عصر ایران ؛ نهال موسوی - شب گذشته (دوشنبه ۵ آذر ماه) خانه هنرمندان ایران میزبان سینماگرانی بودند که برای ادای احترام به 52 سال کار حرفهای ایرج رامینفر طراح صحنه و لباس سینمای ایران گرد هم آمده بودند.
این از آن دست اتفاقات فرخندهای است که این روزها در میان اهالی سینمای ایران باب شده است و از پیشکسوتان و افراد تاثیرگذار در یک حوزه تخصصی با حضور خود او تجلیل به عمل میآورند. این برنامه به همت انجمن طراحان فیلم سینمای ایران و با همکاری نشر گیلگمش و چشمه برگزار شد.
جایگاه ایرج رامینفر به عنوان یکی از مطرحترین طراحان صحنه سینمای ایران غیر قابل انکار است و شهادت این گزاره آثار اوست که در طول این 52 سال خلق کرده است.
رامینفر با کارگردانان زیای همکاری کرده است مانند: بهرام بیضایی، مسعود کیمیایی، رخشان بنیاعتماد، خسرو سینایی، جعفر پناهی، سیروس الوند،مهدی صباغزاده، علیرضا رئیسیان، نیکی کریمی و ... اما بیشترین حضور و همکاری او در فیلمهای بهرام بیضایی است که اتفاقا در این برنامه بخشهای از نسخه بازسازی شده فیلم «غریبه و مه» پخش شد. نسخهای که با نظارت بهرام بیضایی توسط بنیاد سینمای اسکورسیزی بازسازی و ترمیم شده است.
بهرام بیضایی به همین مناسبت و به پاس سالها دوستی و همکاری با ایرج رامینفر از آمریکا پیامی فرستاده بود که در آن نوشته بود:
«با آرزوی تندرستی برای ایرج رامینفر گرامی
برگزاری بزرگداشت پنجاه سال کار پر ارج او در طرّاحی صحنهی سینما را به خودش و همکاران و شاگرداناش و به برگزارکنندگان و گردآمدگان شادباش می گویم!
ایرج رامینفر بسیار جوان بود که به این کار درآمد - گرچه پختگی یک کار کُشته را از خود نشان داد! نیرو و نام تازهیی بود برای فیلمسازانی که سینما هنوز برایشان معنایی داشت! با گُم شدنِ معنا ایرج رامینفر خود را گم نکرد! و هنوز نیرو و نام تازهیی بود با ذهنِ خلّاق و نگاه جستجوگر که این پیشهی فرهنگی را جانی تازه و ارتقایی در خُور بخشید!
سینمای ایران نام او را با غریبه و مه شناخت که نخستین همکاری وی در فیلم بلندِ اصطلاحاً سینمایی بود و همراه با پنجاه سالگی زندگی حرفهیی او این سوی و آن سوی گهگاه بر پرده است و از آن پس ایرج رامینفر نیاز به معرفی ندارد!
در این شادمانی با شما همراهَم؛ به امید فردایی بهتر؛ برای سینمایی که آرزو می کردیم - بهرام بیضایی»
رامینفر در زمان سخنرانی خود گفت: «تنها مسالهای که آزارم می دهد، نبود بهرام بیضایی در ایران است. این موضوع را نمیتوانم نادیده بگیرم، امیدوارم همیشه سلامت باشد. امیدوارم همیشه بنویسد که الان هم مشغول نوشتن است، تنها آرزوی من این است که دوباره او را ببینم.»
در بخش دیگری از سخنانش رامینفر با اشاره به ساختمان خانه هنرمندان ایران که قبلا یک پادگان نظامی بود، یادآور شد: «خوشحالم که یک پادگان نظامی به مرکز فرهنگی تبدیل شد که این باعث غرور است و امیدوارم بیشتر ساختمان های که در تهران در حال نابودی است و جایش ساختمانهای بلند ساخته میشوند به مراکز فرهنگی و جایی که آدم ها همدیگر را ملاقات کنند،تبدیل شود. مثل فیلم «غریبه و مه» که ما همدیگر را پیدا کردیم و فیلمهای بعدی شکل کرفت.»
او خطاب به نسل جوان ادامه داد: «خواهشم این است که فکر نکنید ما سینمایی نداشتیم بنابراین از تجربههای نسل گذشته نگذرید. آنها عاشق این حرفه بودند و تجربه کردن و آن را به نسل جدید به ارث رساندند و بهتر است درباره این تجربیات صحبت شود. باید به سمتی برویم که هویت ملی و ایرانی را در آثار سینماییمان فراموش نکنیم.»
نکته اصلی این است که اتفاقاتی از این دست برای هنرمندی که سالها در یک عرصه فعالیت داشته با حضور خود او و در زمان حیات، حتی اگر در یک سالن کوچک هم باشد بسیار بهتر از آن است که خدای نکرده بعد از درگذشت او هزاران هزار نفر در جایی جمع شوند.
هر اندازه مراسمهایی از این دست برگزار شود واقعا ارزشمند است، چون این دورهم جمع شدن و همدلی هنرمندان در کنار هم جدای از تجدید خاطرات گذشته لذت مضاعفی به همراه دارد و آن هم احساس قدرشناسی است که هم برای پیشکسوتان لازم است و هم برای جوانان تازه وارد شده در این عرصه.
هنرمندانی چون محمود کلاری، رضا کیانیان، تهمینه میلانی، پژمان بازغی، حبیب اسماعیلی، محمدمهدی عسگرپور، علیرضا شجاع نوری، مونا زندی حقیقی، محمد مهدی عسگرپور، فریبا کوثری، هوشنگ گلمکانی، شادمهر راستین، امیر شهاب رضویان، محسن امیر یوسفی، علیرضا حسینی، محسن آزرم، محسن شاهابراهیمی، لیلا نقدپری و ... حضور داشتند.
درود بر همه کسانی که چنین اتفاقاتی را رقم میزنند.
حضرت مولانا همین هشتصد سال پیش، چه زیبا سروده است :
بیا تا قدرِ یکدیگر بدانیم
که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
چو مؤمن آینهیْ مؤمن یقین شد
چرا با آینه ما روگرانیم؟
کریمان جان فدایِ دوست کردند
سگی بگذار، ما هم مردمانیم
فسون قل اعوذ و قل هو الله
چرا در عشق همدیگر نخوانیم؟
غرضها تیره دارد دوستی را
غرضها را چرا از دل نرانیم؟
گهی خوشدل شوی از من که میرم
چرا مردهپرست و خصمِ جانیم؟
چو بعدِ مرگ خواهی آشتی کرد
همه عمر از غمت در امتحانیم
کنون پندار مُردم، آشتی کن
که در تسلیم، ما چون مردگانیم
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن
رُخم را بوسه ده، کاکنون همانیم
توضیح: عکسهای پیوست از لیلا ابراهیمی است.