تصویر دیگر مرد سازش‌ناپذیر

دنیای اقتصاد سه شنبه 27 آذر 1403 - 00:04
اگر فکر می‌کنید زمان آن رسیده است که درباره دکتر محمد مصدق، نخست‌وزیر نامی ایران در دوره پهلوی دوم چیزهای بیشتری بدانید، کتاب تازه علی‌اصغر سیدآبادی: «از مصدق تاریخی تا مصدق اسطوره‌ای» یک انتخاب جذاب و منحصر به فرد است که از خواندنش پشیمان نخواهید شد؛ به‌ویژه اگر شما هم از آن دست خوانندگانی باشید که کتاب‌های تاریخی را ملال‌آور ارزیابی می‌کنند، فقط کافی است که اندکی به شعر، داستان، نمایش، اسطوره‌شناسی، روانشناسی یا جامعه‌شناسی علاقه‌مند باشید تا اطمینان پیدا کنید که از این کتاب لذت خواهید برد و آن را تا انتها خواهید خواند.

سیدآبادی از همه این مدخل‌ها بهره می‌گیرد تا به یک سوال مهم پاسخ دهد و آن اینکه مصدق در افکار عمومی یا در روان جمعی ایرانیان چگونه پدیدار شده است. به عبارت دیگر او درصدد پاسخ به این پرسش برآمده که مصدق تاریخی در چه شرایطی و با چه فرآیندی به مصدق اسطوره‌ای تبدیل شده است؛ پرسشی به غایت مهم که احتمالا برای نخستین‌بار دستمایه یک پژوهش مستقل قرار گرفته است. برای رسیدن به پاسخ، نویسنده شما را خیلی منتظر نمی‌گذارد و در همان پیشگفتار کتاب، داوری قاطع خود را عرضه می‌کند (ما در انتهای یادداشت به این داوری بازخواهیم گشت):

«اگر پس از براندازی مصدق، گفت‌وگو درباره او ممنوع نمی‌شد، اگر او بازداشت و زندانی نمی‌شد و اگر دادگاهش برگزار نمی‌شد، ستایش و نکوهش او در فضایی هیجانی آغاز می‌شد و رفته‌رفته از هیجان آن کاسته می‌شد، پای شعر و ادبیات و شایعه به این موضوع باز نمی‌شد و مصدق همچون یک سیاستمدار، مانند سیاستمداران کارکُشته و نام‌آوری چون قوام، در تاریخ می‌ماند.»(ص ۱۰)

در ادامه سیدآبادی نشان می‌دهد که چگونه ساخت و ترویج روایتی رسمی از براندازی مصدق و دولت او به مثابه معجزه الهی و قیام مردمی از یک‌سو و جلوگیری از شکل‌گیری روایت جایگزین با اِعمال سانسور و توقیف و سرکوب از سوی دیگر، چونان بستری برای ظهور اسطوره‌ای مصدق در ذهن و ضمیر ایرانیان عمل کرده‌اند.  به نظر من دو جریان کلی پس از ۲۸مرداد به‌طور همزمان شکل گرفتند و ذهنیت ایرانیان درباره آن رخداد، محصول برهم‌کنش این دو جریان است: «یکی جریان روابط عمومی و تبلیغات رسمی که در افکار کوتاه‌مدت عمومی دستکاری می‌کند و حکومت و پشتیبانان خارجی‌اش آن را پی‌گیری کرده‌اند و دیگری، نگرش‌های دیرپاتر و پدید آمدن ذهنیت‌ها، ادبیات و شایعه در بستر سانسور حکومتی در سیاست روز که به نگرش‌های خیر و شری و در ادبیات به یک نوع سمبولیسم منجر می‌شود و همین به یک رویداد سیاسی خصلتی اسطوره‌ای می‌بخشد.» (ص۲۵)

