به گزارش همشهری آنلاین، مراد عنادی، مدیر عامل روزنامه جام جم دارای دکتری علوم سیاسی از دانشگاه تهران با گرایش مسائل ایران است. وی همچنین از سردبیران و مجریان باسابقه تلویزیون و چندین سال مدیرکل امور فرهنگی ایرانیان خارج از کشور در سازمان فرهنگ و ارتباطات بوده است. عنادی از تحلیلگران ارشد مسائل سیاسی و رسانه است که در کتاب «فرمانروایان الموت» به بررسی سیر تاریخ تحولات منطقه الموت پرداخته است.
این کتاب که به تازگی از سوی انتشارات پردازش به چاپ دوم رسیده است از سایر آثار چاپ شده درباره الموت متمایز است چرا که مولف افزون بر بررسی علل ظهور و سقوط فرمانروایان اسماعیلی به رهبری حسن صباح به کنکاش درباره فرمانروایان جستانی نیز پرداخته است که پیش از اسماعیلیان بر الموت حکومت میکردند. علاوه بر این، تحولات الموت پس از سقوط اسماعیلیان به دست مغولها و سپس دوران فرمانروایی حکام محلی دیلم بر منطقه الموت، سرنوشت اسماعیلیان الموت در سدههای بعد و سایر تحولات این منطقه نیز مورد بررسی قرار گرفته است. در مجموع نویسنده با نگاهی جامع و فراتر از دوره اسماعیلی که مرکز ثقل توجه بیشتر نویسندگان به منطقه الموت بوده است. سعی کرده است به علاقهمندان مباحث تاریخی و فرهنگی توجه دهد که منطقه الموت علاوه بر اهمیت قلاع اسماعیلی دارای جاذبههای گردشگری و ویژگیهای تاریخی و فرهنگی منحصر به فردی است که امروزه از یک سو سبب جذب گردشگران بیشتر شده و از سوی دیگر این منطقه تاریخی و طبیعت بکر آن را میتواند با چالشهایی مواجه کند. با عنادی درباره این کتاب گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید:
یکی از نکات جالب توجه در مورد منطقه الموت، این است که شاید کمتر منطقهای در ایران وجود داشته باشد که به اندازه این ناحیه، مورد توجه پژوهشگران و نویسندگان غیر ایرانی قرار گرفته باشد. آثار متعددی از جمله در قالب داستانها و پژوهشهای علمی در مورد این منطقه منتشر شده است. سوالی که در این زمینه مطرح میشود این است که چرا منطقه الموت و داستانهای مربوط به اسماعیلیان تا این حد در بین خارجیها مورد توجه قرار گرفته است، در حالی که دیگر مناطق ایران به این اندازه در کانون توجه قرار نگرفتهاند؟
از نکات مهم و قابل توجه در خصوص منطقه الموت، توجه گستردهای است که محققان غیرایرانی، بهویژه پژوهشگران اروپایی، روسی، ژاپنی و آمریکایی، به این منطقه داشتهاند. این در حالی است که در دهههای اخیر، محققان ایرانی نیز کمکم به این موضوع پرداختهاند، اما عمدتاً آثاری که در این زمینه تولید شده، توسط افرادی از دیگر کشورهای دنیا بوده است.
یکی از دلایل این توجه بینالمللی به الموت، پیچیدگیهای خاص شخصیتی چون حسن صباح و دولت اسماعیلیه و همچنین رازآلود بودن اقدامات و عملکرد آنها است. بسیاری از پژوهشگران خارجی بهویژه اروپاییها، که در دوران استعمار و شرقشناسی به مطالعه فرهنگها و تاریخ شرق علاقهمند بودند، به این نکات جذاب و مرموز توجه کردهاند. از منظر آنان، این موضوعات بهویژه بحثهای مربوط به سیر تاریخی فعالیت حسن صباح و جانشینانش به خصوص نحوه عملکرد گروههای اسماعیلی در ترورمخالفان خود، اهمیت فراوانی داشته است. آنها در تلاش بودند تا دلایل این ترورها و چگونگی سازماندهی شبکههای سیاسی و نظامی این گروه را رمزگشایی کنند.
