به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، زنی است حدودا 70 ساله که در روستای خراشاد در خراسان جنوبی زندگی می کند. فاطمه خراشادی زاده، با همسرش تنها زندگی می کند و همه فرزندانش در شهر زندگی می کنند و شغلی برای خودشان دست و پا کرده اند.
او صنایع دستی تولید می کند و شوهرش هم با یکی دو دامی که پرورش می دهد سرگرم است و روز را شب می کند. او می گوید که روستایشان آب ندارد. کشاورزی و باغداری از بین رفته است و جوانان دیگر شغلی برای امرار معاش ندارند و چاره ای جز مهاجرت به شهرهای بزرگتر نمی بینند.
تمرکز شدید مهاجرت از روستاها و شهرهای کوچک به تهران، نتیجه سیاست های ناعادلانه و تمرکزگرایانه ای است که دولت طی دهه های گذشته در پیش گرفته است. این وضعیت نه تنها باعث خالی شدن روستاها و از بین رفتن بافت های اجتماعی و فرهنگی محلی شده، بلکه زندگی در تهران را نیز به جهنمی برای شهروندانش تبدیل کرده است. دولت با تمرکز بودجه، امکانات و فرصت های شغلی در پایتخت، عملا مردم را مجبور به ترک خانه هایشان کرده است. این نوع برنامه ریزی نه تنها توسعه پایدار را از بین میبرد، بلکه بحران های اجتماعی همچون گسترش حاشیه نشینی، افزایش جرم و جنایت و بروز ناهنجاری های اجتماعی را به همراه دارد. چرا باید هزاران نفر به امید زندگی بهتر به شهری مهاجرت کنند که خود با مشکلات فراوانی همچون ترافیک، آلودگی هوا و کمبود مسکن دست و پنجه نرم می کند؟
از منظر اقتصادی، تمرکز بیش از حد سرمایه گذاری ها در تهران، موجب شده که دیگر مناطق کشور از توسعه باز بمانند. نتیجه این سیاست، فقر و بیکاری فزاینده در روستاها و شهرهای کوچک است. چرا باید کشاورزان به دلیل نبود حمایتهای مالی و زیرساختی، زمینهای خود را رها کرده و به کارهای غیررسمی در پایتخت روی آورند؟ این وضعیت نه تنها موجب افزایش بیکاری در پایتخت شده، بلکه به رشد اقتصاد غیررسمی، مشاغل بیثبات و تشدید فاصله طبقاتی در جامعه انجامیده است. قیمت مسکن در تهران سر به فلک کشیده است و طبقات متوسط و ضعیف عملاً از داشتن سرپناه مناسب محروم شده اند. این مسئله نشان از یک مدیریت نادرست و نبود برنامهریزی منسجم دارد که حتی قادر به تامین نیازهای اولیه شهروندان در پایتخت نیست.
از سوی دیگر، پیامدهای زیست محیطی این مهاجرت ها فاجعه بار است. تمرکز جمعیت در تهران، این شهر را به یکی از آلودهترین شهرهای جهان تبدیل کرده است. تخریب فضای سبز، افزایش بی رویه مصرف انرژی و تولید پسماند، نشان دهنده ناتوانی مدیریت شهری در کنترل رشد بی رویه جمعیت است. مناطق روستایی که زمانی به عنوان شُش های سبز کشور عمل می کردند، به دلیل تخلیه جمعیت و عدم توجه به توسعه پایدار، در حال نابودی هستند. سوال اساسی اینجاست که چرا دولت ها به جای تمرکززدایی و توزیع عادلانه امکانات، همچنان به سیاست های تمرکزگرا و تخریب گر ادامه می دهند؟ این رویه نادرست، آینده ای تاریک را برای اقتصاد، اجتماع و محیط زیست کشور به تصویر می کشد.
اردشیر گراوند، پژوهشگر اجتماعی در گفت و گو با رکنا در واکاوی این مبحث به رکنا گفت: تا زمانی که سازمان برنامهریزی کشور همچنان تحت نظارت دولتها عمل میکند، نباید انتظار برنامهریزی کارآمد و توسعه متوازن را داشت، چرا که دولتهای ایران معمولا بهجای برنامهریزیهای بلندمدت، به اقدامات مقطعی و زودبازده اکتفا میکنند. در واقع، نیاز به وجود یک نهاد مستقل و مغز متفکر در زمینه برنامه ریزی وجود دارد که فراتر از رویکردهای کوتاهمدت دولتی بتواند برنامهریزی جامع و منسجمی برای کشور ارائه دهد.
او تاکید کرد: تخلیه روستاها دو پیامد جدی دارد: اول، افزایش میزان تحصیلات در کشور که بدون هدف و برنامه مشخصی انجام شده است، به طوری که بسیاری از جوانان روستایی مدارج تحصیلی عالی نظیر لیسانس، فوق لیسانس و دکترا را کسب میکنند، اما پس از فارغالتحصیلی با فقدان فرصتهای شغلی مناسب در مناطق روستایی مواجه میشوند. این امر آنان را به ناچار به سمت کلانشهرها و مراکز استانها سوق میدهد. از سوی دیگر، گسترش سطح سواد در میان روستاییان موجب شده است که فرزندان خانواده های روستایی از فعالیت های سنتی کشاورزی و دامداری فاصله بگیرند. والدین نیز بهدلیل کاهش تعداد فرزندان، تمایل دارند که آنها را به سمت تحصیلات عالی سوق دهند تا از سرنوشتی مشابه خود درگیر کشاورزی و دامداری که آن را معادل با سختی و فقر می دانند، دور نگه دارند. این در حالی است که دولت ها و سیاست گذاران نتوانسته اند ارزش افزوده کشاورزی و دامداری را به حدی برسانند که انگیزه ای برای ماندن در روستاها و ادامه فعالیت های سنتی ایجاد کنند.