کنکاش در محتواهای تولیدشده در فاصله سال‌های ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۰ که پاره‌ای از آنها را در همین کتاب می‌بینیم، نویسنده را به این نتیجه قابل تامل رسانده که در میان آنچه در سال‌های اخیر درباره مصدق و شاه موضوع مناقشه قرار گرفته است، تقریبا پای هیچ بحث تازه‌ای در میان نیست. به نظر سیدآبادی، پدیدار مصدق در اذهان ایرانیان، فارغ از این مباحث تکوین پیدا کرده و به حیات اسطوره‌ای خود ادامه داده است. او البته انکار نمی‌کند که در دهه‌های اخیر، تحولی تدریجی در این زمینه رخ داده و تصویر مصدق در ذهنیت بخشی از ایرانیان ترک برداشته است؛ اما به زعم وی: «این تحول بیش از آنکه ناشی از ارائه اسناد تازه و دریافت‌های نو باشد، ناشی از تحول سیاسی در جامعه ایران و تنش‌هایی است که در آن، طرفین، بازخوانی تاریخ را همچون ابزاری تبلیغی و تمهیدی سیاسی برای اثبات دعاوی خود به‌کار می‌گیرند.» (ص ۲۸)

درحالی‌که نویسنده به فراست به نقش روابط عمومی (Public Relations) در رویدادهای منتهی به کودتای ۲۸مرداد اشاره کرده و نشان داده است که آن را می‌شناسد، لابد باید دلایل محکمی داشته باشد که تجدیدنظرطلبی اخیر در فقدان اسناد تازه را ذیل تنش‌های سیاسی رایج طبقه‌بندی می‌کند و نه بخشی از یک پروژه کلان سیاسی که ممکن است در متن آن قرار داشته باشیم.

کتاب شامل ۲بخش و ۱۰فصل است. بخش اول ۴فصل دارد و بخش دوم، ۶فصل. ظاهرا قرار است در بخش اول که عنوان «سیمای مصدق در روایت‌ها» را بر تارک خود دارد، با استناد به روایات مختلف، سیمای تاریخی مصدق بازسازی و در بخش دوم، زمینه‌های تطور آن به یک چهره اسطوره‌ای، مورد بحث قرار گیرد. با این حال از چهار فصل ِ بخش اول، تنها یک فصل به سیمای تاریخی مصدق پرداخته و فصل‌های دوم، سوم و چهارم به ترتیب به «تولد مفهوم کودتا و تحول آن به قیام ملی»، «تحول در روایت شاه از ۲۸ مرداد» و «۲۵سال روایت‌سازی بی‌رقیب» اختصاص داده شده، اما حتی همان یک فصل نیز از بازسازی سیمای تاریخی مصدق بازمی‌ماند. فقدان یک بیوگرافی ولو مختصر، سکوت یا نقل‌قول‌های کوتاه درباره کارنامه مصدق در دوره‌های مشروطه، تحصیل در اروپا، اشغال ایران در جنگ بین‌الملل اول، دیکتاتوری بیست‌ساله و حتی عبور سریع از فعالیت‌های او در دهه بیست، از کاستی‌های چشم‌گیر این فصل است که آن را در بازسازی سیمای تاریخی مصدق ناکام می‌گذارد. در مجموع سیدآبادی مصدق ِ تاریخی را در مسند نخست‌وزیری و به‌ویژه در آن ۳روز نحس (۲۵ تا ۲۸مرداد) قاب می‌گیرد. شاید به این دلیل که نقطه عزیمت طرح او کودتای ۲۸مرداد است. راویان فصل اول نیز غالبا از مخالفان و منتقدان مصدق انتخاب شده‌اند و در انتخاب قطعات از میان موافقان و مخالفان مصدق موازنه‌ای وجود ندارد.

احتمالا تیپ‌شناسی مصدق و نشان دادن تمایزات او از دیگر رجال و اشراف‌زادگان قجری همدوره‌اش نظیر قوام و همچنین تبیین دکترین سیاسی وی که مبتنی بر فهمی خاص از انقلاب مشروطیت ایران و قانون اساسی‌اش بود، می‌توانست به نحوی موثر به کمک نویسنده خلاق کتاب بیاید تا طرح خود را با انسجام و قوت بیشتری بپروراند؛ اما سیدآبادی ترجیح داده است تا ورودی به این مباحث نداشته باشد. کتاب سیدآبادی این مزیت را دارد که ممکن است هر یک از فصل‌های آن را به‌عنوان یک جستار مستقل مورد مطالعه قرار داد، فصل‌هایی که برخی از آنها حقیقتا غافلگیرکننده‌اند. به‌ویژه در بخش دوم که شامل ۶فصل می‌شود، این ویژگی چشم‌گیر‌تر است.

