برترینها: پاییز سی سال پیش، فیلم سینمایی «کلاهقرمزی و پسرخاله» اکران شد و شور و شوق زیادی میان کودکان، نوجوانان و حتی بزرگسالان به وجود آورد. صفهای طولانی مقابل سینماها شکل گرفت و همه جا ترانههای «آقای راننده» و «سلام الاغ عزیز» شنیده میشد. در آن زمان برنامه تلویزیونی کلاهقرمزی در اوج محبوبیت قرار داشت و علاوه بر بچهها، بزرگترها هم به خاطر ویژگیهای خاص این شخصیت به او علاقهمند شده بودند. به همین دلیل هم ایرج طهماسب و حمید جبلی تصمیم گرفتند نسخه سینمایی آن را بسازند. از مدتها قبل از اکران فیلم، همه چشمانتظار بودند و در زمان اکران استقبال از آن به حدی بالا رفت که بیش از ۴ میلیون نفر در سال ۱۳۷۳ برای تماشایش به سینماها رفتند.
حالا دیگر سی سال از اکران فیلم سینمایی «کلاه قرمزی و پسرخاله» میگذرد اما برای آنهایی که کودکی و نوجوانیشان را در آن دوره میگذراندند، این فیلم هنوز تکراری و قدیمی نشده و کماکان جذابیتهایش را حفظ کرده است. به بهانه سیسالگی این فیلم نگاهی داریم به ابعاد مختلف آن.
اما آنهایی که آنروزها به شوق تماشای این فیلم به سینما رفتند هم خاطراتی شنیدنی دارند. اصلا خیلیها سینما رفتن را همین فیلم آغاز کردند. این خاطره از ایمان عبدلی را بخوانید:
اولین فیلمی که در سینما دیدم را شاید دقیقا خاطرم نباشد، اما آنها که خاطرم مانده و به نوعی من را عاشق سینما کرد، یکی کلاه قرمزی و پسرخاله بود، ما متولدین دهه شصت در واقع با «کلاه قرمزی» داستانها داریم با رندیاش، جاهطلبیاش و البته با حاضرجوابیهایش، ما تمنای ترانه داشتیم و تمنای تخیل او هر دو را داشت و عجب روز خوشی بود. آنجا که آموزش رانندگی رفت و آن تصادف، آنجا که خواست زبان بداند، همه میخندیدند، همهی سینما. آن از معدود لحظات شادی جمعی یک نسل بود! قبول کنید که دنبال کاست بودنش هم لذت داشت، اصلا آن یک فیلم کالت شد. هنوز هم و همچنان تماشاییست.
سهراب نامجو هم درباره این فیلم نوشت: «کلاه قرمزی و پسرخاله» فقط یک فیلم نیست؛ سفریه به دنیای کودکی، جایی که خندهها صادقانهترین موسیقی زندگی بودن. این فیلم با همهی سادگی و شوخیهای بامزهاش، قلب ما رو لمس میکرد و یادمون میداد که رفاقت یعنی همراهی، حتی وقتی همه چیز سخت میشه. کلاه قرمزی با اون چهره معصوم و کنجکاوش، نماد کودک درونمون بود که دنبال کشف و تجربههای جدید میگرده. پسرخاله، با اون مرام و معرفت خاصش، یادآور رفیقهایی بود که تو هر شرایطی کنارمون بودن.
این فیلم، قصهی امید و تلاش برای ساختن دنیایی بهتر بود، جایی که اشتباهاتمون با مهربونی پذیرفته میشد و خندههامون همه چیز رو رنگیتر میکرد. وقتی به این فیلم فکر میکنیم، انگار برای لحظاتی دوباره به اون روزهای بیدغدغه برمیگردیم، جایی که قلبمون سبک بود و باور داشتیم که با همدلی، میشه هر چیزی رو ممکن کرد. «کلاه قرمزی و پسرخاله» فقط یک خاطره نیست؛ یه حس گرم و زندهست که همیشه تو قلبمون باقی میمونه.
محمد محمدی، روزنامهنگار هم خاطره جالبی را به نقل از ایرج طهماسب منتشر کرد: در برنامه صندوق پستی به دلیل بودجه کمی که داشتیم ناچارا از عروسکهای برنامههای دیگر استفاده میشد بدین ترتیب که خانم محبوب با گریم آنها را تغییر میداد و این چنین بود که کلاه قرمزی از عروسک مورچه و پسر خاله از عروسک لاکپشت برنامه دیگر خلق شدند.
سارا: 30 سال از اکران کلاه قرمزی گذشت. 30 سال پیش داشت میرفت تلویزیون و ما چقدر خوشحال بودیم. باهاش کیف کردم. مرسی آقای طهماسب، آقای جبلی، خانم معتمدآریا. این نوستالژیکترین فیلم دهه شصتیا بود.
احمدرضا در پاسخ به سارا: باورت میشه من اولین بلیط اولین اکران این فیلم رو خریدم، جشنواره فیلم کودک، اصفهان، تازه دانشگاه قبول شده بودم، از یزد برای جشنواره اومدم اصفهان، برای بچههای کوچیکتر فامیل از خیر یه فیلم خارجی گذشتم و نفر اول صف بودم، سینما شهرفرنگ، چقدر هم کیف داد.
الهام نوشت: کلاس سوم بودم، از طرف مدرسه چندتا اتوبوس بودیم که رفتیم سینما با آهنگاش دست زدیم و خوندیم، کیف کردیم و با غم تنهایی کلاه قرمزی وقتی فکر میکرد کسی دوستش نداره غصه خوردیم و همزمان با همه اینها پفک نمکی خوردیم و آلوچه. یه خاطره جمعی عالی برای هم سن و سالهای من.
داوود: موزیک این برنامه به کل موزیک های پاپ حامد همایون و حمید هیراد و سایر همکارانشون میارزه.
سودا: به یاد دنیا فنیزاده عزیز...به یاد دوستان قدیم...به یاد خیلیها...
مهسا: ولی کلاهقرمزی پیر که شده، خوشگلتر شده. از اون قاعده کلی پیروی میکنه که مردها هر چی سنشون بالاتر میره، قشنگتر میشن.
و الی: بچه که بودم هر وقت مامانم میخواست بره جایی و قرار بود خونه تنها باشم من رو میذاشت خونه همسایه معتمدمون. اون یه دختر بزرگ داشت که هر وقت میرفتم برام کلاه قرمزی میزاشت و بهم شیرکاکائو میداد. هعی...!