تعریف حاج صادق را از دور و نزدیک زیاد شنیده بودم، حاج صادق مال این دنیا نیست، انگار در دنیای دیگری زندگی میکند، او شهید زنده است، باید را از نزدیک ببینی...
شوق دیدار با یکی از شاهدان زنده تاریخ پر فراز و نشیب دفاع مقدس، کسی که لحظات جنگ را با تمام سلولهایشان درک کرد، زخم برداشت، شیمیایی شد، داغ همرزمان و دوستان کمرش را خم کرد اما تا آخرین روز در میدان ماند ما را برآن داشت تا مهمان خانه پرمهر او شویم.
محمدصادق روشنی خودش را اینگونه برای خبرنگار ایسنا معرفی کرد:
حقیر محمدصادق روشنی هستم متولد ۱۳۴۰ در روستای یساقی و فرزند دوم یک خانواده پنج نفری. دوران ابتدایی و راهنمایی را در مدرسه روستا و دوره دبیرستان را در دبیرستان بازرگانی گرگان سپری کردم، در دوره دبیرستان زمزمههای انقلاب به گوشم رسید. بعد توسط شهید علی پاسندی با اعلامیههای امام خمینی (ره) آشنا شدم.
در همان دوران دبیرستان در قالب نیروهای مردمی برای فرو نشانی آتش ناامنی و اغتشاش، عازم بلوچستان شدم که همین مأموریت موجب آشنایی من با سپاه و پیوستن به نیروهای سبزپوش سپاه شد و سال ۱۳۶۰ برای اولین بار عازم جبهه شدم، معنویت و صفای جبهها مرا چنان پایبند خود کرد که تا روز آخر جنگ فضای جبهه را ترک نکردم.
الحمدالله سرفههای زیادی دارم
از میزان جانبازی و شرایط جسمیاش که پرسیدیم گفت: جانباز شیمایی هستم که الحمدالله حجم ریه را از دست دادهام، شکر خدا سردردهای خوبی در طول شبانه روز دارم و سرفههای زیادی میکنم، برونشیت مزمن دارم و سالها در بیمارستانهای تهران بستری بودم، دوبار نیز برای درمان عازم کشور آلمان شدم، قریب ۲۰ سال است رفلاکس معده و برگشت غذا دارم و اینها آثار ارزشمندی از روزهای عزیز دفاع مقدس است که برایم به یادگار مانده است.
این عوارض به ظاهر درد و رنج است اما من هر وقت سردرد یا سرفه به سراغم میآید احساس میکنم در دایره لطف ویژه خداوند قرار دارم و اگر یک روز بدون سردرد و سرفه برمن بگذرد نگران میشوم مبادا این لطف از من دریغ شود.
سرفه که میزنم خجالت میکشم مزاحم خواب همسرم میشوم اما سرفه را صوتی میدانم که حمد الهی است به همین خاطر علی رغم درد و رنجی که میکشم این سرفهها را نعمت الهی میدانم و خدا را شکر میکنم.
از حال و هوای روزهای آغاز جنگ برایمان بگویید
۳۱ شهریور ۱۳۵۰ را آغاز عملیات ایران اسلامی میدانیم درحالی که از ۶ ماه قبل صدام در گوشه و کنار سازمان ملل با آمریکا و دیگر کشورهای استعمارگر که قرار بود او را در این جنگ پشتیبانی کنند جلسه گذاشته بود و مقدمات جنگ را فراهم کرده بود.
در هجوم اولیه صدام و رژیم بعث با ۱۹۲ فروند هواپیما به کشور ما حمله ور شدند و همزمان پنج استان کشور را درگیر و شهرهای مرزی و فرودگاه تهران را بمباران کردند و آمده بودند تا ایران اسلامی را نابود کنند اما امام خمینی (ره) با آرامش گفتند، نترسید دشمن سنگی انداخته و فرار کرده و مردم ما برای دفاع از کشور با عشقی که به امام داشتند به میدان آمدند.