همچنین، سوالاتی همچون چرا منطقه الموت در ایران انتخاب شد؟ و چه عواملی باعث شد که این بخش از ایران مورد توجه قرار گیرد؟ از دیگر مواردی است که پژوهشگران اروپا و آمریکایی به آن پرداختهاند. از سوی دیگر، یکی از دلایل دیگر این توجه، بکر بودن این حوزه مطالعاتی است. در حقیقت، منطقه الموت و تاریخ آن، پیش از این کمتر مورد بررسی قرار گرفته بود و منابع موجود در این زمینه بسیار محدود بودند. فقر منابع تاریخی در این حوزه، موجب شده که پژوهشگران بهدنبال کشف و رمزگشایی ابعاد مختلف این موضوع باشند و در نتیجه، تمرکز ویژهای بر روی آن صورت گیرد.
در تاریخ ایران، چه منابعی وجود داشته که به منطقه الموت، اسماعیلیان و حسن صبح پرداخته باشند؟
یکی از مهمترین منابع معتبر در خصوص تاریخ اسماعیلیه و مبارزات آن، کتاب «تاریخ جهانگشای» عطاملک جوینی است. جوینی که همراه با لشکر هلاکوخان در حمله به الموت حضور داشته و مشاور نیز بوده، جزو اولین کسانی است که اطلاعات دقیقتری از این دوره را ارائه کرده است. پس از فتح قلعه الموت، بسیاری از اسناد و کتابهای موجود در کتابخانهی بزرگ آنجا که به دستور حسن صباح، بنیانگذار فرقه اسماعیلیه، گردآوری شده بود، از بین رفتند. این کتابخانه در زمان خود یکی از منابع علمی و تحقیقی برجسته بود و حتی دانشمندانی چون خواجه نصیرالدین طوسی، یکی از چهرههای برجسته علمی ایران، زمانی به آنجا پناه برده بودند.
پس از فتح قلعه، بسیاری از کتابهای این کتابخانه توسط مهاجمان به آتش کشیده شد. با این حال، عطاملک جوینی که خود شاهد این واقعه بود، بخشهایی از این منابع را شناسایی و نگهداری کرد و در کتاب «تاریخ جهانگشای» خود بسیاری از جزئیات مربوط به حادثهی فتح الموت و رویدادهای آن را ثبت کرد. علاوه بر جوینی، دیگر منابع مهم تاریخی همچون «جامع التواریخ» اثر رشیدالدین فضلالله و «نزهة القلوب» نوشته حمدالله مستوفی نیز به این موضوع پرداختهاند. این آثار تاریخی، تصویری جامع از اسماعیلیه و وقایع مرتبط با آن را در اختیار پژوهشگران قرار میدهند.
در دوران معاصر، دکتر منوچهر ستوده، استاد دانشگاه تهران، به طور خاص در آثار خود به بررسی و تحلیل تاریخ اسماعیلیه پرداخته است. کتاب «قلعه اسماعیلیه» یکی از مهمترین دستاوردهای او در این زمینه به شمار میآید. همچنین دکتر متین دفتری، که بیشتر در لندن فعالیت دارد، بر مباحث اندیشهای و فلسفی اسماعیلیه تمرکز کرده است، اما در زمینه بررسیهای میدانی پژوهشگران ایرانی دکتر ستوده با سفرهای متعدد به مناطق تحت حکمرانی حسن صباح در الموت و سایر نقاط ایران پیشتازتر از سایر محققان بوده است.
