اختصاصی «تابناک با تو»؛ بدون مقدمه شما را به خواندن این گزارش رعبآور دعوت میکنیم:
۱. این عکس چند دقیقه قبل از انفجار بمب در اوماگ ایرلند شمالی گرفته شدهاست. خودروی قرمز کنار مرد و کودک، حاوی بمب ساعتی بود که انفجار آن ۲۹ کشته و ۲۲۰ زخمی برجای گذاشت. پدر و کودک حاضر در عکس به طرز معجزهآسایی زنده ماندند، اما عکاس کشتهشد.
وقتی به این عکس نگاه میکنید، پدر و پسری لبخندزنان را در یک روز فوقالعاده در گردشی خانوادگی، میبینید. با این حال، این تصویر ساده بخش مهمی از تاریخ ایرلند را نشان میدهد که در ۱۵ اوت ۱۹۹۸ در بازاری در اوماگ، ایرلند شمالی گرفته شدهاست. پدر و پسر در کنار یک ماشین واکسولکاوالیر قرمز که حاوی بمب ساعتی بود ایستاده بودند.
لحظاتی پس از گرفتن این عکس، بمب منفجر شد و ۲۹ نفر کشته و ۲۲۰ نفر دیگر زخمی شدند. بر اساس گزارشها، این دو اسپانیایی داخل عکس- گونزالو کاودو و پسرش- به طور معجزه آسایی از انفجار جان سالم به در بردند، اما عکاس چندان خوش شانس نبود و کشته شد.
گروهی که خود را ارتش جمهوریخواه واقعی ایرلند مینامیدند، مسئولیت بمبگذاری اوماگ را بر عهده گرفتند. این بمب گذاری مرگبارترین حادثه در ناآرامی های قومی-ملی ایرلند شمالی در اواخر قرن بیستم به شمار میرود.
۲. این عکس آخرین عکسی است که از «دیوید جانستون» ۱۳ ساعت قبل از فوران کوه سنتهلن گرفته شدهاست. آخرین سخنان او در رادیو این بود: «ونکوور...ونکوور...همین است!» و بعد هرگز جسد او پیدا نشد.
«دیوید الکساندر جانستون» آمریکایی، آتشفشانشناس ارشد در یک شرکت آمریکایی بود. حرفه او مطالعه آتشفشانهای سراسر ایالات متحده آمریکا بودهاست. جانستون که یک دانشمند با استعداد و دقیق بود، بیشتر به دلیل تجزیه و تحلیل گازهای آتشفشانی و رابطه آنها با فورانهای آتشفشانی به شهرت رسید. نگرش مثبت و اشتیاق همیشگی او باعث شد که همکارانش او را دوست داشته باشند و به او احترام بگذارند.
جانستون یک بار به خبرنگاران گفت که حضور در کوه سنتهلن مانند «ایستادن در کنار یک بشکه دینامیت با فتیله روشن است.» او همچنین یکی از اولین آتشفشانشناسانی بود که زمانی که نشانههایی از فوران برای اولین بار ظاهر میشد به محل حادثه میرفت. اندکی پس از شروع به کار، به عنوان رئیس نظارت بر گازهای آتشفشانی منصوب شد. در ماههای قبل از فوران هر آتشفشانی، جانستون و همکارانش به مردم برای دور شدن از محل فوران هشدار میدادند و به این شکل جان هزاران نفر نجات پیدا میکرد. در هنگام مدیریت سایت «کولدواتر ۲»، کار اصلی او نظارت بر آتشفشان برای رصد افزایش علائم فوران بود. قبل از ترک رصدخانه در هفدهم ماه مه، حدود ۱۳ ساعت قبل از فوران، عکاسی به نام «هریگلیکن» عکس معروف جانستون که در کنار تریلر جایگاه رصد، که با دفترچهاش نشسته و لبخند میزند را گرفت.
صبح روز بعد، در هجدهم ماه مه، حدود ساعت ۸:۳۰ صبح، آتشفشان فوران کرد. جانستون اولین کسی بود که این انفجار را گزارش داد و توانست آخرین ارسال رادیویی را پخش کند که میگفت: «ونکوور... ونکوور... همین است!» چند دقیقه بعد سکوت شد، زیرا یک گدازه آتشین او را با خود برد.
