به گزارش شمال نیوز، منصوره جاسبی در یادداشتی نوشت: خودم را زده بودم به بی خیالی. همه سعیام را گذاشته بودم تا حواسم را از خبری که هولش را داشتم پرت کنم. گمانه زنیها بیشتر و بیشتر شده بود. خاصیت تحریریهها همیشه همین است که هر کسی با توجه به تحلیلهایی که از کارشناسان می شنود، بحث را هدایت می کند. تحریریه ما هم از این قاعده مستثنا نیست. صهیونیستها که حالا هارتر از قبل شده بودند، ضاحیه را با بمبهای یک تنی به آتش کشیده بودند تا مقر فرماندهان حزب الله را زده باشند. دلم مانند خیلیهای دیگر به نصرت الهی خوش بود مثل همه روزهایی که خدا یار اش را برای لحظهای هم که شده از سرمان برنداشته بود. مثل همان روزی که موسی علیه السلام را از آب گرفتند. یا همان روز که علی علیه السلام را به جای نبی مکرمش بر بستر یافتند اما مگر آن روزی که فرق عدالت مجسم را در مسجد کوفه شکافتند نصرت الهی نبود، مگر آن دمی که سیدالشهدا سلام الله علیه را دوره کردند و بر پیکرش با اسب تاختند یاری خدا را نداشتیم. ما در همه احوال دلمان بهاین خوش است که خدا یارمان است و بس و همهاین گردنهها را برای غربال کردنمان گذاشته، برای اینکه ببیند دلمان با کدام طرف است با ابرهه یا با ابراهیم.
حوالی ظهر، پیام سردبیر، نه تنها ظاهر بی خیالی ام را گرفت که لرزش را به دست و پایم انداخت. باید خودم را برای شهادتی که احتمال وقوعش زیاد بود آماده می کردم. باید هر آنچه میان او و حضرت روح الله گذشته بود، پیدا می کردم و توی ادیتور سایت بارگذاری می کردم. دست و دلم به کار نمی آمد اما. باز هم دلم می خواست خبر را انکار کنم درست مثل روزی که حاج قاسممان را زدند، مثل روزی که خبر شهادت اسماعیل هنیه همه جا را پر کرد.
از شهادت حاج قاسم چند سالی گذشت، اما از شهادت اسماعیل هنیه حتی نیم سالی هم نگذشت. از شهادت ابراهیم عقیل و دیگر فرماندهان حزب الله هم.
صهیونیستها عزمشان را برای زمین زدن مقاومت جزم کرده اند. خودشان را به در و دیوار می زنند. فلسطین کم بود حالا نوبت لبنان شده است. صهیونیستها ایران را هم به جنگ تهدید کرده اند. به صهیونیستها مهلت بدهی همه جهان را تهدید می کنند تا خودشان را وارثان زمین قرار دهند. صهیونیستها حتی سلولی از انسان در وجودشان نیست که اگر بود شاید سر سوزنی رحم را می فهمیدند، انسانیت را امتحان می کردند. صهیونیستها همان سگهاری هستند که رهبرمان گفت.
یکی توییت می زند تو ایرانی ترین لبنانی بودی. آن دیگری می گوید تو محبوب ترین چهره جهان اسلام و عرب بودی از بس که مقاوم بودی و شجاع و اهل محاسبه و سالها بود که لقبت شده بود سید مقاومت.
سید حسن دلمان برای مقاومتی که در کلامت موج می زد تنگ می شود. برای لبیک یا حسین گفتنتهایت.
سید حسن دلمان برای حاج قاسممان بدجوری تنگ است. به حاج قاسم که رسیدی بگو دلمان برایت یک ذره شده است، یک ذره را که خوب می دانی چیست.
سید حسن همین دو روز پیش بود که مانده بودم برای همراهی با دردهای لبنان چه کنم. دستم رفت و برچسب عماد مغنیه را که یادگاری از برادری لبنانی در مشایه بود برداشتم و به کوله ام زدم. دلم می خواست با عکس حاج عماد به همه آنانی که بغض شماها را به دل داشتند و دارند بگویم که من یک ایرانی طرفدار جبهه مقاومت هستم. اصلا مگر امت اسلام یک پیکر نیست، پیکری که نه مرزهای جغرافیایی و نه دوری مسافت، هیچ یک یارای گسست آن را نداشته و ندارد.
اینکه تو در مکتب حسین علیه السلام و بانو زینب سلام الله علیها عاشق شهادت شدی و جز زیبایی چیزی ندیدی، اینکه تو فریاد کشیدی که ما شیعیان علی بن ابیطالب علیهما السلام هستیم هر جا ما را یافتید بکشید اما فلسطین را تنها نخواهیم گذاشت یعنی اینکه امروز ما همه یک سید حسن نصراللهیم.
سید حسن ما بهاینکه خونت در رگ فرزندان مقاومت جاری می شود، بهاینکه زمین را مستضعفان به ارث می برند، بهاینکه حزب الله پیروز است و صهیونیست سرنوشتی جز نابودی ندارد، ذرهای شک و شبهه نداریم که قول خدا حق است. ما فقط دلتنگت می شویم همین و بس.