سرنوشت پیروان حسن صباح در تاریخنگاری اسماعیلیه اهمیت بسیاری دارد
در مورد منطقه الموت و شخصیتهای تاریخی آن همچون حسن صباح، روایتهای مختلفی وجود دارد که برخی از آنها جنبههای اغراقآمیز و ساختگی دارند. این روایتها گاه به گونهای پرداخته میشوند که وجهی رازآلود به خود میگیرند و به نوعی با فضاهای تخیلی و افسانهای عجین میشوند که در برخی کتابها نیز بازتاب یافتهاند. در مقابل، آثاری نیز وجود دارند که رویکردی علمی و پژوهشی دارند و سعی میکنند واقعیتهای تاریخی را از لابهلای این روایتها استخراج کنند. لطفاً در مورد این دو دسته آثار توضیح دهید. کدام یک از آثار منتشر شده معتبر و قابل استناد هستند؟
یکی از دلایلی که الموت همواره مورد توجه و علاقه مخاطبان قرار گرفته، کتاب «خداوند الموت» است که توسط پل آمیر نوشته و به قلم ذبیحالله منصوری ترجمه شده است. این کتاب با نثری شیوا و جذاب نوشته شده است و هر کسی که آن را میخواند، به راحتی جذب داستان پرکشش و جذابش میشود. اما در سالهای اخیر، مستندهایی مانند گزارش بیبیسی مطرح کردند که شخصیت پل آمیر وجود خارجی نداشته و در واقع، این داستان توسط خود منصوری خلق شده است. هرچند که بخشهایی از آن با واقعیت آمیخته است، اما اساس آن یک رمان تخیلی است. این موضوع از نگاه اساتید دانشگاه که به کارهای علمی پرداختهاند، به این معناست که این کتاب از اعتبار علمی برخوردار نیست، ولی برای مخاطب عام همچنان جذابیت زیادی دارد.
در کنار این آثار، کتابهایی مانند «آشیانه عقاب» در دو جلد از زین العابدین موتمن نیز از جمله آثار داستانی جذاب در این زمینه به شمار میروند. این دو جلد داستانی به شدت برای علاقهمندان به تاریخ و فرهنگ الموت جذاب هستند. با این حال، در کنار آثار داستانی، برخی تحقیقات علمی نیز در این حوزه انجام شده است که میتوان به آثار نویسندگانی چون فری استارک، پیتر ویلی، ایوانف، حاجسن و برنارد لوئیس اشاره کرد. فری استارک برای نگارش کتاب خود «جغرافیای سیاسی الموت»، در زمانی که هیچگونه دسترسی به جادهها و وسایل نقلیه مدرن وجود نداشت، به تحقیق و سفر به الموت پرداخت و ماهها در آنجا ماند تا این کتاب را به رشته تحریر درآورد. همچنین پیتر ویلی در کتاب خود «قلاع حشاشین» به تحقیق علمی در این زمینه پرداخته است. این افراد با تحقیقات میدانی خود توانستند دستاوردهای علمی ارزشمندی را در زمینه تاریخ و جغرافیای الموت ارائه دهند.
علاوه بر این، آثاری از پژوهشگران ایرانی مانند متین دفتری و دیگران نیز در این زمینه وجود دارد که بررسیهای علمی و تاریخی درباره الموت انجام دادهاند. با این حال، به دلیل ماهیت مرموز و رازآلود تاریخ این منطقه، درام و داستانگویی به طور طبیعی در کنار این تحقیقات علمی حضور دارد. بنابراین، همواره در آثار علمی و تحقیقی در این زمینه، جذابیتهای داستانی نیز به نوعی منعطف شدهاند تا مخاطب بتواند با این مقوله به شکلی ملموستر ارتباط برقرار کند.
با توجه به حجم بالای آثاری که در مورد منطقه الموت منتشر شده است، سوالی که مطرح میشود این است که چه موضوعی باعث شد شما تصمیم بگیرید وارد این حوزه شوید و پژوهشی در این زمینه انجام دهید؟ در میان آثار منتشر شده، چه جای خالیای مشاهده کردید که شما را به نوشتن این کتاب ترغیب کرد؟
توجه داشته باشید که دورهی حکومت حسن صباح و جانشینانش، به مدت ۱۷۱ سال از ۴۸۳ هجری (۱۰۹۰ میلادی) تا ۶۵۴ هجری (۱۲۶۴ میلادی)، طول کشید، این دوران، که با تأسیس حکومت اسماعیلیان در الموت توسط حسن صباح آغاز شد و با سقوط آن در حملهی هلاکوخان به پایان رسید، بیشترین تمرکز پژوهشگران را به خود جلب کرده است. اما سوالات زیادی همچنان در این زمینه بیپاسخ ماندهاند، از جمله وضعیت منطقه قبل از ورود حسن صباح به الموت و تحولات بعد از سقوط دولت اسماعیلی.
