به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، روز شنبه ۸ آذر ۱۳۷۶ روزی سراسر شادی برای ایرانیان بود؛ روزی که تیم ملی ایران در آخرین مسابقهی مقدماتی جام جهانی ۹۸ فرانسه در ملبورن موفق شد بازی ۲ بر هیچ باختهی تا دقیقهی ۷۶ به استرالیا را با نتیجهی مساوی به سرانجام برساند و در مجموع دو بازی رفت و برگشت به دلیل قانون گل زد در خانهی حریف به عنوان تیم برتر و آخرین تیم انتخابشده به جام جهانی ۹۸ راه یابد. این نخستین بار بود که ایران پس از انقلاب به جام جهانی راه مییافت و از آخرین حضورش در جام جهانی بیست سال میگذشت. نیتجهی بازی ملبورن اینقدر کام ایرانیان را شیرین کرد که از آن به عنوان «حماسه ملبورن» یاد میشود. به مناسبت سالروز حماسه ملبورن، علی ولیاللهی خبرنگار روزنامهی اعتماد با داریوش مصطفوی رئیس وقت فدراسیون فوتبال در آن برهه گفتوگویی انجام داده است. بخشهایی از این گفتوگو را به نقل از روزنامهی اعتماد در ادامه میخوانید:
امروز هشت آذر است. سالروز روزی که تاریخ برای فوتبال و مردم ایران ورق خورد. در این روز تیم ملی فوتبال ایران موفق شد در ملبورن با تساوی دو-دو استرالیا را متوقف کند و برای نخستینبار بعد از انقلاب به جام جهانی برود. رئیس فدراسیون فوتبال ایران در آن زمان داریوش مصطفوی بود. مردی که عوض تشویق بابت این افتخار تاریخی با انواع و اقسام دردسرها در آن مقطع روبهرو و درنهایت هم در فاصلهی کوتاهی تا جام جهانی از کار برکنار شد. داریوش مصطفوی این روزها درگیر یک بیماری سخت شده و در حال شیمیدرمانی است. ایشان در حالی که شرایط مساعدی هم برای گفتوگو نداشت، درخواست روزنامهی اعتماد را پذیرفت و گفت: به خاطر فوتبال و این روز بزرگ پاسخگوی سوالات شما خواهم بود.
چه احساسی در مورد ۸ آذر ۱۳۷۶ دارید؟
ما یک فدراسیون داشتیم که با ۱۵ نفر اداره میشد. با بودجهای معادل ۴۵ میلیون تومان. من صداقت و کار بیامان بچههای فدراسیون را به یاد میآورم. با ۴۵ میلیون ما حقوق کارمندان را باید میدادیم، اردوهای تیمهای ملی در ردههای سنی مختلف را باید برگزار میکردیم، تیم اعزام میکردیم و... در کنار این باید با یکسری مشکلات دست و پنجه نرم میکردیم. دستگاه مملکت هم که با ما نبود. ما را خودی نمیدانست، غیرخودی میدانست. اینها حاضر بودند تیم ما به جام جهانی برود ولی به دست من نرود. به دست خودی خودشان میخواستند تیم برود. من خودی مردم بودم. مدام کارشکنی، کارشکنی، کارشکنی... ولی من کارم را حواله کرده بودم به فیفا و کنفدراسیون فوتبال آسیا و مشکلات را با آنها در میان میگذاشتم و آنها هم کمک کردند بهخصوص شخص آقای ولاپان که خدا رحمتش کند. او خیلی کمک کرد که تیم ما سرپا باشد.
بعد از آن بازی که ما در نوخباتور از ژاپن در دقیقهی ۱۱۷ شکست خوردیم، ایشان آمد در رختکن و با بچهها صحبت کرد و گفت: «سرتان را بالا بگیرید. شما تیمی هستید که استحقاق رفتن به جام جهانی را دارید.» بازسازی روحی بچهها صورت گرفت و خداوند هم کمک کرد و ما در دو بازی رفت و برگشت که با استرالیا مساوی شدیم به هر شکل موفق شدیم به جام جهانی برویم.
چه سختیهایی در این مسیر وجود داشت؟
ما یک مشکل، دو مشکل، ده مشکل نداشتیم. کارمند فدراسیون داشتیم یک ریال حقوق نمیگرفت و صبح تا شب کار میکرد. بعد همین آدم را متهم به انواع و اقسام رفتارهای زشت میکردند. خودشان کوچک بودند بنابراین آدم کوچک دوست داشتند. آدم کوچک نمیتواند با آدم بزرگ معامله کند. میرود همصنف خودش را پیدا میکند. از حراست و حفاظت و اطلاعات و همهجا توی کار ما میگذاشتند که تیم نرود جام جهانی، ولی رفت، چون خدا میخواست. آنی که او میخواهد قبول است. اینی که ما میخواهیم را ولش کن.
بعضا بچهها با کادر فنی مشکل داشتند. قبل از بازی آمدند اتاق من و دربارهی کادر فنی صحبت کردند و من به آنها گفتم بروید بازیتان را کنید. بچهها عصبی بودند. کریم باقری آرام را به جایی رساندند که با مشت با بازیکن قطری مواجه شد. حداقل مجازات آن کار که در زمین حریف انجام میگیرد بین شش ماه تا یک سال محرومیت است؛ ولی با قدرت خداوند و لابیای که من داشتم و دوستیای که با اعضای کنفدراسیون و کمیتهی انضباطی و داوری و کمیتهی مسابقات داشتم به آنها ثابت کردم تیم ما احتیاج دارد به این جام جهانی برود. ما ۲۱ سال بود که به جام جهانی نرفته بودیم. خداوند کمک کرد.
