برای «سی سخت» جان

خبرگزاری فارس یکشنبه 24 اسفند 1399 - 15:57
برای «سی سخت» جان

به گزارش خبرگزاری فارس از سی‌سخت، مجید مردانیان در یاد‌داشتی برای این خبرگزاری نوشت: از هر جای این چادر برزنتی که نور چراغ « آترا » آن را شبیه فیلم‌های هالیوودی کرده بود، سوزِ استخوان سوزی داخل می‌شد. آن وقت نرگس، دختر کوچولوی سی سختی، دست‌هایش را مشت می کرد و داخلشان «ها» می‌کرد بلکه گرم شود. بابا اسحاقش با آن «سیاتیک» لامصب هم آنطرف تر می‌لرزید اما غیرتش اجازه نمی‌داد شکایت کند. بی‌مناسبت‌ترین سرمای سال، درست همین روزهای زلزله دارد مراسمش را برگزار می کند. انگار با خودش عهد بسته تا می تواند سوزش را به جان این مردم بیندازد. بابا بزرگ هم پاهایش را توی یک کفش کرده که من بیرون ساختمان و داخل این چادرهای کاغذی پا نمی‌گذارم.

سهراب وقتی می بیند که از خبرگزاری فارس آمده‌ام، زبان به شکایت باز می‌کند: پدرم سیاتیک داره، درد می کشه اما هیچی نمی‌گه، خودت می‌بینی مادرم فلج و زمین‌گیره، اون یکی خواهرم که گوشه چادر نشسته، سرطانیه. اون برادرمه، تازه پیوند قلب کرده، نمی دونم انگار خدا داره امتحانمون می‌کنه. اینجا خیلی سرده، شما یک ساعته اینجائین، دیدم می‌لرزیدین. حالا شما یکی دو ساعت دیگه از اینجا می‌رین و ما می‌مونیم این سرمای نامرد.

این شب‌ها وقتی سی‌سخت باشید، انگار با پیرهن آستین کوتاه بالای قله دنا ایستاده‌ای، برف هم بیخیال این مردم نشده و دانه‌های ریزو درشت هم برای خودش دارد می‌بارد. انگار نه انگار بچه و کوچک و بزرگ این «دنا» نشینان از پوست و گوشت هستند و طاقتشان سر می‌رود. هی می‌بارد و هی می‌بارد. الیاس از بس عصبانی شده، با غیض و غرولند آمده بیرون چادر و داخل سطل روغن ۱۷ کیلویی روغن نباتی آتش درست کرده تا هم گرم شود و هم بچه‌ها عصبانیتش را نبینند.

" والله بیرون و داخل چادر هیچ فرقی نداره. بدون کانکس هممون تلف می‌شیم. تا دو ماه بعد از عید اینجا سرما بیداد می‌کنه، چادر فایده نداره، ببین اومدم بیرون چادر آتیش روشن کردم و این یعنی بود و نبود چادر فرقی نداره، تورو خدا به مسؤولا بگین یه فکری بکنن، تورو خدا به مقامات بگین فکر کنن ما هم با پایتخت نشینا فرقی نداریم. تو رو خدا شما بگین بچه ها چه گناهی دارن که فریادرسی ندارن؟ این چراغ «آترا» ها داخل چادر هیچ کارایی ندارن، فقط کانکس به درد این مردم درمونده می خوره".

انصافاً اینجا خیلی سرده، خیلی، تا مغز استخوان آدم رو می‌سوزونه. مردم دنا نشین بویراحمدی، با دلخوشی بهار و دیدن «دنا»ی پربرف هر سال به استقبال نوروز می‌رفتند. اما الآن چه!؟ نه که آمدن بهار دلشان را خوش نمی‌کند که مصیبت بی‌خانمانی و ایام کرونایی دلهره‌شان را چند برابر کرده، وقتی نرگس زن ۳۵ ساله بویراحمدی از دور می‌دید دارم با مردم مصاحبه می‌کنم، از چند چادر آنطرف‌تر آمد تا حرف هایش را بزند. مثل اینکه گوشی برای شنیدن پیدا کرده باشد:

" بنویس سی سخت خیلی سرد شده. مصیبت زلزله یه طرف، سرما خوردن بچه ها یه طرف. بنویس این چادرا با سرمای اینجا سازگار نیست. فقط کانکس می تونه جلوی این سرما بایسته. بنویس نرگس با دوتا بچه و دو تا زمینگیر، چطور می تونه به جنگ این سرما بره. بنویس چادر جلوی این سرما رو نیم تونه بگیره. سرما نامرده آقا. خیلی نامرد. سرما که نمی دونه این بچه است یا پیرزن و پیر مرده. مسؤولا باید به داد ما برسن. سیل لرستان که از تلویزیون نگاه کردم، دیدم بسیج و سپاه اومدن برا کمک، ما هم منتظریم. بنویس ما هم منتظرتون هستیم. بگو نرگس و بچه هاش چشم براهتون هستن ".

راستش پاقدم ما هم خوب نبود. با آمدن ما، برف هم شروع به باریدن کرد. کافیه یک ساعت دیگه برف بیاد، حداقل ۵ سانتی متر برف روی زمین میشینه. اون وقت اوضاع خراب تر هم میشه. موندیم اینجا بمونیم یا برگردیم. روی برگشت نداریم.

خجالت می کشیم خداحافظی کنیم. این نوشته ها در حال برگشت از «سی سخت» جان برای رسیدن به یاسوج و انتشار برای سایت نوشته شده. با خودم می گویم ایکاش برف بند بیاید. ایکاش سیاتیکِ پدر سهراب تا رسیدن کانکس‌ها آروم بگیرد. ایکاش نرگس دیگه لازم نباشه برای گردم کردنش، توی دستاش «ها» کنه. ایکاش همه به داد دنا نشینان برسند.

انتهای پیام/س

منبع خبر "خبرگزاری فارس" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.