منطقه الموت، که بهعنوان پایگاه اصلی اسماعیلیان شناخته میشود، پیش از ورود حسن صباح به این منطقه، تاریخ و پیشینهای غنی داشته است. قلعهی الموت که در سال ۲۶۵ هجری قمری توسط علویان ساخته شده بود، در ابتدا بهعنوان یک قلعه نظامی و دفاعی مورد استفاده قرار میگرفت. ورود حسن صباح در سال ۴۸۳ هجری، تنها به توسعه و گسترش این قلعه منجر شد. اما قبل از او، منطقه الموت تحت حکمرانی جستانیان بود و به روایتی روستای شهرک بهعنوان پایتخت فصلی آنها محسوب میشد.
پس از سقوط دولت اسماعیلیان در حملهی هلاکوخان، وضعیت منطقه الموت بهطور قابل توجهی تغییر کرد. در منابع موجود، کمتر به تحولات بعد از سقوط اشاره شده است. بهتدریج مغولها و پس از آن ایلخانان ودر مقطعی حاکمان محلی لاهیجان بر الموت و قلاع اسماغیله حکمرانی کردند در دوره صفویه و زمانی که قزوین پایتخت صفویان بود از قلعه های الموت به عنوان زندان و محل تبعید مخالفان و بعضاً شاهزادکان صفوی استفاده شده است. متاسفانه این تحولات کمتر مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است و من در تحقیق خود تلاش کردهام تا وضعیت بعد از حسن صباح و تحولات آن دوران را حد توان مورد بررسی قرار دهم.
یکی دیگر از سوالات مهم تاریخنگاری اسماعیلیه، سرنوشت پیروان حسن صباح است که طبق روایت حمدالله مستوفی، در دوران او فقط ۵۰ قلعه در سراسر منطقه الموت داشتهاند. این شبکه گسترده از قلعهها و حضور فعال اسماعیلیان در سراسر ایران و خاورمیانه، از جمله در سوریه و لبنان، اهمیت ویژهای داشته است. اما پس از فروپاشی حکومت اسماعیلیان، بسیاری از این پیروان به سایر مناطق ایران، هند، و حتی به کشورهای غربی مانند انگلستان و سوئیس مهاجرت کردند. این بخش از تاریخ اسماعیلیه و مهاجرتهای آنها از نکات مهمی است که کمتر در منابع مورد توجه قرار گرفته است.
همچنین در تحلیل علل سقوط حسن صباح و فروپاشی نظام اسماعیلیان، باید از منظرهای مختلفی به این موضوع پرداخت. آثاری که پیشتر منتشر شدند رویکردی تاریخی داشتند اما من به عنوان یک دانشپژوه علوم سیاسی، با رویکردی متفاوت نسبت به مورخان، به تحلیل این مسئله پرداختم. یکی از نکات مهمی که در این تحلیل مطرح کردم، دیدگاه سیاسی و ژئوپولیتیکی است که به این واقعه وارد کردم. برخلاف تحلیلهای مرسوم که بیشتر بر جنبههای تاریخی تمرکز دارند، من به عواملی چون ترورها و راهبردهای استراتژیک حسن صباح نیز اشاره کردم. در تحلیل چگونگی فروپاشی دولت اسماعیلی الموت پس از حمله مغول تلاش کردم دو رویکرد متفاوت ادبیات سیاسی و تاریخی را با هم ترکیب کنم.
