و بیعت‌ کردید و قرار شد تا با هر کس‌ نبرد کردم شـما نیز بجنگید و با هر کس‌ به‌ صـلح‌ رفتار کردم شما نیز چنین‌ کنید. امروز به‌ من‌ خبر رسیده که‌ اشراف شما به‌ سوی معاویه‌ رفته‌اند و با او بیعت‌ کردهاند، همین‌ برایم‌ کافی‌ است‌.

وی افزود: مرا در مـورد دین‌ و جـانم‌ فریب‌ ندهیـد.» جاحـظ‌ دربـاره علت‌ کناره گیری امام حسن‌ علیه‌ السـلام می‌نویسـد: وقتی‌ پراکنـدگی‌ اصـحابش‌ را مشاهـده کرده و درهم‌ریختگی‌ سـپاه خـود دیـد، بـا شـناختی‌ که‌ از برخوردهـای مختلف‌ این‌ مردم بـا پـدرش داشت‌ و می‌دانست‌ که‌ هر روز به‌ نوعی‌ و رنگی‌ رفتار می‌کنند، از حکومت‌ کناره گرفت‌. امام دریافت‌ که‌ به‌ این‌ مردم نمی‌توان اعتماد کرد. این‌ عـدم اعتماد، تنها شامل‌ عدم همکاری آنها نبود، بلکه‌ امام می‌فرمود: »و اﷲ لو قاتلت‌ معاویه‌ لأخذوا بعنقی‌ حتی‌ یدفعونی‌ إلیه‌ سلما»، به‌ خدا سوگند اگر با معاویه‌ درگیر شوم، اینان گردن مرا گرفته‌ به‌ صورت اسـیر به‌ او تحویـل‌ می‌دهنـد. امـام در جـای دیگری فرمود: و رأیت‌ أهـل‌ العراق، لاـ یثق‌ بهم‌ أحـد أبـدا إلا غلب‌، اهل‌ عراق مردمانی‌ هستند که‌ هر کس‌ به‌ آنها اعتماد کند، مغلوب خواهد شد؛ زیرا هیچ‌ کدام با دیگری در فکر و خواسته‌ها، موافقت‌ ندارند. آنان نه‌ در خیر و نه‌ شـر، هیـچ‌ قصد جدی ندارند. بـا چنین‌ مردمی‌، امکـان بر پایی‌ جنگی‌ با اهل‌ شام که‌ اتحادی کامل‌ داشـته‌ و هدف و نیت‌ مشخصی‌ داشتند، وجود نداشت‌.

جعفریان گفت: مردمی‌ پراکنـده، مـذبوب و فاقـد اراده. نگـاهی‌ به‌ سـخنان دردناک امام علی‌ علیه‌ السـ لام که‌ در سالهای ٣٩ و ٤٠ هجری خطـاب به‌ مردم ایراد شده، هر منصـفی‌ را قانع‌ می‌کند که‌ راهی‌ جز واگذاری عراق به‌ شام وجود نداشت‌. امام حسن‌ علیه‌ السلام نمی‌توانست‌ با دست‌ خالی‌، خود و شماری از شیعیانش‌ را تسلیم‌ شامیانی‌ کند که‌ فرمانده آنها، بسر بن‌ ارطاة خونخوار بود. اکنون بـا صـلح‌، بهـانه‌ای برای حفـظ‌ عراق از چپـاول و غـارت وجود داشت‌. این‌ ممکن‌ بود امام با شـماری انـدک از سپاهیانش‌ بایسـتد و به‌ شهادت برسد، اما، نتیجه‌ آن چندان روشن‌ نبود. معاویه‌ با طرح خون عثمان، فضای مسمومی‌ ایجاد کرده بود. او علاـوه بر شـام، اکنون مصـر و بسـیاری از نقـاط دیگر را در اختیار داشت‌. در برابر او امام، با آن همه‌ سابقه‌ و نفوذ کلام کاری از پیش‌ نبرده بود، و این‌ دلیلی‌ جز زبونی‌ عراق در برابر شام نداشت‌، در چنین‌ وضـعیتی‌ شهادت امام نیز لوث می‌شد. این‌ چهرهای است‌ که‌ همه‌ از معـاویه‌ می‌شناسـند و در شـناسایی‌ آن، نیـازی به‌ اصـرار و اثبـات نیست‌. گاه به‌ خطا گفته‌ شـده است‌ که‌ امام از خونریزی بیزار بود. چنین‌ چیزی درست‌ نیست‌، او در طول جنـگ‌ جمـل‌ و صـفین‌، خود در صـحنه‌ نبرد حضور داشت‌، سـیره پـدر را هم‌ کاملا تأیید می‌کرد. آنچه‌ امام نمی‌پذیرفت‌، خونریزی بی‌حاصلی‌ بود که‌ نتایج‌ سیاسی‌ روشنی‌ نداشته‌ باشد.