۳. دانشجویی به نام «دارشپاتل» هنگام پیادهروی در نیوجرسی به دست یک خرس سیاه کشته شد. لحظاتی قبل از تعقیب و گریز با خرس تا حد مرگ، پاتل از این جانور وحشی عکس میگرفت. این آخرین تصاویری بود که او قبل از مرگش گرفتهاست.
در سال ۲۰۱۴، دارش پاتل، دانشجوی ۲۲ ساله دانشگاه راتگرز، به همراه چهار دوستش به پیادهروی در منطقهای جنگلی در نیوجرسی رفت. این گروه در حین کاوش در منطقه طبیعی ۵۷۶ هکتاری با یک خرس سیاه روبرو شدند. آنها ایستادند و با تلفن همراه خود از این هیولای ۱۴۰ کیلوگرمی عکس گرفتند.
پس از گرفتن عکس، گروه شروع به دور شدن کردند، اما خرس متوجه آنها شد و به سمت آنها دوید. از ترس خرس، این پنج دوست از هم جدا شدند و به جهات مختلف دویدند، اما خرس به تعقیب آنها ادامه داد. وقتی این چهار نفر پس از مدتی دوباره جمع شدند، متوجه گم شدن پاتل شدند، بنابراین با پلیس تماس گرفتند.
به محض ورود، پلیس منطقه را جستجو کرد و دو ساعت بعد جسد مرد جوان را پیدا کردند. خرس همچنان در اطراف جسد پرسه میزد و با شلیک یک افسر پلیس کشته شد. کالبدشکافی خرس نشان داد که خرس گوشت و بافت انسان را همراه با لباس بلعیده است و خون انسان نیز روی پنجههایش پیدا بود. چند هفته بعد، پلیس شش عکسی را که پاتل با تلفن خود گرفته بود منتشر کرد. تصاویر نشان میداد که چگونه خرس نزدیک و نزدیکتر میشود و در نهایت در حالی که قصد فرار و فیلمبرداری از لحظههای آخر را داشت خرس او را گرفت و خورد!
۴. این سلفی در جشنی که تایلر هدلی (سمت چپ) چند ساعت پس از کشتن پدر و مادرش، برگزار کرد، گرفته شدهاست. اجساد والدین او در اتاق خواب خانهای که جشن در آن برگزار میشد، رها شده بودند.
در ۱۶ ژوئیه سال ۲۰۱۱، «تایلر هدلی» ۱۷ ساله والدینش را با باتوم به قتل رساند و جسد آنها را در اتاق خواب قرار داد و سپس یک مهمانی بزرگ در خانهاش برگزار کرد. این اتفاق درست قبل از ساعت پنج عصر افتاد. تایلر دانش آموز دبیرستانی اهل فلوریدا بود. او تلفن همراه والدینش را پنهان کرد و سه قرص اکستازی خورد و در حالی که مادرش با کامپیوتر خانواده کار میکرد، پشت سر او ایستاد، سپس بارها و بارها با چکش به او ضربه زد تا اینکه مادرش مرد. پدر تایلر پس از شنیدن فریاد مادر، با عجله از اتاق خواب به محل حادثه رفت.
آنها چند لحظه به هم خیره شدند تا اینکه او همین کار را با پدرش کرد. او سه ساعت وقت صرف کرد تا خونی را که روی زمین ریخته شدهبود تمیز کند، اجساد متلاشی شده آنها را در اتاق خواب پنهان کرد و آماده شد تا بزرگترین مهمانی زندگی خود را برگزار کند.
تایلر پس از کشتن والدینش، چندین پیام فیسبوکی برای دوستانش فرستاد و آنها را به مهمانیاش دعوت کرد. از آنجایی که او از چند روز قبل به خاطر تنبیه از سوی والدینش اجازه بیرون رفتن با دوستانش را نداشت، دوستانش ابراز نگرانی کردند که آیا والدینش به او اجازه می دهند یا نه. در پاسخ، تایلر گفت که آنها به خانه نمیآیند و وقتی از او پرسیدند که آیا میتوانند تا دیروقت در مهمانی باشند، او با خونسردی پاسخ داد: «آنها نمیتوانند کاری کنند، به من اعتماد کنید.»