نکته دیگر اینکه منطقه الموت بهعنوان یک منطقهی بکر و جذاب از لحاظ گردشگری، تنها به تاریخ و قلعههای اسماعیلیان محدود نمیشود. این منطقه دارای جاذبههای طبیعی زیادی است که میتواند توجه گردشگران را جلب کند. دریاچه اوان، رودخانه شاهرود، چشمه خارود، جشنهای فصلی همچون جشن زغال اخته در روستای هیر، جشن گیلاس در گازرخان و خشکچال یا جشن فندق و انار، و کشاورزی متنوع منطقه، همگی نشاندهندهی پتانسیل بالای گردشگری این منطقه هستند. علاوه بر این، تأثیرات فرهنگی منطقه الموت با دیگر مناطق البرز مرکزی همچون تنکابن، طالقان و گیلان نیز کمابیش مورد غفلت قرار گرفته است.
همچنین تلاش کردم نگاهی آینده پژوهانه هم داشته باشم. با توجه به پیشرفتهای تکنولوژیکی و بهبود شریانهای مواصلاتی، منطقه الموت دیگر آن منطقه صعبالعبور و دورافتادهای نیست که در زمان حسن صباح انتخاب شده بود. اکنون دسترسی به این منطقه بهمراتب آسانتر شده است، اما این تغییرات با چالشهای زیستمحیطی و اجتماعی بسیاری همراه بوده است. در تحقیق خود، تلاش کردهام تا این چالشها را شناسایی و راهکارهایی برای آیندهی این منطقه ارائه کنم تا بتواند همزمان با حفظ هویت تاریخی و فرهنگی خود، به سمت توسعهی پایدار حرکت کند.
روایتهای محلی و تاریخ شفاهی مردم منطقه یا دیگر افراد، تا چه حد در تدوین این اثر نقش داشتهاند؟ در واقع، سهم این نوع منابع در شکلگیری پژوهش و افزودن ابعاد جدید به آنچه اندازه بوده است؟
من در بحث میمون دژ علاوه بر تحقیقات و کتب موجود به تاریخ شفاهی نیز استناد کردهام. از قلاع الموت سه قلعه از همه مشهورتر است. مهمترینشان قلعه حسن در گازرخان که این قلعه از سال ۴۸۳ تا ۵۱۸ هجری، یعنی تقریباً به مدت ۳۵ سال، محل زندگی حسن صباح بوده است. یکی دیگر از قلعههای مهم اسماعیلیان، قلعه لمسر در الموت غربی است. این قلعه بهخاطر داشتن ذخایر آب و امکان کشت و زرع در آن، یکی از مقاومترین قلعهها در برابر حملات بود. این قلعه از محکمترین قلاع اسماعیلیان بود و بهمدت یک سال در برابر محاصرهها مقاومت کرد و بعد سقوط کرد. منطقه الموت ازسال ۱۳۷۹ به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد و قلعه لمسر در بخش غربی قرار دارد.
در کنار اینها، قلعه میمون دژ در شمسکلایه نیز از اهمیت ویژهای برخوردار است. بر اساس روایتی، رکنالدین خورشاه آخرین حاکم اسماعیلی، آنجا سکونت داشته و بر طبق روایت دیگری آنجا محل آموزش فداییان اسماعیلی یا تکاوران آنها بوده است. این مکانها نه تنها از نظر تاریخی بلکه از منظر پژوهشی نیز دارای اهمیت زیادی هستند.
آقای عنایتالله مجیدی در کتاب «قلعه میموندژ»، عنوان میکند که قلعه شمس کلایه، میموندژ نیست و میمون دژ در بالای روستای خشکه چال (شاتان کوه) واقع شده است. من در این کتاب این فرضیه را رد کردهام و دلایلی آوردهام که چرا این فرضیه نمیتواند درست باشد. بر اساس منابع موجود بویژه کتاب قلاع حشاشین پیتر ویلی و نیز تاریخ شفاهی، روایتهای محلی و شواهد باستانشناسی و، جمع بندی من در کتاب فرمانروایان الموت این بوده که قلعه شمس کلایه همان میمون دژ است و میتوان نتیجه گرفت فرضیه پیتر ویلی درباره محل میموندژ صحیح است.