ب- نکته‌ دیگری که‌ دلیل‌ صـلح‌ را از دیـد امام روشن‌ می‌کند، آن است‌ که‌ اساسا بر پایی‌ جنگ‌ در شـرایط‌ عادی، منوط به‌ حضور مردم بوده و حاکم‌ در حـد خاصـی‌ می‌توانـد، آنان را به‌ حضور در جنگ‌ وادار کنـد. در واقع‌ دو نکته‌ را بایـد از یکدیگر جدا کرد، یکی‌ آن که‌ آیا حاکم‌ مسـلمانان می‌تواند، به‌ هر صورت و حتی‌ در شـرایط‌ مخالفت‌ آشکار اکثریت‌ مردم، جنگ‌ را آغاز کند؟ اگر چنین‌ کاری را می‌تواند انجام دهد، در چه‌ شـرایطی‌؟ نکته‌ دوم آن که‌ به‌ فرض حاکم‌ بتواند چنین‌ کند، آیا چنین‌ کاری به‌ مصـلحت‌ مسلمانان است‌ یا نه‌؟

وی توضیح داد: اصولا سـیره رسول خدا(ص) آن بود که‌ در امر جنگ‌ با مسلمانان مشورت می‌کرد این‌ در حالی‌ بود که‌ اولا رسول خدا(ص) از ابتدا با مردم بیعت‌ کرده بود، و ثانیا آن که‌ جهـاد در شـمار فروعات اسـلام بوده و اصولا وظیفه‌ مسـلمانان است‌ که‌ هماننـد نماز، به‌ این‌ دسـتور نیز عمل‌ کننـد. پس‌ چرا آن حضـرت، علی‌ رغم‌ این‌ دو نکته‌، در امر جنگ‌ با مردم مشورت می‌کرد؟ دلیل‌ نخست‌ آن این‌ بود که‌ بار جنگ‌ بسیار سنگین‌ بوده و این‌ مردم بودند که‌ این‌ بار را بر دوش می‌کشیدند. نماز خواندن عبادتی‌ است‌ که‌ تنها وقت‌ محدودی را از یک‌ مسلمان می‌گیرد. اما جنگ‌ سبب‌ از بین‌ رفتن‌ جان و مال مسلمان ها و گاه آوارگی‌ و خانه‌به‌دوشی‌ است‌. با وجود چنین‌ تبعـاتی‌ برای جنگ‌ که‌ با شـهادت یک‌ نفر، طایفه‌ای نگران و ناراحت‌ می‌شونـد، طبیعی‌ است‌ که‌ مردم خود در جریان آن قرار گرفته‌ و با مشورت در این‌ زمینه‌، قدری از بار این‌ خسارت را بر دوش گیرند. رسول خدا(ص) علی‌ رغم‌ آن که‌ جهاد از فروعات اسلام بود،- در جنگ های پیش‌ از بدر از انصار که‌ تعهد شرکت‌ در جنگ های آن حضـرت را نداشـتند اسـتفاده نکرد. در بدر نیز، تنها پس‌ از اعلام آمادگی‌ رهبران آنها، از ایشان بهره گرفت‌. بعدها در احد و احزاب نیز مشورت هایی‌ داریم‌.