این بخش که به زمینه‌های ظهور مصدق در قامت یک اسطوره اختصاص یافته، با گزارش اشغال تحقیرآمیز ایران و سقوط رضاشاه در شهریور۱۳۲۰ آغاز می‌شود. (فصل پنجم: امید ملت تحقیر شده)

در این فصل نویسنده به درستی از ابعاد اقتصادی و سیاسی نهضت ملی نفت فراتر می‌رود و از آن به‌عنوان یک نهضت استقلال‌طلبانه یاد می‌کند که به رهبری مصدق در برابر قدرت‌های جهانی ایستاد و احیا و ترمیم غرور زخم‌خورده ملی را رقم زد. در روایت سیدآبادی از فرارفتن مصدق از شخصیتی تاریخی به شخصیتی اسطوره‌ای، تنهایی تراژیک او در روز ۲۸مرداد که با رد درخواست کمک مردمی از طریق رادیو، رد پیشنهاد مسلح کردن مردم و رد درخواست کمک گرفتن از حزب توده رقم خورد، نقشی مهم دارد: «مصدق در وضعیت استیصال قرار گرفته بود و ناگزیر به انتخاب شری کوچک از میان شرهایی بود که او را احاطه کرده بودند. او شری را انتخاب کرد که دست‌کم نامش را لکه‌دار نکرد. نه برای حفظ دولتش تن به کشتن مردم و جنگ خیابانی داد و نه احتمال قدرت‌گیری حزب توده به‌عنوان دولت را افزایش داد.» (ص ۱۳۷)  فصل هفتم کتاب (بازی ساده یک ذهن پیچیده در وضعیت استیصال) به این موضوع پرداخته است. تبعات این تنهایی و اثری که برساخت اجتماعی آن در قالب خاطره جمعی برجای گذاشت، در فصول آتی مورد بحث قرار می‌گیرد. سیدآبادی به تفصیل از نقش ادبیات در خلق روان جمعی مجروح سخن می‌گوید و با اشاره به کتاب دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد -اثر شهرام رحیمیان- می‌نویسد که «گویی دکتر نون نماینده وجدان معذب جامعه روشنفکری ایران است که در سقوط مصدق کاری نکرد یا کاری از دستش برنیامد.» (ص ۱۹۳)

داوری تاریخی سیدآبادی به‌رغم پرهیز وسواس‌گونه در هرگونه سوگیری له یا علیه طرفین ماجرا از چشم خواننده تیزبین کتاب پنهان نمی‌ماند. از جمله در این فصل او یک قضاوت مهم و تعیین‌کننده دارد و آن اینکه مصدق فقط به دنبال اجرای قانون اساسی مشروطه بود و تفسیرش از آن، وجود شاهی نمادین و نخست‌وزیری صاحب اختیار بود. (ص ۱۴۱)

حسرتی است که این اشاره مختصر اما به غایت مهم، جایگاهی در طرح نهایی نویسنده پیدا نمی‌کند! آنچه انتظارش می‌رفت، سرانجام در فصل‌های ۸ و ۹ کتاب اتفاق می‌افتد؛ جایی که سیدآبادی با تخصص و مهارتی که در ادبیات (شعر/داستان/نمایش) دارد دادگاه مصدق را به مجلس شبیه‌خوانی تشبیه و او را در جایگاه قهرمان مظلوم قصه و تجلی خیر در برابر شرّ: صف اشقیا قرار می‌دهد. (فصل هشتم: مجلس شبیه‌خوانی مصدق و صف اشقیا)  نویسنده پس از نقل روایاتی از منوچهر فرمانفرماییان، جرج مک‌گی و ریچارد کاتم‌ درخصوص توانمندی و تمایل مصدق به بازی و نمایش در کنشگری سیاسی می‌نویسد: «مصدق با ویژگی‌های شخصیتی و توان بازیگری‌اش و البته به‌صورتی آگاهانه بر بستری اساطیری که این کار را ممکن می‌کرد، دادگاه را به مجلس شبیه‌خوانی تبدیل کرد و گردانندگان نظامی و کم‌هوش را ناگزیر کرد در نقش اشقیای مجلس شبیه‌خوانی بازی کنند. به گمانم مصدق دادگاه را صحنه نمایش می‌دید. در لابه‌لای گفته‌هایش می‌توان به این نتیجه رسید که او دادگاه را نمایشی و ساختگی  و صحنه‌ای برای نمایش می‌دانست. بنابراین خود نیز متناسب با ویژگی‌هایی که برای دادگاه می‌شناخت، به‌عنوان بازیگر که باید از خود دفاع کند، در این نمایش شرکت کرد و بازی درخشانی ارائه کرد. به نظر من، او گاهی حتی از تکنیک‌های نمایش روحوضی و سیاه‌بازی نیز بهره برده است؛ آنجا که با تک‌مضراب‌هایی وسط حرف‌های پرطمطراق دادستان که با لحنی جدی و عصبانی ایراد می‌شد، می‌دود.» (ص ۱۵۶-۱۵۵)