سرنوشت پیروان حسن صباح در تاریخنگاری اسماعیلیه اهمیت بسیاری دارد
شما اشاره کرده اید که تلاشتان این بوده در نگارش این اثر تنها به تاریخ اسماعیلیان و دوره حسن صباح اکتفا نکنید و نگاهی به دوران های پیشین نیز داشته باشید. این حال، در کتاب شما به پیشاتاریخ منطقه الموت اشاره ای نشده است. با توجه به کاوش های باستان شناسی که در این منطقه انجام شده است، این سوال مطرح می شود که چرا این بخش در کتاب گنجانده نشده است؟
من به لحاظ پیشینه باستانشناسی موضوع را بررسی نکردم. البته در سال های گذشته یکی از پژوهشگران منطقه الموت خانم دکتر مومنی در نمایشگاهی ازآثار تاریخی و برخی آلات و ابزاری که از حفاری های باستان شناسی به دست آمده ودر روستای اندج به نمایش گذاشته شده بود توضیح می داد که الموت پیشینه زیادی داشته است و اگر درست یادم باشه اشاره داشتند که اطلاعاتی درباره سکونت مردمان در ۴۰۰۰ سال پیش به دست آورده بودند البته من در تالیف کتاب فرمانروایان الموت به این موارد ورود نکرده ام. حتی در بخش تاریخی هم توانستم فقط اطلاعاتی اندکی درباره جستانیان به دست آورم. متاسفانه منابع، اطلاعات بسیار محدودی به ما میدهند. متاسفانه بخش عمده منابع پس از حمله مغول ها سوزانده شده و بخشی هم در موزه های لندن و پاریس نگهداری میشود که افرادی نظیر پیتر ویلی آنها را انتقال دادهاند.
در این منطقه در مجموع ۹۲ روستا در الموت شرقی داریم و بیش از ۱۲۰ روستا در الموت غربی داریم امیدوارم آمارم درست باشد که تعدادی از این روستاها ترک نشین هستند حدود پنج روستا، به رغم اشتراکات فرهنگی این روستاها، گویشها و لهجههای محلی آنها کاملاً متفاوت است. بهطور مثال، در معلم کلایه، که شامل چهار روستا است، هر یک از این روستاها گویش خاص خود را دارند. یا تعدادی روستا داریم که مراقی هستند در این مناطق، گویشها و زبانهای محلی به گونهای متفاوت از سایر بخشهای الموت است که حتی برای اهل منطقه هم قابل درک نیست. این موارد هنوز بهطور کافی مورد تحقیق و بررسی قرار نگرفتهاند و تحقیقات بیشتر در این زمینهها ضروری است.
در چاپهای آینده باید تلاش کنیم تا این کمبودهای اطلاعاتی را جبران کنیم و تاریخ و فرهنگ این منطقه را بهطور جامعتری مورد بررسی قرار دهیم.
به عنوان آخرین سوال، میخواستم بدانم ویراست دوم کتاب شما چه تفاوتهایی با ویراست نخست دارد؟ آیا تغییرات عمدهای در محتوا، ساختار یا رویکرد کتاب ایجاد شده است؟
در ویراست دوم این متن، تغییرات و اصلاحات قابل توجهی صورت گرفته است. ابتدا، اشتباهات تایپی که در نسخه اولیه وجود داشت، اصلاح شده است. علاوه بر این، تحلیلی درباره علل سقوط فرقه اسماعیلیه در الموت ارائه شده که به روشنتر شدن روندهای تاریخی کمک میکند. در بخش مربوط به میمون دژ، شواهد و اسناد جدیدی افزوده شده است که به غنیتر شدن این بخش منجر شده و جزئیات بیشتری را برای خوانندگان فراهم میکند.
در مقدمه نیز، بحث حکمرانی جستانیان با اضافه کردن اطلاعات و تحلیلهای جدید، موجب بسط و درک بهتر از وضعیت تاریخی آن دوره شده است. در نهایت، در بخش پایانی که به آیندهپژوهی مربوط میشود، چالشهایی که منطقه الموت با آن روبرو است مطرح شده و همچنین راهکارهایی برای مواجهه با این چالشها بیان شده است.