وی با طرح پرسشی مبنی بر اینکه «آیـا در زمینه‌ جنـگ‌ می‌توان کـاری را بر مردم تحمیـل‌ کرد؟» گفت: سـیره امیرالمؤمنین‌ علی(ع) بر آن بود که‌ تنهـا با نصـیحت‌ و احیانا در دست‌ گرفتن‌ دره (شـلاق) به‌ تربیت‌ مردم بپردازد. اما امام حاضر نبود تا برای وادار کردن مردم برای شرکت‌ در جنگ‌ از شـکنجه‌ و شمشـیر اسـتفاده کنـد. »١« آن حضـرت بـه‌ طـور صـریح‌ می‌فرمـود: »مـن‌ دیروز فرمـان می‌دادم، و امروز فرمـانم‌ می‌دهنـد. دیروز بازمی‌داشـتم‌، و امروز بازم می‌دارنـد. شـما زنده ماندن را دوست‌ دارید و لیس‌ لی‌ أن أحملکم‌ ما تکرهون، نرسد به‌ من‌ تا چیزی وادارمتان که‌ ناخوش می‌انگارید.» «٢« امام مجتبی‌ علیه‌ السلام نیز به‌ همین‌ سیره پایبند بود. زمانی‌ که‌ می‌دید مردم خود مایل‌ به‌ داشتن‌ چونان امامی‌ نیستند و حاضر به‌ حفظ‌ موقعیت‌ خویش‌ در برابر شام نینـد، طبیعی‌ بود که‌ او بعـد از نصایـح‌ لازم که‌ بخش‌ عمـده را پدرش پیشاپیش‌ کرده بود، عراق را رها کرده و به‌ مدینه‌ برود. امام علی‌ علیه‌ السلام مردم عراق را از آینده سخنی‌ که‌ در انتظارشان است‌ آگاه می‌کرد: بدانید که‌ بعد از من‌ به‌ سه‌ بلا گرفتار خواهید آمد. خواری و ذلتی‌ همه‌گیر، شمشیری کشنده و استبداد و خودکامگی‌ ستمکاران. در آن حالات مرا یاد خواهید و آرزو کنید که‌ کاش مرا می‌دیدید و یاریم‌ می‌کردید و خون های خود برای دفاع از من‌ بر خاک می‌ریختند.

امام حسن(ع) درباره جنگ‌ با شام هیـچ‌ گونه‌ تردیـد و دودلی‌ نداشت

جعفریان اضافه کرد: امـام حسن‌(ع) در شـرایط‌ دشـوار عراق، و بی‌اعتنـایی‌ مردم به‌ درخواسـت های وی برای جنـگ‌، در آسـتانه‌ اصـرار معـاویه‌ در کنـارهگیری وی، ضـمن‌ سـخنانی‌ به‌ بیان مواضع‌ خود پرداخت‌. امام در آغاز اعلام کرد که‌ درباره جنگ‌ با شام هیـچ‌ گونه‌ تردیـد و دودلی‌ ندارد: و اﷲ لا ثنانا عن‌ أهل‌ الشام شک‌ و لا ندم، و إنما نقاتل‌ أهل‌ الشام بالصبر و السـلامه‌«، »شک‌ و پشیمانی‌ ما را از جنگ‌ با شامیان بازنمی‌دارد بلکه‌ ما با بردباری و آرامش‌، با آنها می‌جنگیم‌.« آنگاه امام به‌ بیان روحیه‌ مردم پرداختند: »شـما با گذشته‌ خود تفاوت کردهاید. آنگاه که‌ به‌ صـفین‌ می‌رفتید، دینتان در پیش‌ رویتان بود، اما امروز دنیاتان مقدم بر دینتان است‌.« آنگاه افزود: »شما در بین‌ دو جنگ‌ خونین‌ صـفین‌ و نهروان قرار گرفته‌اید، بر کشـته‌های خود می‌گریید و درباره آنها، در طلب‌ ثار خویش‌ هستند … و اکنون معاویه‌ از ما تقاضای صـلح‌ کرده، صـلحی‌ که‌ هیـچ‌ گونه‌ سـرافرازی و شـرافت‌ و انصافی‌ در آن وجود ندارد. »ألا و إن معاویه‌ دعانـا إلی‌ امر لیس‌ فیه‌ عز و لا نصـفه‌.« امام با این‌ بیان به‌ مردم عراق اعلام کردنـد که‌ وارد شـدن در کار صـلح‌ به‌ هیـچ‌ روی به‌ نفع‌ مردم عراق نیست‌. پس‌ از آن، امـام از مردم خواست‌ تـا تکلیف‌ او را روشن‌ کننـد: »فـﺈن أردتم‌ الموت رددناه علیه‌ و حاکمناه إلی‌ اﷲ عز و جـل‌ بظبی‌ السـیوف، و إن أردتم‌ الحیـاة قبلنـاه و أخـذنا لکم‌ الرضـی‌.«، اگر آماده برای نبردیـد، صـلح‌ او را رد کرده، با تکیه‌ بر شمشـیرمان، کار او را به‌ خـدا وامی‌گـذاریم‌. اما اگر »ماندن« را دوست‌ دارید، صـلح‌ او را بپذیریم‌ و برای شـما تأمین‌ بگیریم‌. در این‌ وقت‌ مردم از هر سوی مسجد به‌ فریاد در آمده و با ندای »البقیه‌ البقیه‌« صلح‌ را امضا کردند. امام حسن‌ علیه‌ السلام در جای دیگری فرمود: »إنی‌ رأیت‌ هوی عظم‌ الناس فی‌ الصلح‌، و کرهوا الحرب فلم‌ أحب‌ أن أحملهم‌ علی‌ ما یکرهون« من‌ خواسته‌ بیشتر مردم را در صلح‌ و ناخشنودی نسبت‌ به‌ جنگ‌ دیدم و دوست‌ ندارم تا آنها را بر آنچه‌ ناخوش دارند، در جـای دیگری فرمود: »أری أکثرکم‌ قـد نکل‌ عن‌ الحرب و فشل‌ فی‌ القتال و لست‌ أری أحملکم‌ علی‌ ما تکرهون، من‌ دیدم که‌ بیشترین‌ شما از جنگ‌ رویگردان شده و در جنگ‌ سست‌اند. و من‌ چنان نیستم‌ تا شما را بر آنچه‌ ناخوش دارید، اجبار کنم‌. امام عدم همراهی‌ مردم را دلیل‌ واگذاری خلافت‌ به‌ معاویه‌ یاد کردند. در شرایط‌ عادی، راه حلی‌ جز این‌ امر وجود ندارد.

