مورخان میتوانند از منابع متنوعی مانند اسناد تاریخی، نامهها، روزنامهها، آثار ادبی و حتی شواهد باستانشناسی استفاده کنند تا تصویری دقیق از وقایع تاریخی ارائه دهند.
با این حال هنوز نیز «گروهی از تاریخنویسان، تاریخ نمینویسند، بلکه تاریخ میسازند؛ آثاری که با پژوهش همراه نیست و به نوعی جریانها و واقعیتهای تاریخی را خلق (قلب) میکنند. در این کتابها گاه یک نفر را به اوج و نفر دیگر را به حضیض میبرند.»
اللهیار خلعتبری، استاد گروه تاریخ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی با بیان این مطلب میگوید: در دوره ساسانیان تمام منابع و نمادهای دوره اشکانی را از بین بردند. همچنان که عباسیان تمام منابع اموی را از بین بردند و بسیاری از کارهای آنها را به خود نسبت دادند که در برخی از این تحریف آثار تاریخی، کج سلیقگیهایی صورت گرفت که باعث شد در کنار یک اثر تاریخی، سال ساخت آن با موسس آن تطبیقی نداشته باشد؛ اما در دوره طاهریان کتاب چندانی نداریم، بهجز کتابهایی که به تاریخ عمومی میپردازند، مانند «تاریخ طبری»، «تاریخ یعقوبی» و «تاریخ مسعودی» بنابراین تاریخ کامل یا تاریخ اختصاصی در این دوره تالیف نشده است.
در دوره صفاریان نیز کتاب بسیاری تالیف نشده، اما درباره این سلسله اثری تقریبا در حوالی قرن پنجم با عنوان «تاریخ سیستان» تالیف و تدوین شده که از دو قسمت تشکیل شده است و قسمت دوم آن با سبکی متفاوت در سال۴۴۸ه.ق به وسیله مولفی دیگر که وقایع تاریخی را تا سال ۷۲۹ ه.ق در آن ثبت کرده، به نگارش درآمده و از آن با عنوان کتاب مجهولالمولف یاد میشود. در این کتاب علاوه بر وقایع سیستان درباره سلسله صفاریان، عیاران و خوارج مطالب بسیاری نوشته شده است. اگرچه این کتاب به سلسله صفاری دیدگاه جانبدارانهای دارد و نسبت به کتاب «تاریخ طبرستان و رویان و مازندران» تالیف سیدظهیرالدین مرعشی اطلاعات کمتری ارائه میدهد.
در دوره سامانیان تالیفات بسیاری از جمله در حوزه تاریخ شکل میگیرد که کتابهایی چون «تاریخ بلعمی»، «تاریخ بخارا» تحریر میشود و در دوره غزنوی نیز کتاب «تاریخ بیهقی» و علاوه بر آن تاریخ عمومی «زینالاخبار» نوشته ابوسعیدعبدالحی گردیزی در غزنین نوشته شد، همچنین کتاب شاهنامهای منظوم که قطعاتی از آن در کتاب «البدء والتاریخ» مطهربن طاهر مقدسی آمده، نوشته شده است.
اما در دوره سلجوقی کتابی در حوزه تاریخ و چگونگی حکومت این سلسله نداریم؛ اما کتابهایی در قرن ۶ و ۷ درباره آنها نوشته شده، مانند «تاریخ ظهیرالدین نیشابوری» که دو قرن بعد به نگارش درآمده و مطالب این کتاب بسیار پراکنده و مختصر است. همچنین «تاریخ بیهق» اثر ابن فندق و کتابهای «نصرت الفتره»،
«تاریخ الوزراء» و مجموعه حکایتهای تاریخی مانند «جوامع الحکایات» از سدیدالدین محمدعوفی، «عقدالعلی راحهالصدور» و همچنین کتاب «مجمل التواریخ و القصص» که مجهول مولف و از نویسندهای ناشناخته، به زبان فارسی است و درباره تاریخ جهان از زمان خلقت تا ۵۲۰قمری که تالیف این اثر هم در همین سال یا اندکی پس از آن بوده و نثر آن به نسبت زمان نگارش کهن و نزدیک به نثر عهد سامانی است که اطلاعاتی درباره سلجوقیان میتوان در آن یافت.