در پایان، اگر نکته یا مطلب خاصی درباره کتاب یا پژوهش خود باقی مانده بیان کنید.
یکی از نکات جالب و جذابی که طی یکی دو سال اخیر به چشمم آمد، پخش سریال «حشاشین» بود که توسط کشور مصر تولید شد. این سریال در ایام ماه رمضان سال جاری در کشورهای عربی پخش شد و حتی در ایران نیز بخشهایی از آن دوبله و پخش شد. با این حال، پس از مدتی این سریال در ایران ممنوع شد. نکته قابل توجه این است که سریال مذکور با وجود تحریفهای تاریخی فراوان، در جذب مخاطب موفق بود و توانست نظر بسیاری را جلب کند. یکی از تحریفهای عمدهای که در این سریال مشاهده میشود، نحوه نمایش روابط بین شخصیتهای تاریخی است. در این سریال، داستان به گونهای روایت میشود که خیام، خواجه نظام الملک و حسن صباح به عنوان سه یار دبستانی معرفی میشوند، در حالی که این روایت با واقعیت تاریخی تطابق ندارد. به عنوان مثال، سن خواجه نظام الملک به طور قابل توجهی از حسن صباح بیشتر بود و از سوی دیگر، خیام در نیشابور و حسن صباح در ری زندگی میکردند. بنابراین، هیچگاه نمیتوانستند همزمان در یک دبستان تحصیل کنند. این نمونهای از تحریفهای متعدد این سریال است که به تاریخنگاری نادرست دامن میزند.
علاوه بر این، سریال سعی کرده بود تصویر منفی و تروریستی از فرقه اسماعیلیه به نمایش بگذارد. با استفاده از نوع لباسها و ویژگیهای هنرمندان، تلاش شده بود تا ارتباطی بین این گروه و گروههای افراطی همچون داعش ایجاد شود. همچنین در این سریال، شیعهستیزی و افراطگرایی به وضوح مشاهده میشود. با این وجود، علیرغم تمام اشکالات تاریخی و مفهومی، داستان جذاب و دیالوگهای تاثیرگذار این سریال باعث شد تا استقبال زیادی از آن صورت گیرد. حتی در ایران، با وجود ممنوعیت پخش، باز هم توجهها را جلب کرد. نکته جالب، یکی از مسئولان به من گفت که پس از پخش این سریال، ورود توریست به منطقهای که با داستان سریال مرتبط بود، ۳۰ درصد افزایش یافت.
این مسئله نشاندهنده پتانسیل بالای چنین داستانهایی در جذب مخاطب است. من شخصاً با برخی از دوستانم که در حوزه کارگردانی سینما فعالیت دارند، صحبت کردهام و معتقدم که میتوان سریالی بسیار جذاب و واقعیتر از این داستانها ساخت که نه تنها در ایران، بلکه در سطح جهانی نیز موفق باشد. این کار میتواند به فروش بالای فرهنگی در حوزه ایران و جهان اسلام منجر شود و روایتهای واقعی و صحیح از تاریخ را به نمایش بگذارد.
در حال حاضر در حوزه مکتوب و نوشتاری، درباره حسن صباح و تاریخچه فرقه اسماعیلیه کارهای زیادی انجام شده است، اما در حوزه فیلم و سریال، هنوز جای کار زیادی وجود دارد. در این زمینه، دیگران ممکن است با تحریفهای بیشتر به ساخت آثار بپردازند، اما این مسئولیت ماست که خود این داستانها را با دقت روایت کنیم. حتی در مورد لوکیشنهای تاریخی، بسیاری از بخشهای این سریال در کشورهای دیگر فیلمبرداری شده، در حالی که ایران خود مکانهای تاریخی فراوانی دارد خصوصاً منطقه الموت که میتواند به عنوان لوکیشنهای اصلی مورد استفاده قرار گیرد.