آن حضـرت در جـای دیگری فرمود:و اﷲ إنی‌ سـلمت‌ الاـمر لأـنی‌ لم‌ أجـد أنصـارا، و لو وجـدت أنصارا لقاتلته‌ لیلی‌ و نهاری حتی‌ یحکم‌ اﷲ بیننا و بینه‌، به‌ خدا سوگند، من‌ از آن روی کار را به‌ او سپردم که‌ یاوری نداشتم‌. اگر یاوری می‌داشتم‌ شبانه‌ روز با او می‌جنگیدم تا خداوند میان من‌ و آنان حکم‌ کند.

وی به یکی‌ دیگر از دلایل‌ امام برای پـذیرش صـلح‌ اشاره و عنوان کرد: اقدام مزبور برای حفظ‌ شـیعیان انجام شده است‌. معترضان به‌ امام از دو گروه بودند، کسانی‌ که‌ از افراطیون خارجی‌ بوده و به‌ همین‌ دلیل‌ با امام علی‌ علیه‌ السلام نیز درگیر شده بودند، و گروهی‌ از شیعیان که‌ روحیه‌ انقلابی‌ و آتشـین‌ داشـته‌ و با تسامح‌ میانه‌ای نداشـتند. آنها با صلح‌ مخالف‌ بوده و گاهوبیگاه به‌ امام اعتراض می‌کردند. از میان معترضان کسانی‌ بودند که‌ امام را »مذل المؤمنین‌« می‌خواندند. امـام در برابر، اقـدام به‌ پـذیرش صـلح‌ را »عزتآور« دانسـته‌ و خود را »معز المؤمنین‌« معرفی‌ می‌کردنـد. دلیل‌ این‌ امر را نیز چنین‌ یاد می‌کردنـد: »إنی‌ لما رأیتک‌ لیس‌ بکم‌ علیهم‌ قوة، سـلمت‌ الأمر لأبقی‌ أنا و أنتم‌ بین‌ أظهرکم‌«، زمانی‌ که‌ دیـدم شـما قدرت کافی‌ در اختیار ندارید، کار را تسـلیم‌ کردم تا من‌ و شما بمانیم‌. از عبارات دیگر آن حضرت، چنین‌ به‌ دست‌ می‌آید که‌ مقصود از ماندن آنها خود حفظ‌ تشـیع‌ بوده است‌. امام در سـخنی‌، اقدام خود را شبیه‌ سوراخ کردن کشتی‌ توسط‌ آن عالم‌ همراه موسی‌ علیه‌ السلام کرد که‌ هدف او حفظ‌ کشتی‌ برای صاحبانش‌ بود.

