حیات‌‌بخش شعر طنز معاصر

دنیای اقتصاد شنبه 10 آذر 1403 - 00:04
حیات‌‌بخش شعر طنز معاصر؛ این شاید بهترین توصیف درباره زنده‌یاد ابوالفضل زرویی نصرآباد به حساب بیاید که سعید بیابانکی، شاعر و طنز‌پرداز، در مراسم تجلیل او گفته است. زرویی نصر‌آباد شاعر، نویسنده و انسان عجیبی بود. 49 ساله بود که در خانه‌اش در احمدآباد مستوفی سکته کرد و مرد اما در همین عمر کوتاه آن‌قدر کارهای مهم انجام داد که نامش برای همیشه در تاریخ ادبیات این سرزمین خواهد ماند. اگر او و برخی چهره‌های دیگر در سال‌های پس از انقلاب تلاش نمی‌کردند، حالا چیزی به اسم شعر و نثر طنز وجود نداشت.

 زرویی نصر آباد و همکارانش در مجله گل آقا چراغ این ژانر را روشن نگه داشتند و بعدها جوانان دیگری به آنها پیوستند تا اکنون ادبیات طنز به درخت پر‌شاخ‌وبرگی تبدیل شود که تماشایی است.سال‌ها پیش کیومرث صابری فومنی درباره اهمیت حضور زرویی نصرآباد گفته بود: « قلمی که عبید و دهخدا در دست داشتند، الان بی‌صاحب نیست. طنز دارد جان می‌گیرد. یکی از مشهورترین طنزنویسان امروز ما ملانصرالدین فقط ۲۳ سال دارد! چراغ‌ها دارند روشن می‌شوند.

شهر چراغانی خواهد شد.».زرویی نصر آباد که با آثارش و شاید مهم‌تر از آن با آموزش طنزپردازان جوان گام بلندی برداشته بود، ۶ سال پیش در چنین روزی با زندگی خداحافظی کرد. نکته مهم این است که از او شعرهای جدی بسیار خوبی به یادگار مانده که زیر سایه آثار طنزش کمتر دیده شده‌اند. به بهانه سالروز درگذشت او دو شعر طنز از او را بخوانید.

۱

«از در درآمدى و من از خود به در شدم»

 از دیدنت، به جان تو، کلى پکر شدم

 باز آمدى که ناله برآرى ز دخل و خرج

 از دست شکوه‌‌هاى تو، من خون‌جگر شدم

 می‌‌گفت روز پیش، «حسن» با پدر که: من

 مغبون ز گفته ‌هاى شما، اى پدر، شدم

 من اهل ازدواج، نبودم ز ابتدا

 خواندى به گوشم آن‌قدر آخر که خر شدم

 من خانه‌‌اى مصادره‌‌اى داشتم، دریغ!

 صاحب زمین بیامد و من در به در شدم

 گفتم: به قرض، تر نشود شست پاى من

 در منجلاب قرض، فرو تا کمر شدم

 شد با ظهور نظم نوین وضع من خراب

 بد بود حال و روزم و از بد، بتر شدم

 دنیا به مثل دوره عصر حجر شده‌ست،

 یا بنده، مثل آدم عصر حجر شدم؟!

 بر من مگیر اگر پس از این شعر آبدار

 چون استکان کنار سماور، دمر شدم

۲

«ادب آموختم زِ بی ادبان»

(رک: گلستان؛ به نقل از لقمان!)

تَرکِ «ما قال» و «مَن یقول» کنم

نتوانسته ام قبول کنم

که پسر را پس از کلاس زبان

بفرستم به پیشِ بی‌ادبان

که در آن جا به اشتیاق و طرب

بکند درک فیض و کسبِ ادب

این ادب را که بی خرید و فروخت

می‌شود توی کوچه هم آموخت

اعتمادی به این مُدِل نکنید

بچه را توی کوچه وِل نکنید

بچه‌تان اعتیاد می‌گیرد

می‌رود چیز یاد می‌گیرد

چه بسا عاشق کسی بشود

چشم در چشمِ اقدسی بشود

شاید آنجا کلک سوار کند

با یکی، نصفه‌شب فرار کند

ناگهان سنگ بر سبو نزنند؟

سوزن ایدزی به او نزنند؟

بچه‌تان اَنگِ «تابلو» نخورد؟

توی کوچه، تِلوتِلو نخورد؟

نبرندش به جرم جاسوسی

یا کلنجار و فحش ناموسی؟

نکند توی کوچه، هی سروته

نشود پای ثابت صد و ده؟

***

پس به فرزند، یاد باید داد

ادب از بی ادب نگیرد یاد

یک کمی همّت اختیار کنید

خودتان روی بچه کار کنید

 

منبع خبر "دنیای اقتصاد" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.