تاریخنگاری ما در دوره بعد از اسلام با فراز و فرود بسیاری روبهرو است؛ اما در مجموع کتابهایی با عنوان تاریخ محلی مانند «تاریخ بیهق» نوشته شده که مربوط به دوران خودش نیست. در دوره مغول با توجه به اینکه این قوم، یک قوم بیهویت است، بسیار علاقهمند به ثبت تاریخ است تا به یک هویت دست پیدا کند. به همین دلیل مغولان به گسترش تاریخنگاری کمک میکنند و در این برهه نوشتن تاریخ بسیار رشد میکند، اگرچه بسیاری از کتابها در این دوره به وسیله درباریان و مورخان حکومتی نوشته شده که با احتیاط به تاریخ مردم پرداختهاند. اما کتاب «تاریخ وصاف» یا «تاریخ الکامل»که در خارج از ایران نوشته شده به تاریخ اجتماعی و جنایات مغولها بسیار پرداخته است. همچنین کتاب «تاریخ جهانگشای جوینی» اثر عطاءملک جوینی، «جامع التواریخ» از خواجه رشیدالدین فضلالله، «تاریخ گزیده» تالیف حمدالله مستوفی و «فارسنامه» از ابنبلخی از جمله کتابهایی هستند که به حکایت روزگار ایران دوران مغول میپردازند. همچنین کتابهایی از سوی دکتر فرهاد دفتری درباره فرقه اسماعیلیه نوشته شده که این کتابها منابع بسیار جالب توجه و قابل استناد درباره این فرقه است.
در ارزیابی کتابهایی که در حوزه تاریخ نوشته شدند، باید گفت دو دسته تاریخنگار از صدسال پیش در ایران رشد کردند. برخی مانند علامهمحمد قزوینی که با وسواس به سراغ تاریخ میروند، مانند زمانی که وی قصد داشت کتاب «تاریخ جهانگشای» جوینی را تصحیح کند با احتیاط وافری به سراغ این کتاب میرود؛ اما از طرفی عباس اقبال با تمام تحقیقهای تاریخی که انجام داده در کتاب «تاریخ مغول» خود تنها به نقل روایت بسنده میکند و در بسیاری از موارد منبع خود را معرفی نمیکند، طرح مساله نمیآورد و دیدگاهی ارائه نمیدهد. وی در کتابش در مجموع به تحلیل مسائل دوره مغول نمیپردازد؛ اما مورخی مانند احمد کسروی با تمام خصوصیات منفی که برای وی قائل هستند، پژوهشگری است که با ذکر منبع و تحلیل آنها به سراغ نگارش تاریخ میرود. همچنین دکتر شیرین بیانی نیز یک مورخ متعهد است که در کتابهایی که به تاریخ مغول پرداخته به تحلیل مسائل آن دوره بسیار اهمیت داده و در کتابهای وی مانند کتاب «دولت و حکومت در عصر ایلخانان» پیشینه، نتیجهگیری و محتوای مطلوب به خواننده ارائه شده است.
این مورخ و ادیب نیز در کتاب «ایران بعد از اسلام» در ۲۰۰ صفحه نخست به ارائه منابع پرداخته است. کاری که از سوی هیچکدام از نویسندگان مطرح تا آنزمان انجام نشده بود، اگرچه زرینکوب در آغاز نگارش کتابهای تاریخی خود با یک دیدگاه ناسیونالیستی افراطی مواجه است که بعدها این دیدگاه ملایمتر میشود و وی سعی میکند در پژوهشهای بعدی مطالب خود را با منابع و تحلیل به مخاطب ارائه دهد.