گراوند در ادامه افزود: مسئله دیگر این است که مدرنیزهسازی کشاورزی و ماشینیکردن فعالیت های روستایی منجر به آزاد شدن میلیون ها نیروی کار شده است. زمانی که ماشین آلات جایگزین نیروی انسانی در کشاورزی شدند، میلیاردها ساعت از وقت نیروی کار روستایی آزاد شد؛ اما برای این نیروی آزادشده هیچ فعالیت جایگزینی در نظر گرفته نشد. بهعنوان مثال، میتوانستیم با توسعه کشاورزی صنعتی، گلخانهها، صنایع تبدیلی و فراوری محصولات کشاورزی و صنایع دستی، اشتغال زایی کنیم، اما بازار داخلی برای این محصولات محدود است و کشور ما نیز تعاملات مؤثری با بازارهای جهانی برای صادرات این تولیدات نداشته است. در نتیجه، نمایشگاه های صنایع دستی و محصولات روستایی که برگزار میشود، هرچند اقدامی مثبت است؛ اما به دلیل نبود بازارهای مناسب و تحقیق و توسعه (R&D)، ارزش افزوده کافی ایجاد نمی کند. در این میان، تخلیه بخشی از روستاها ممکن است ضرورتی اجتناب ناپذیر باشد، اما باید به جای تخلیه کامل، روستاهای کانونی را به عنوان مراکز مدیریت کشاورزی و دامداری حفظ و تقویت کرد.
اردشیر گراوند همچنین گفت: از منظر اجتماعی، مهاجرت گسترده از روستاها به شهرها و خصوصا به کلان شهرهایی مانند تهران، پیامدهای فرهنگی و اجتماعی فراوانی به همراه دارد. جامعه روستایی، عموما با قواعد خاص خود زندگی میکند و زمانی که این افراد به شهرها مهاجرت می کنند، به دلیل عدم آشنایی با قوانین و توافقات شهری، دچار مشکلات فراوانی می شوند. برای مثال، فردی که در محیط بسته روستایی زندگی کرده و به اصول زندگی شهری آشنا نیست، ممکن است در مواجهه با همسایه های جدید، دچار ناهنجاری های رفتاری شود و این امر موجب افزایش تنش های اجتماعی در شهرها می شود. از سوی دیگر، در روستاها به دلیل ساختار اجتماعی قوی تر، فرد از نظارت اجتماعی بالایی برخوردار است؛ اما در شهرها که فرد در میان انبوه جمعیت ناشناس زندگی می کند، کنترل اجتماعی ضعیف تر است و این امر منجر به افزایش جرایم و بی نظمی های اجتماعی می شود.
او تاکید کرد: در نهایت، تمرکزگرایی شدید در تهران و برخی مراکز استان ها باعث شده است که شهرها به سرعت گسترش یابند و زیرساختهای شهری به شدت تحت فشار قرار گیرند. هرساله، صدها هزار نفر به جمعیت شهری افزوده می شود که این موضوع موجب حاشیه نشینی، تخریب زیرساختها، ترافیک سنگین و آلودگی هوا می شود. در حالی که دیگر نقاط کشور از توسعه محروم مانده اند، دولت به دلیل سیاست های تمرکزگرا، همچنان به تزریق منابع مالی و امکانات به تهران ادامه می دهد. این وضعیت نه تنها به نابرابری های منطقهای دامن می زند، بلکه باعث تخریب محیط زیست و کاهش کیفیت زندگی در کلان شهرها می شود. به نظر می رسد که نظام برنامه ریزی کشور نیازمند بازنگری اساسی است تا تمرکز توسعه از تهران به دیگر نقاط کشور منتقل شود و با واگذاری اختیارات به استان ها، روند توسعه به صورت عادلانهتری پیش برود. این امر نه تنها موجب کاهش مهاجرت های بی رویه می شود؛ بلکه از پیامدهای اجتماعی، اقتصادی و زیستمحیطی ناشی از آن نیز جلوگیری خواهد کرد.
این پژوهشگر اجتماعی گفت: این روزها تهران مثل بچه پرروهایی شده است که اسمش را ام القری گذاشته اند و به واسطه آن، هر روز مطالبه پول و بودجه می کند و مردم نیز به پایتخت می روند تا سهمی از این پول ببرند. تهران آنقدر گسترش پیدا کرده به قم و کرج و آمل به شدت نزدیک شده است و اوضاع مدیریت شهری اش هم به این شکل رها شده است. اساسا نظام برنامه ریزی کشور باید بفهمد جاهایی به غیر از تهران وجود دارد که باید توسعه پیدا کند تا مردم مهاجرت نکنند و عوارض مهاجرت آنقدر زیاد است که در این گفتار نمی گنجد.
او در پایان در خصوص جا به جایی پایتخت نیز گفت: نیازی نیست با اسم جا به جایی پایتخت، دست به اقدامی بزنند که همه سردرگم شوند. فقط کافی است دولت اختیارات خود را به استان ها واگذار کند، آن زمان پایتخت به خودی خود جا به جا می شود و نیازی نیست جا به جایی پایتخت مطرح شود. دولت اختیاراتی که به ناحق از ملت و دستگاه های استانی گرفته است را به خودشان واگذار کند، این پایتخت خودش جا به جا می شود.