پس از آن، او در کنار یک دستگاه خودپرداز توقف کرد و سپس تعدادی از دوستانش را سوار ماشینش کرد. حدود ۶۰ نفر در خانه او جمع شده بودند و بازی میکردند، مشروب مینوشیدند، سیگار میکشیدند و غوغایی بزرگ به راه انداختهبودند. آن شب تایلر به بهترین دوستش «مایکلماندل» گفت که پدر و مادرش را تا حد مرگ کتک زدهاست. سپس او را به اتاق خواب برد، جایی که خون همه جا را پوشانده بود. مایکل پس از هضم آنچه که تایلر به او گفته بود و آنچه دیده بود، با این تصور که دیگر هرگز دوستش را نخواهد دید، یک سلفی گرفت. خبر جنایت به سرعت پخش شد و تایلر صبح روز بعد دستگیر شد.
تایلر در نوجوانی از اختلالات و مشکلات روانی بسیاری رنج میبرد. او به ترک مدرسه و مصرف مواد مخدر معروف بود. والدینش او را در نزد روانپزشک، کلینیکهای درمان سوء مصرف مواد مخدر و برنامههای ویژهی بهداشت روان بردهبودند. تایلر در گذشته نیز مرتکب جنایاتی مانند آتشسوزی عمدی شده و ابراز تمایل کرده بود که بمیرد. او در سال ۲۰۱۴ به حبس ابد بدون آزادی مشروط، محکوم شد.
۵. در سال ۱۹۷۵، دو برادر از صخره «مورو» در پارک ملی «سکویا» کالیفرنیا بالا رفتند و از اینکه موهایشان به خاطر فضای کوه سیخ مانده ذوقزده شدند، لحظاتی بعد، رعد و برق به آنها برخورد کرد.
در سال ۱۹۷۵، دو برادر، «مایکل مککویلکین» ۱۸ ساله و «شانمککویلکین» ۱۲ ساله، به همراه برادر و خواهر خود از پارک ملی سکویا دیدن کردند و از صخره «مورو» بالا رفتند. وقتی به قله رسیدند متوجه شدند که هوا بدتر شده است. در کمال تعجب، موهای سرشان بلند شد. «ماری» خواهر ۱۵ ساله آنها که یک چیز عجیب و سرگرمکننده پیدا کرده بود، چند عکس از این پدیده جالب گرفت. اما آنها نمیدانستند که این عکس به یک تصویر شوم معروف برای هشدار دادن به دیگران تبدیل خواهد شد.
سالها بعد، مایکل مککویلکین گفت که وقتی بازویش را در هوا بلند کرد، حلقهای که بهدست داشت چنان وزوز کرد که همه آن را شنیدند. گروه سپس قله را ترک کردند، غافل از اینکه بلند شدن موها و وزوز حلقه، نشانههایی از برق در هوا بود. دما به سرعت کاهش یافت و همراه با آن تگرگ شدیدی آمد.
زمانی که فاجعه رخ داد نمیتوانستند جلوتر بروند. دو برادر مورد اصابت صاعقه قرار گرفتند و مایکل به یاد میآورد که در درخشان ترین نوری که تا به حال دیده بود غوطهور شد. او همچنین احساس بیوزنی، کاهش سرعتزمان و یک انفجار کر کننده را به یاد میآورد. وقتی به خود آمد متوجه شد که برادرش «شان» نیز مجروح شده است و خودش در حال سقوط است و دود از پشتش بیرون میآید. با عجله و سختی به سمت برادر کوچکش رفت تا ببیند آیا نفس میکشد و قلبش میتپد یا نه.
شان زنده ماند، اما از ناحیه آرنج و کمر دچار سوختگی شدید درجهسه شد. اگرچه برادران از این حادثه هولناک جان سالم به در بردند، اما برای همیشه چشمشان ترسید و مراقب بودند که از کوهی با احتمال رعد و برق، بالا نروند.