اینگونه نوشتن زرینکوب سبب میشود پژوهشی علمی و مستند در عرصه تاریخنگاری نوشته شود؛ اما برخی کتابهای این ادیب و ناقد به ویژه کتاب «تاریخ ایران بعد از اسلام» و «دو قرن سکوت» از لحاظ تاریخنگاری بسیار ممتاز است، دو کتاب دیگر وی «تاریخ مردم ایران قبل از اسلام» و «تاریخ مردم ایران بعد از اسلام» پس از مرگ زرینکوب از سوی دانشجویان وی به نگارش درآمده که دارای اغلاط تاریخی بسیاری است.
امروزه تالیف تاریخ از سوی دو گروه انجام میشود یک عده کسانی هستند که مانند زرینکوب و کسروی به جدیت در تاریخ به پژوهش میپردازند و عده دیگر ظاهرا تاریخنویسان هستند که تاریخ نمینویسند، بلکه تاریخ میسازند. مثلا درباره تاریخ مشروطه در شرح این رویداد بسیاری از کتابها و رسانهها مانند رادیو، تلویزیون فراوان شنیدهام که فرماندهی مجاهدین گیلان را به یپرمخان ارمنی نسبت میدهند؛ درحالیکه فرمانده این فوج سپهدار محمدولیخان تنکابنی است یا در شرح وقایع کودتای رضاخان تنها به یک عنوان با نام سپهدار اشاره میکنند و در کنار آن نمینویسند منظور از سپهدار کیست؟ سپهدار در این کتابها، فتحالله اکبر رشتی است و نه سپهدار محمدولیخان تنکابنی سردار فاتح تهران. این نقصی است که امروزه در کتابهای تاریخ معاصر به وفور دیده میشود.
گاهی تالیف تاریخ از سوی مورخان خارجی باعث میشود به ظرافتهای تاریخی، مبانی، اسامی تاریخساز توجه نشود و همین امر موجب تنزل کتابهای تاریخی میشود. بهویژه کتابهایی که با نگاهی جانبدارانه تالیف میشوند. کتابهای کمبریج از دوران هخامنشی تا دوران معاصر، بخشهایی که به دست پژوهشگران و نویسندگان ایرانی مانند زرینکوب، مطهری، سیدحسین نصر، احسان یارشاطر نوشته شده بسیار شایان توجه است. درحالیکه سایر کتابهایی که با قلم مورخان غربی نوشته شده دارای اشکالهای فراوان تاریخی است. اما درباره کتابهایی که از سوی مورخان روس درباره ایران نوشته شده نیز باید احتیاط کرد؛ زیرا آنها در تالیف برخی رویدادهای تاریخی از واژههایی استفاده میکنند که مربوط به تاریخ اروپاست از جمله کلمه «فئودالیسم» که آن را به تاریخ ایران نیز تسری دادهاند و در دوره مغول نیز از سوی نویسندگان غربی استفاده شده است.
با تاسف باید بگویم تاریخ در مملکت ما ناشناخته است، بسیاری از افراد آن را نمیشناسند و فکر میکنند تاریخ قصه است. ۷۰درصد مردم کتابخوان نمیتوانند کتابهای ذبیحالله منصوری را از کتابهای تاریخی متمایز کنند. عامه مردم تاریخ را نمیشناسند درحالیکه تاریخ هویت، شناسنامه و اندیشه ماست و باید در کتابهایی که به تاریخ میپردازند با تحلیل همراه باشد و منبع و مأخذ به خواننده ارائه شود.
متاسفانه امروزه هر کسی قلم به دست میگیرد و در کسوت مورخ میخواهد تاریخ بنویسد! درحالیکه هر قلم به دستی مورخ نیست. برخی کتابها با عناوین «تاریخ ۱۰هزار ساله ایران» منتشر شده که باید گفت مگر شخصی میتواند تاریخ ۱۰هزار ساله ایران را با این تنوع رویدادها و جریانها در چندین جلد بنویسد و مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد.