هفته پیش، به طور اتفاقی مشاهده کردم که آرامگاه استاد «ابراهیم پورداود» در محله آفخرای رشت در حال رنگ شدن است. مردی بر نردبان ایستاده بود و با صبر و حوصله حلبهای زیر بام و همچنین چوب های زیر حلب بام که در معماری بومی گیلان به آن شیرسر و لاچ لنگری گفته می شود، را رنگ می کرد. تصورم این بود که اداره کل میراث فرهنگی گیلان به عنوان متولی بناهای میراثی، همتی به خرج داده و رنگ و رویی به ساختمانی داده که در سال۱۳۸۲ در فهرست آثار ملی ثبت شده، آن هم بنایی که متعلق به یکی از مفاخر شهیر دنیاست و به خاطر تلاش های علمی او در حوزه زبان های ایران باستان، «فردوسی ثانی» لقب گرفته است.
از مردی که رنگ کاری بنا را انجام می داد پرس وجو کردم و در کمال تعجب متوجه شدم یکی از اهالی آپارتمان مجاور، بانی این امر خیر شده است! اگرچه این مشارکت شهروندی امری پسندیده است، اما کاش یکی از متولیان فرهنگی استان لااقل یک بار از نزدیک به داخل آرامگاه می رفت و از نزدیک بنایی را می دید که از شدت فرسودگی بیم ریختن آن می رود.
چند ماه پیش وضعیت داخلی ساختمان آرامگاه استاد ابراهیم پورداود را از نزدیک مشاهده کردم؛ ساختمانی که از شدت نم، رطوبت، ترک های عمیق و نشست در یکی از دیوارها، وضعیت ناپایداری دارد و چه بسا ممکن است با کوچکترین زلزله این بنای میراثی فرو بریزد.
لازم به یادآوری است، بنای کوچک فعلی آرامگاه پورداود، جزو کوچکی از یک عمارت اربابی بود که بعدها در اختیار آموزش و پرورش قرار گرفت. بر دیوار آرامگاه پورداود، تابلوی «کوچه عنصری» نصب شده است. همین تابلو نشانه ای است که به ما یادآور شود، پنج دهه پیش، یک تاجر رشتی به نام «حاجی داود» بخش اعظم خانه اش را وقف تحصیل کودکان رشت کرد. خانه ای که بعدها نامش را مدرسه «عنصری» گذاشتند. بعد از انقلاب، آن ساختمان موقوفه تخریب شد و به عنوان یکی از مراکز اداری آموزش و پرورش تغییر کاربری یافت.
بخش باقیمانده از آن عمارت اربابی، یعنی آرامگاه خانوادگی حاجی داود، داستانی غریب و شنیدنی دارد. حاجی داود، یکی از ملاکان بزرگ رشت بود که خانه اش در محله سبزه میدان قرار داشت. این تاجر سرشناس دوره قاجار، بخشی از حیاط خانه خود را به مکتبخانه ای برای تحصیل فرزندان خود و کودکان محله تبدیل کرد و فردی را نیز برای آموزش کودکان به خدمت گرفت.
همین مکتبخانه، بعدها محل تحصیل کودکان سبزه میدان شد. با شروع مفاهیمی همچون مشروطه خواهی، مدارسی با متون درسی جدید جایگزین مکتبخانه شد و این بار حاجی داود خانه بزرگ خود را برای ایجاد مدرسه وقف کرد، اما وصیت کرد بخش کوچک عمارت اربابی که مکتبخانه بود، به عنوان آرامگاه خانوادگی باقی بماند.
اکنون اگر به چهاردیواری کوچکی - که عنوان آرامگاه پورداود بر سردرب آن نصب شده است - بروید، چهار سنگ قبر را می بینید که شامل قبر حاجی داود و سه پسرش است. نام فامیل دو پسر حاجی زاده است و نام فرزند کوچکتر تحت عنوان ابراهیم پورداود بر سنگ مزار حک شده است. ابراهیم، برای پاسداشت زبان فارسی، نام فامیل خود را پورداود انتخاب کرد. ابراهیم پس از سال ها دانش اندوزی در کشورهای دیگر و پس از سال ها تدریس در دانشگاه تهران در رشته زبان های ایران باستان، وصیت کرد در همان مکتبخانه ای دفن شود که نخستین حروف الفبا را آنجا آموخته؛ آنگونه که خود در خاطراتش نوشته است: «آن مکتبخانه پارینه چندی است که مقبره پدران و برادرانم می باشد. من هم پس از نوردیدن این همه سال های بلند در آنجا آرام خواهم گرفت».