۶. این عکس را نامزد سابق تراویسالکساندر به نام جودی آنآریاس از او گرفته که بلافاصله پس از گرفتن این عکس، او را با ضربات چاقو در خانهاش میکشد.
در سال ۲۰۰۶، تراویس الکساندر ۳۰ ساله با جودی آریاس ۲۶ ساله در یک کنفرانس در لاس وگاس ملاقات کرد. آریاس یک عکاس زیبا، بلوند و مشتاق و الکساندر یک فروشنده و یک سخنران انگیزشی و از مورمونهای متعصب بود. وقتی این دو با هم آشنا شدند، بلافاصله شروع به قرار گذاشتن کردند و با وجود زندگی در ایالتهای مختلف، به رابطه از راه دور ادامه دادند.
با این حال، از همان ابتدا، دوستان الکساندر متوجه برخی رفتارهای عجیب آریاس شدند که آنها را نگران امنیت دوستشان الکساندر میکرد. هر چقدر روابط بین الکساندر و آریاس بیثباتتر میشد، دوستان بیشتر شروع به هشدار دادن به دوست خود میکردند.
پنج ماه پس از رابطه آنها، الکساندر از آریاس جدا شد. او چند هفته بعد به مسا، جایی که الکساندر زندگی میکرد، نقل مکان کرد. آریاس بدون اعلام قبلی به خانه الکساندر میرفت و پس از باز کردن در گاراژ وارد خانه میشد. اگرچه الکساندر از این کار خشمگین میشد، اما گاهی اوقات همچنان با وجود خشم، صمیمیت خود را با او حفظ میکرد.
در همین گیر و دار، الکساندر با زن دیگری به نام «لیزا» وارد رابطه شد. آریاس گاهی سعی میکرد لیزا را مورد اذیت و آزار قرار دهد و سپس فرار میکرد. پس از هشت ماه زندگی در مسا، آریاس به خانه خود در کالیفرنیا بازگشت. با این حال، الکساندر و آریاس هنور ارتباط خود را حفظ کرده بودند.
در سال ۲۰۰۸، الکساندر قصد داشت در مراسمی در مکزیک با یک زن مورمون که با او قرار ملاقات را آغاز کرده بود شرکتکند. اما به قرار ملاقات نرفت و از آن زمان دوستانش خبری از او نداشتند. پس از پنج روز عدم تماس، دوستانش به خانه الکساندر رفتند و صحنه وحشتناکی را دیدند.
در ۴ ژوئن ۲۰۰۸، آریاس در خانه الکساندر در مسا حضور پیدا کرده و او را با ۲۷ تا ۲۹ ضربه چاقو به قتل رساند. در گلوی الکساندر جای یک بریدگی عمیق به چشم میخورد و یک گلوله در مغزش شلیک شده بود.
۷. این عکس لحظات پایانی دختری به نام «آیانو توکوماسو»، دختری با ژاکت قرمز در پس زمینه را به تصویر میکشد که مدت کوتاهی پس از گرفتن این عکس، پاهایش لیز خورد و به آبشار نیاگارا سقوط کرد و جان داد.
در سال ۲۰۱۱، مسئولان، جسد زنی به نام «آیانو توکوماسو»، دانشجوی بین المللی ۲۰ ساله ژاپنی را در رودخانه نیاگارا شناسایی کردند. توکوماسو هنگام بازدید از آبشار نیاگارا با یکی از دوستانش از نردهها بالا رفت تا عکسی خاص بگیرد. او در کنار نرده ایستاد تا به آبشارها نگاه کند که پاهایش لیز خورد و از ۲۴ متری لبه آبشار به داخل رودخانه افتاد.
لحظاتی قبل از این حادثه غمانگیز، یک زن و شوهر ساکن آنتاریو، در حال گرفتن عکسهایی از خود بودند و ناخودآگاه لحظات پایانی زندگی توکوماسو را ثبت کردند. در عکس، این دختر ژاپنی در پسزمینه با یک ژاکت قرمز به چشم میخورد.