امام در سـخن‌ دیگری فرمود: »فصالحت‌ بقیا علی‌ شـیعتنا خا صه‌ من‌ القتل‌ فرأیت‌ دفع‌ هذه الحروب إلی‌ یومما، فﺈ ن ا لله‌ کل‌ یوم هو فی‌ شـأن«، من‌ برای حفظ‌ شـیعیانمان از قتل‌ مصالحه‌ کردم، و اندیشـیدم تا این‌ جنگها را تا مـدتی‌ به‌ تأخیر بینـدازم، چه‌ خداونـد هر روز دست‌اندرکار، کاری است‌. آن حضـرت در پاسـخ‌ یکی‌ دیگر از معترضـان فرمودنـد: »مـا أردت بمصالحتی‌ معاویـه‌ إلا أن أدفع‌ عنکم‌ القتل‌ عنـد ما رأیت‌ تباطئ‌ أصـحابی‌ عـن‌ الحرب و نکـولهم‌ عن‌ القتـال«، هـدف من‌ در مصـالحه‌ بـا معـاویه‌ جز آن نبـود که‌ وقـتی‌ سـستی‌ یـارانم‌ را از جنـگ‌ و رویگردانی‌ آنها را از نبرد دیدم، لااقل‌ جان شما را حفظ‌ کنم‌. امام در برابر معترض دیگری، صـلح‌ خویش‌ را مشابه‌ صـلح‌ جـدش پیامبر صـلی‌ ا لله‌ علیه‌ و آله‌ می‌دانـد، با این‌ تفاوت که‌ آن صـلح‌، صلح‌ با کفار »بالتنزیل‌« بوده و این‌ با کفار »بالتأویل‌.«

سپس‌ فرمودنـد: »و لو لا ما أتیت‌، لما ترک من‌ شـیعتنا علی‌ وجه‌ الارض أحد إلا قتل‌«، اگر من‌ چنین‌ نمی‌کردم، از شـیعیان ما، کسـی‌ نبود جز آن که‌ کشته‌ می‌شد. امـام در پاسـخ‌ اعتراض حجر بن‌ عـدی، فرمود: »یا حجر! لیس‌ کل‌ الناس یحب‌ ما تحب‌، و ما فعلت‌ الا إبقاء علیک‌، و اﷲ کل‌ یوم هو فی‌ شأن«، ای حجر! همه‌ مردم آنچه‌ را تو دوست‌ داری، خوش نمی‌دارنـد. من‌ این‌ اقـدام را جز به‌ قصـد زنـده مانـدن تو (و امثال تو) نکردم، خداوند نیز هر روز دست‌ اندر کار، کاری است‌. »٥« مالـک‌ بن‌ ضـمره دربـاره صـلح‌ به‌ امام اعتراض کرد. امام در پاسـخ‌ او فرمودنـد: »یا مالک‌! لا تقل‌ ذلک‌، إنی‌ لما رأیت‌ الناس ترکوا ذلک‌ الا أهله‌، خشـیت‌ أن تج تثوا عن‌ وجه‌ الارض، فأردت أن یکون للدین‌ فی‌ الارض ناعی‌«، ای مالک‌! چنین‌ مگوی، زمانی‌ که‌ من‌ دیدم که‌ مردم جز عدهای این‌ کار را ترک کردند، ترسیدم که‌ ریشه‌ شما از زمین‌ کنده شود. پس‌ مصمم‌ شدم تا برای دین‌، در روی زمین‌ فریادگری باقی‌ بگذارم.

جعفریان گفت: امام در سـخن‌ دیگری فرمود: »إنما هادنت‌ حقنا للدماء و صـیانه‌ و اشـفاقا علی‌ نفسـی‌ و أهلی‌ و المخلصین‌ من‌ أصحابی‌«، من‌ صلح‌ را پذیرفتم‌ تا از خونریزی جلوگیری کرده و جان خود، خانواده و اصحاب صمیمی‌ خودم را حفظ‌ کرده باشم‌. معترضان، نوعا علاقه‌مند به‌ اهل‌ بیت‌ بوده و کسانی‌ از آنها همانند حجر بن‌ عدی خلافت‌ را تنها حق‌ آل علی‌ می‌دانست‌، با این‌ حال، به‌ سـبب‌ آگاهی‌ از کینه‌توزی امویان نسـبت‌ به‌ اسـلام، و داشتن‌ روحیه‌ انقلابی‌، بر آن بودند تا به‌ هر صورت، در مقابل‌ آنها بایستند. جملات فوق که‌ به‌ تعمـد با تفصـیل‌ نقل‌ کردیم‌، به‌ خوبی‌ نشان می‌دهـد که‌ بینش‌ امام بسـیار قوی و منطقی‌ بوده است‌. آن حضـرت دریافته‌ بود که‌ معاویه‌ با چهره حق‌ به‌ جانبی‌ که‌ گرفته‌ و با سـپاه عظیم‌ بی‌شـعوری که‌ در اختیار دارد، می‌تواند حرکت‌ محدود عراق را سـرکوب کرده و برجسـتگان خاندان علوی و شیعیان را به‌ بهانه‌ قتل‌ عثمان نابود کند. معاویه‌ تمام ظواهر کار را به‌ نفع‌ خود شکل‌ داده بود. اکنون کمتر کسـی‌ از صـحابیان بنام که‌ توان عرضه‌ در برابر او را داشته‌ باشد، باقی‌ مانده بود. تا این‌ زمان، او توانسته‌ بود عراق را نیز به‌ تردید وادارد.