چند ساله بودی که برای اولین بار عزم جبهه شدی و چه درکی از جبهه داشتی؟
اولین بار در سن ۱۹ سالگی بود که قدم در جبهه گذاشتم، از کودکی همراه پدر و مادرم در مساجد و پای منبر روحانیت حضور داشتم و به ما یاد داده بودند که جهاد یکی از فروع دین است و زمانی که شیپور جنگ نواخته شد این مسأله جلوی چشمم بود به عنوان درس دینی به آن نگاه میکردم و قدم در این راه گذاشتم.
در آن روزها بیشترین نیروهای جبهه را نیروهای داوطلب بسیجی تشکیل میدادند و همه اقشار جامعه اعم از کشاورز، کارگر، بنا، پزشک، معمار، معلم، غنی و فقیر، روستایی و شهری در این جمع حضور داشتند.
چطور رزمندگان ما با امکانات کم بر دشمن غاصب پیروز شدند؟
دشمن از نظر تسلیحات جنگی از ما بسیار قویتر بود، علاوه برآن کشورهای دیگر نیز به آنها کمک کرده و تانک و تجهیزات جنگی در اختیار آنها میگذاشتند اما کشور ما از نظر نیروی انسانی و تسلیحات جنگی در محدودیت شدید بود به طوریکه اگر یک تانک و یا هواپیمای ما در جنگ منهدم میشد جایگزینی برای آن نداشتیم اما رزمندگان ما با شجاعت مثال زدنی به جنگ دشمن میرفتند و تانگ و مهمات از دشمن به غنیمت گرفته و از همانها بر علیه دشمن غاصب بهره میگرفتند.
این وعده الهی است که کسانی که اگر ایمان راسخ داشته باشند و برای رضای خداوند به جهاد بروند میتوانند به دشمنان پیروز می شوند هرچند تعداد دشمنان چند برابر باشد و ما تحقق این وعده الهی را به عینه در جنگ دیدیم.
چرا برای جنگ هشت ساله ایران و عراق از عنوان دفاع مقدس استفاده میشود؟
رزمندگان ما آموزش نظامی میدیدند و از نظر بدنی خود را آماده میکردند اما در کنار آن نماز شبشان در جبههها قطع نمیشد، دعای توسل و دعای کمیلشان به راه بود و عاشقانههای بسیار زیبایی با خدای خود داشتند و در واقع نیروی حقیقی رزمندگان ما همین معنویت جبههها بود، جنگ ما دفاع مقدس شد زیرا بچههای ما با هدف رضایت خداوند و دفاع از ناموس و کشور به جنگ میرفتند.
بچههای اطلاعات در عملیاتها معابری که مینگذاری شده و یا با سبم خاردار بسته شده بود را باز میکردند تا رزمندگان عبور کنند، مواقعی پیش میآمد که عملیات در حال لو رفتن بود و لازم بود رزمندگان سریعتر عبور کنند یادم هست پدر و پسری از هم سبقت گرفتند و خود را روی سیم خاردار انداختند تا رزمندگان سریعتر از روی آنها به سلامت عبور کنند و یا جوانانی بودند که خود را به روی مین انداختند تا جان دیگر رزمندگان را نجات دهند و این صحنهها بود که دفاع ما را مقدس کرد.
رزمندگان ما از آماده کردن بهداری گرفته تا آموزش تاکتیکهای جنگی کم نمیگذاشتند و همواره خود را آماده نگه میداشتند اما بیش از این مسأله به خودسازی و معنویت میپرداختند و سعی میکردند در کسب رضای خدا از هم سبقت بگیرند، فضای جبههها شبیه دانشگاه بزرگ انسانسازی بود. هر قدمی که بر میداشتند برای کسب رضای خدا بود، فضایی سرشار از نور خدا که نامی به جز دفاع مقدس نمیتوان برای آن گذاشت.
آیا نسل امروز هم مثل جوانان دوران دفاع مقدس پای کار نظام هستند؟
یقین داریم که جوانان این مرز و بوم پای کار انقلاب هستند و آنجا که لازم باشد حتی بیشتر از دوران دفاع مقدس جانفشانی خواهند کرد و سند این حرف من حضور جوانانی از کشور ما است که فرسنگها دورتر از مرز این کشور به دفاع از حرم رفتند و در این راه شهید شدند.
انتهای پیام