کارهای دیگری بوده. تنها آن کار نبوده. اگر من به شما بگویم متوجه میشوید. شما میدانید گل کریم باقری آفساید بود ولی به هر شکل آنها تصمیم داشتند به نفع ملت ما که تحت فشار خاصی بود و مردمش از آزادیهای اجتماعی کمتر برخوردار بودند، کار کنند. اصلا من مطرح نبودم. مردم مطرح بودند و جامعهی جهانی.
چرا اجازه ندادند شما همراه تیم ملی به استرالیا بروید؟
چرا اجازه ندادند؟ از روی نادانی! نفهمی! کمبود شعور! من رئیس فدراسیون بودم و باید اولین نفر میرفتم. آنها آمدند یک آدم غیرمرتبط، یعنی آقای فائقی را گذاشتند که همراه تیم برود. یعنی یک دیکتاتوری در حد اعلا! من برای شما چه ضرری داشتم؟ از چی من میترسیدید؟ اگر میترسیدید چرا من چهار سال رئیس فدراسیون بودم؟ من که مدام در سفرهای بینالمللی بودم و اگر چیزی بود آنجاها حرفی میزدم. حسادت! که چرا ایشان دارد تیم را میبرد جام جهانی؟ اعتقاد بر این بود که این آدم نباید تیم را ببرد جام جهانی، چون میخواستم برای مردم کار کنم. همهی مدیران فدراسیونها ماشین گرفتند، زمین گرفتند، پاداش گرفتند ولی من حقوق هم نگرفتم. وقتی از خودشان نباشی این شکلی رفتار میکنند.
من همیشه به مدیران وزارت ورزش هم میگویم با دید فنی آدمها را انتخاب کنید. من حرفم فنی است. اگر من میگویم فلان سرمربی برکنار شود نباید چندین و چندبار مرا ببرید مجلس و ۱۱۷ نفر مرا سوال جواب کنند. یکی، دو تا و ده تا مشکل نبود که برای شما تعریف کنم. این کارها را کردند ولی خدا جوابشان را داد و تیم با منی که خودی ِاینها نبودم رفت جام جهانی. من خودی مردم بودم نه خودی حکومت.
بعد از این همه سال حسرت چه چیزی در مورد تیم ملی به دل شما مانده؟
حضور در جام جهانی برای من مهم نبود. من آنقدر سفر خارجی بابت فوتبال رفتم. نه از ایران، که به عنوان ناظر کنفدراسیون و ناظر فیفا، چون من تنهایی کار چند نفر را انجام میدادم. متخصص این کار بودم. زبان انگلیسی میدانستم. تحصیلاتم خارج از کشور بود. بلد بودم چطوری معامله کنم با کنفدراسیون و فیفا. من آرزویم بود که تیم ایران را برسانم جزو ده تا.
تا ۸ آذر ۷۶ که ما به جام جهانی نرفته بودیم. فرم فوتبالی ما یک فرم آماتور درجهی دو و سه بود؛ ولی وقتی رفتیم جام جهانی شاید باطن ما همچنان آماتور درجهی سه بود ولی ظاهرمان را دنیا به عنوان تیم حرفهای قبول کرد. آرزویم این بود که جایگاه رفیعی داشته باشد فوتبال ما. قول هم به شما میدادم که این تیم را جزو ده تیم برتر دنیا میکنم. با همین کمبودها و نداشتنها و دیکتاتوریهایی که مدیران سر من و بازیکنان و کادر فنی و کارمندان فدراسیون آوردند.
به نظر شما چرا به تساوی ایران در مقابل استرالیا میگویند معجزه؟
من معجزه زیاد دیدم ولی بزرگترینش همین بود. اینکه تیمی دست و پا شکسته و در حالی که پول رفتن به استرالیا را نداشت راهی جام جهانی شد. از جای دیگر قرض شد تا پول بلیت تهیه شود. معجزهای که من دیدم، این بود که باید در ده دقیقهی اول از استرالیا پنج تا میخوردیم ولی نخوردیم، چون خداوند نخواست. خداوند این مردم را دوست دارد و بهموقع کمک میکند. معجزه این بود که پنج تا از بهترین بازیکنان ما دواخطاره بودند و من آقای هاولانژ را دعوت کردم و در همین تهران در هتل آزادی با او حرف زدم و دلیل آوردم که چرا باید بازیکنان ما بخشیده شوند. گفتم: «استرالیا با ۴ بازی رسیده این مرحله، ما با ۱۷ بازی. عدالت میگوید اخطارها و اخراجها باید بخشیده شود.» من توانستم این را به کمیتهی اجرایی فیفا بفهمانم و آنها هم بخشیدند. تیم ما آنجا جان گرفت. استرالیاییها هم خیلی شاکی شدند. تیتر زدند «لکهی ننگ بر پیشانی فیفا». معجزه این بود که کریم باقری که در یک حرکت غیرورزشی و اشتباه حمله کرده بود به بازیکن حریف، عوض چند ماه محرومیت فقط یک جلسه محروم شد. دهها از این موارد من دارم که انشاءالله یک روز رودررو برایتان تعریف میکنم.
۲۵۹