جعفریان تأکید کرد: به‌ همین‌ دلیـل‌، و دلایـل‌ دیگر، مردم عراق را از گرد امـام پراکنـده بود. تصور این‌ نکته‌ دشوار نیست‌ که‌ اگر معـاویه‌ در اواخر زمان امـام علی‌ علیه‌ السـ لام نیز می‌خواست‌ عراق را بگیرد، امـام نمی‌توانست‌ در برابر او اقـدامی‌ جز آنچه‌ فرزنـدش حسن‌ انجام داد، انجام دهد. وجود شـماری از افراد مخلص‌، اما اندک، کافی‌ نبود تا امام حسن‌ علیه‌ السـ لام، جنگ‌ را آغاز کند. برای دریافت‌ این‌ نکته‌ که‌ اگر امام علی‌ علیه‌ السـ لام نیز در آن شرایط‌ بود، راهی‌ جز این‌ اقدام نداشت‌، توجه‌ به‌ برخورد امام با مسأله‌ حکمیت‌ قابل‌ توجه‌ است‌. امام علی‌ علیه‌ السـ لام به‌ برخی‌ از معترضان به‌ پذیرش حکمیت‌ که‌ اصـرار داشـتند جنگ‌ را ادامه‌ دهند فرمود: »شـما می‌بینید که‌ سپاه من‌ چگونه‌ با من‌ به‌ مخالفت‌ برخاسته‌ است‌. شما جمعیتی‌ کوچک‌ در میان اکثریت‌ آن چنانی‌ هستید. اگر جنگ‌ را آغاز کنیم‌، همین‌ اکثریت‌ مخالف‌ جنگ‌، دشـمنی‌شان با شـما بیشتر از اهل‌ شام است‌. زمانی‌ که‌ اهل‌ شام و اینها با یکـدیگر متحـد شوند، همه‌ شـما را نابود خواهند کرد. به‌ خدا سوگند من‌ نیز به‌ این‌ حکمیت‌ راضـی‌ نیستم‌، اما تسلیم‌ خواست‌ اکثریت‌ شدم، بدان جهت‌ که‌ بر جان شما می‌ترسیدم.» به‌ هر روی حفظ‌ شـیعه‌ یکی‌ از ضـرورتهایی‌ بود که‌ امام را وادار به‌ پـذیرش اقدامی‌ کرد که‌ از انجام آن خود رشادت خاص خود را می‌طلبیـد. برای امام و اصولا هر فرد مکتبی‌، مهم‌ آن است‌ تا به‌ رسالت‌ شـرعی‌ خویش‌ عمل‌ کند نه‌ آن که‌ به‌ دلیل‌ احتمال طعنه‌های مردم، خود را به‌ دامی‌ در اندازد که‌ جز نابودی خود و همراهان حاصـلی‌ ندارد. امام مجتبی‌ علیه‌ السـ لام درباره صلح‌ خود فرمود: »و اﷲ الذی عملت‌، خیر لشیعتی‌ مما طلعت‌ علیه‌ الشمس‌ أو غربت‌» و امام باقر علیه‌ السلام درباره این‌ اقدام فرمود: »و اﷲ، الذی صنع‌ الحسن‌ بن‌ علی‌ علیه‌ السلام، کان خیرا لهذه الأمه‌ مما طلعت‌ علیه‌ الشمس‌».

 

منبع خبر "نامه نیوز" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.