کتاب بلند پروازانه پیکتی

دنیای اقتصاد شنبه 10 آذر 1403 - 00:03
توماس پیکتی راه درازی را پیموده است. سال ۲۰۱۴ کتابی به‌غایت بلندپروازانه نوشت که نسخه ۷۰۴صفحه‌ای به‌روزشده‌ای از کتاب سرمایه مارکس به‌شمار می‌رفت و عنوانش سرمایه در قرن بیست‌ویکم بود؛ کتابی که توانست برای نخستین‌بار نام او را سر زبان‌ها بیندازد. بخشی از محبوبیت آن -کتاب هم در سطح بین‌المللی پرفروش شد و هم در فضای آکادمیک بسیار سروصدا کرد- مدیون سادگی نظریه اصلی آن است؛ گرچه این کتاب مملو از اطلاعات تاریخی و آماری است، حرف اصلی آن را، یعنی این ادعا که اگر نرخ سود سرمایه از نرخ رشد اقتصادی بیشتر باشد، آن‌گاه موجب انباشت فزاینده ثروت خواهد شد، به‌سادگی می‌توان در یک معادله خیلی ساده نشان داد: r>g.

آخرین کتاب پیکتی درست برعکس کتاب اولش است؛ نه‌تنها بسیار کوتاه و مبتنی بر سخنرانی‌‌ای است که برای «انجمن قوم‌شناسی» در زادگاهش فرانسه ایراد کرد، بلکه همچنین پیام اصلی آن این است: «داستان خیلی پیچیده‌تر از آن چیزی است که تصور می‌کردم.» مثل سرمایه، پیکتی در این کتاب هم به توضیح روند تکامل نابرابریِ درآمد و ثروت در طول تاریخ می‌پردازد. اما روی تصادفات تاریخی و مهم‌تر از آن، نقش سیاست و بسیج عمومی تاکید می‌کند.

پیکتی این فرض را رد می‌کند که نابرابری‌های بسیار بزرگ لازمه اجتناب‌ناپذیر یک اقتصاد بازار با کارکرد خوب است. این همان فرضی است که به‌طور ضمنی غالبا در بیشترِ دانشگاه‌ها تدریس می‌شود و برخی اقتصاددانان و بسیاری از سیاستمداران و تحلیلگران محافظه‌کار به‌‌صراحت دربارۀ مسائل سیاسی به آن باور دارند. این ایده -که نابرابری‌ها و اختلافات به‌نوعی «طبیعی»اند، به این خاطر که توانایی یا گرایش به کارآفرینی در بین انسان‌ها (یا کشورها یا گروه‌های قومی و نژادی) به یک میزان وجود ندارد- دستاویز کسانی است که می‌خواهند نشان دهند هر تلاشی برای کاهش نابرابری سرانجام یا ناکام خواهد بود یا به ترمزی برای رشد و رفاه، یا شاید هر دو، تبدیل خواهد شد.

پیکتی برای رد این مدعا مثال‌های نقض ملموسی می‌آورد: سوئد، کشوری که همچون بسیاری از کشورهای دیگر، در خلال جنگ‌های جهانی اول و دوم نابرابری بسیار زیادی را تجربه کرد، اما با سیاست‌های سوسیال‌دموکراسی توانست به یکی از برابرترین و درعین‌حال، ثروتمندترین کشورهای دنیا تبدیل شود. در طرف مقابل، ایالات‌متحده قرار دارد که در دوران ریاست‌جمهوری ریگان مالیات را به‌شدت کاهش داد و عاقبتش افزایش چشم‌گیر نابرابری شد؛ درحالی‌که هیچ پیشرفت متناسبی در عملکرد اقتصادی حاصل نشد. در هر دو مثال، عامل اصلیِ ماجرا عواملی سیاسی و از نظر تاریخی تصادفی بودند.

پس اگر نابرابری نه اجتناب‌ناپذیر است و نه مفید، درباره آن چه باید کرد؟ پیکتی در کتاب سرمایه تاکید زیادی روی یک ابزار بالقوه سیاست داشت: مالیات جهانی ثروت -حرفی که اگرچه در مقام نظر ساده است، در عمل به‌شدت پیچیده می‌شود و از نظر سیاسی مشکل‌ساز. او از دیدگاهش مبنی‌بر اینکه مالیات -بر درآمد، سرمایه و ارث- باید پیش‌رونده‌تر باشد، دست نکشید و در کتاب جدیدش آن را همراستا با مکانیسم‌های کاهش کربن می‌داند. بسیاری از اقتصاددانان، حداقل روی کاغذ، با این دیدگاه موافق‌اند.همچنین تقریباً اکثر اقتصاددانان این دیدگاه او را تایید می‌کنند که در بازه میان‌مدت و بلندمدت، بهترین راه برای کاهش نابرابری سرمایه‌گذاری عادلانه هرچه بیشتر در آموزش است.

اما پیکتی پا را فراتر می‌گذارد و می‌گوید آنچه لازم است پس‌زدن قواعد و مکانیسم بازار است: توسعه دولت رفاه مستلزم چیزی بیش از بازتوزیع برابر پول است: «بیش‌ازهمه مستلزم خارج‌کردن برخی کالاها و خدمات از بازار است.» اکثرا می‌پذیرند که آموزش و بهداشت باید خارج از بازار باشد؛ اما نظر پیکتی بیش از اینهاست: «در درازمدت، این الگو می‌تواند برای تقریبا تمام فعالیت‌های اقتصادی کشور به‌کار گرفته شود.» پس آنچه لازم است مالکیت جمعیِ ابزار تولید است. اما چطور چنین چیزی شدنی است؟ او مثالی می‌زند: گاردین تحت مالکیت اسکات تراست.

و این دقیقا جایی است که یکی از فصل‌های کتاب به‌شکل غیرقانع‌کننده‌ای به پایان می‌رسد. برای آن دسته از ماهایی که دیدگاه کلی پیکتی و بسیاری از تحلیل‌هایش را قبول داریم، چنین چیزی واقعا مأیوس‌کننده است. اگر این بسیج سیاسی عمومی است که موجب تغییر سیاست می‌شود، چنین چیزی از کجا می‌آید و چه ارتباطی با وضعیت فعلی اقتصاد جهانی دارد؟ شاید مهم‌ترین اِشکالی که در کارهای او دیده می‌شود این است که هیچ اشاره‌ای به بخش فناوری نمی‌کند و این در حالی است که انباشت و تمرکز اخیر ثروت و قدرت سیاسی در ایالات‌متحده تا حد زیادی ناشی از همین بخش است و به‌زودی می‌تواند در نابرابری دیگر نقاط جهان هم تاثیرگذار باشد. دیدگاه پیکتی با چالشی پیش پای پژوهشگران علوم‌اجتماعی در تمام رشته‌ها خاتمه می‌یابد؛ چالشی که آنها باید برای حل مسائل اقتصادی و سیاسی ناشی از توزیع نابرابر ثروت و قدرت با آن دست‌وپنجه نرم کنند. درواقع، به نظر من، این همان نقطه آغازی است که آنها باید حرکتشان را از آن شروع کنند.

جاناتان پورتس (Jonathan Portes) استاد اقتصاد و سیاست عمومی کینگز کالج لندن است.

منبع: گاردین

 

منبع خبر "دنیای اقتصاد" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.