شادروان دکتر محمدعلی فائق - که نسبت فامیلی با استاد پورداود داشت - معتقد بود پورداود فرهنگ ایران را دوباره زنده کرده است، ولی بیش از آنکه در رشت شناخته شده باشد، در دیگر کشورها به خاطر آثار ارزشمندش شهرت دارد. متاسفانه آرامگاه او متروک و رها شده و در رشت جایگاه علمی پورداود را قدر نمی شناسند و عده معدودی می دانند که پورداود زبان فارسی و فرهنگ ایران را زنده کرده است.
مدیرمسئول اسبق ماهنامه ره آورد گیل، در زمان حیات خود بارها از مدیریت شهری خواسته بود تا فرهنگسرایی به نام پورداود بسازند تا پژوهشگران درباره آثار او تحقیق کنند.
هوشنگ عباسی که کتاب «استاد ابراهیم پورداود و ایران شناسی» را گردآوری و در سال ۱۳۹۵منتشر کرده است، می گوید: پورداود از افتخارات رشت و یک چهره جهانی است و به دلیل خدمات فرهنگی که انجام داد، جایزه تاگور را از هند و جایزه شوالیه را از فرانسه دریافت کرد. پورداود نخستین محققی بود که برای تفسیر اوستا به عنوان اولین متون دینی ایران پیش از اسلام، همت کرد و شاگردانی در حوزه زبان شناسی پرورش داد.
محمود نیکویه، مرد سال دیده ای است که در زمان جوانی با استاد ابراهیم پورداود در تهران دیدار و گفت وگو کرده است. او که بعدها کتابی با عنوان «پورداود؛ پژوهنده روزگار نخست» را منتشر کرده درباره خدمات علمی پورداود می گوید: استاد پورداود، یگانه استاد فرهنگ ایران باستان بود و اولین پژوهشگر آیین مزدایی و مفسر اوستاست. استاد، گزارش اوستا و تفسیر بخش های مختلف اوستا را در هند چاپ کرد، زیرا تا آن زمان چاپخانه های ایران حروف اوستایی نداشت. کتاب گاتها هم یک بار در بمبئی سوخته بود و ایشان دوباره آن را چاپ کرد.
وی ادامه می دهد: اگرچه پورداود، فرزند یک ملاک و تاجر بود، ولی ۴۰ سال ثروت پدر را صرف پژوهش در شناخت فرهنگ ایران در کشورهای اروپایی و غیر اروپایی کرد. وی اولین دانشجوی ایرانی است که در زبان و ادبیات اوستای و همچنین زبان پهلوی(فارسی میانه) تحصیل کرد و بعد از بازگشت به ایران، پایه گذار رشته زبان های ایران باستان در دانشگاه تهران شد.
استاد «ابراهیم پورداود» پس از سال ها پژوهش در فرهنگ و زبان های ایران، در ۲۸ آبان ماه ۱۳۴۷ در سن ۸۳ سالگی در اثر سکته قلبی در تهران درگذشت و طبق وصیت خود، در کنار پدر و برادرانش در کوی حاجی داود و در همان مکتبخانه کودکی به خاک سپرده شد. اکنون، مکتبخانه دیروز و آرامگاه امروز، ساختمانی میراثی است که ۱۰ خردادماه ۱۳۸۲ و به شماره ۸۷۸۱ در فهرست آثار ملی ثبت شده، اما یک بنای ثبتی متروک و رها بوده؛ ساختمان نم گرفته مکتبخانه پورداود - که نمادی از هزینه کرد ثروتمندان برای علم آموزی همگانی در این شهر است - چنان دچار آسیب شده که با رنگ کردن نمای ظاهری نمی توان انتظار ایستایی آن را داشت.
انتهای پیام