به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، نامش شمسی است، شمسی صیادی، زنی تنها با سه فرزند نوجوان از همسری که از او 16 سال پیش جدا شده است. در این مدت، خواهرش هم فوت کرد و سرپرستی دختر خواهرش را نیز برعهده گرفت که اکنون 12 ساله است. این زن خانه ندارد، شغلش جمع آوری زباله های مردم است. میان زباله ها برای خودش و فرزندانش کپری ساخته است و در فضایی پر از آلودگی و فقر، زندگی که نه بلکه روزگار را می گذرانند.
شمسی صیادی به خبرنگار رکنا گفت: فقط یک خانه می خواهم، یک سرپناه امن برای خودم و فرزندانم، نمی گویم به نام من باشد، فقط در آن زندگی کنیم، اصلا وقتی فوت کردم، دولت بیاید و خانه را بگیرد.
در ادامه گفتوگوی خبرنگار رکنا با شمسی صیادی؛ مادر تنهایی که با تمام سختیها در قصر شیرین زندگی میکند را می خوانید:
کمی درباره خود و زندگیتان بگویید.
من شمسی صیادی هستم، مادر سه فرزند؛ دو دختر و یک پسر. 16 سال است که طلاق گرفته ام و سرپرست خودم و فرزندانم هستم. هیچ سرپناهی ندارم. ناچار شدم از هر جای ممکن برای زندهماندن کمک بگیرم. به قصر شیرین آمدم و در گوشهای، با چند تکه وسیله یک فضایی را درست کردم که مثلا محل زندگیمان باشد و حالا کپرنشین وسط زباله ها شدم.
فرزندانتان چند سالهاند؟
دختر بزرگم ۲۱ ساله است، دختر دیگرم ۱۸ ساله و پسرم ۱۶ ساله. علاوه بر اینها، یک دختر ۱۲ ساله هم دارم که بچهی خواهرم است. بعد از فوت مادرش، بیکس شد و من او را نزد خودم آوردم. این بچه هم مثل بچههای خودم است و در کنار هم سعی میکنیم زندگی کنیم.
همسرتان کجاست؟
همسرم نمیتوانست ما را تأمین کند، طلاق گرفتم و مجبور شدم خودم زندگیمان را پیش ببرم. از تهران و کرج تا ساوه، به خانه مردم میرفتم و نظافت میکردم تا بچههایم را بزرگ کنم. حالا اما اینجا در قصرشیرین هستیم و هیچ کاری نیست. نه مثل تهران و کرج که جایی برای نظافت باشد و نه مثل کرمانشاه که فرزندانم بتوانند کاری پیدا کنند. حالا همه ضایعات جمع کن شده ایم. حتی برای اجاره خانه پول ندارم.
بچههایتان درس میخوانند؟
دختر بزرگم معماری میخواند، اما به دلیل مشکلات مالی و نبود خانه، نتوانست ادامه دهد. فرزند دیگرم تا یازدهم درس خواند و پسرم تا کلاس پنجم درس خوانده است. این حسرت همیشه در قلبم مانده که چرا نتوانستم شرایطی برای ادامه تحصیل آنها فراهم کنم.
چطور این زندگی را تحمل میکنید؟ در چه وضعیتی هستید؟
باور کنید در شرایطی زندگی میکنیم که هرکس ببیند، دلش برایمان میسوزد. ما از کمیته امداد برای چهار نفر، دو میلیون و پانصد هزار تومان پول می گیریم و یک میلیون و نیم هم یارانه ماهیانه ما است. زندگیام اینطور میگذرد؛ با جمعآوری ضایعات و حفظ آبرو برای بچههایم که با غرور بزرگ شوند. مدت هاست نتوانستم غذای مناسبی به فرزندانم بدهم و آنها را با نان و پنیر سیر می کنم. حسرت خوردن کمی مرغ به دل ما مانده است.
آیا فرزندانتان شاغل هستند؟
نه، اینجا کاری برایشان نیست. اگر پولی داشتم، شاید میتوانستم برایشان خانهای در کرمانشاه یا کرج اجاره کنم که بتوانند کار کنند اما اینجا، فضایی برای کار نیست.
چرا از کرج که کار داشتید به قصر شیرین آمدید؟
مادرم مریض بود و باید برای کمک به او به قصرشیرین می آمدم. حالا دیگر جایی نداریم و در شرایطی ناامن زندگی میکنیم.
آیا مسئولان برای کمک به شما آمده است؟
بله، چند نفر از فرمانداری آمدند و شرایط ما را دیدند، صحبت هایی شد مبنی بر کمک برای بهبود شرایط زندگی ولی هنوز روشن نیست که چگونه می توانند به ما کمک کنند. چند وقت پیش نیز یک نفر آمد و فیلمی از ما گرفت و قول داد کمکهایی جمع کند که مقداری هم به ما کمک شد. یکی دو روز پیش هم یک فرد خیر برای ما نفت آورد تا بتوانیم خود را گرم کنیم. کمی هم مواد غذایی برایمان آورده بود.
اگر کسی بخواهد به شما کمک کند، از او چه میخواهید؟
فقط یک خانه؛ جایی که بتوانم با فرزندانم در آرامش و امنیت زندگی کنم.