سیدآبادی با انتخاب و شرح جذاب برخی از صحنه‌های این دادگاه طولانی موفق می‌شود تا خواننده را قانع کند که بیراه نگفته است؛ به‌ویژه وقتی از زبان سرتیپ آزموده -دادستان- تذکری را نقل می‌کند که «این محل دادرسی است نه صحنه تیاتر و نمایش!» (ص ۱۶۵)

همچنین او توجه ما را به مجموعه عکس‌های باقی‌مانده از دادگاه جلب می‌کند و از ما می‌خواهد که بار دیگر و البته این‌بار از این منظر به آن عکس‌ها نگاه کنیم: «عکس‌های دادگاه مصدق را که عکاسان روزنامه‌های اطلاعات و کیهان و گویا ابراهیم گلستان بسیاری از آنها را عکاسی کرده‌اند، اگر پشت سر هم منتشر کنیم، به هنر بازیگری او و استفاده از تمام تمهیدات هنرهای نمایشی ایرانی در سیاست پی می‌بریم.» (ص ۱۵۶)

اشاره سیدآبادی دقیق است. مصدق به اشکال متعدد نشان می‌داد که این دادگاه را به رسمیت نمی‌شناسد. خوابیدن حین دادرسی یا در زمان تنفس، یکی از این بازی‌های بدیع بود. می‌خوابید، می‌خندید، گریه می‌کرد، تکه می‌انداخت، خود را به نشنیدن می‌زد و به قول استاد ارجمند، محمدعلی موحد، جو جدی و عبوس دادگاه نظامی را با تلنگرهای طعن‌آمیز و شیشکی‌های طنزآلود، مسخر خود می‌ساخت. بسیاری از این عکس‌ها همان زمان در مجله LIFE منتشر شدند. لایف یکی از عکاسان مشهور خود -کارل میدنس- را برای پوشش خبری دادگاه به ایران فرستاده بود. عکس‌های او از مشهورترین و دیدنی‌ترین عکس‌های این دادگاه هستند. چه خوب بود اگر برخی از این عکس‌ها در کتاب منتشر می‌شدند.

اوج کار نویسنده اما در بخش ۹کتاب (ققنوسی از خاکستر سانسور) رقم می‌خورد. جایی که او با اشاره به نامه‌های سیمین و جلال به‌عنوان نمونه‌ای از جامعه روشنفکری ایران، درصدد برمی‌آید تا بازتاب فضای فرهنگی و سیاسی روزگار را در مکاتبات آنها جست‌وجو کند. در این نامه‌ها سیر حرکت از امید، ستایش و شیفتگی به سوی یأس و ناامیدی هویداست. سیمین که در آن هنگام برای استفاده از یک بورس ادبی در آمریکا به سر می‌برد، در نامه‌ای به تاریخ ۸اردیبهشت۱۳۳۲ برای جلال می‌نویسد: «اینجا همه عقیده دارند که کلک ایران کنده است، می‌گویند یا انگلیس‌ها دوباره رضاشاهی علم می‌کنند و دوباره بیست سالی آرامش ظاهری و اختناق و نفت و واریز پول به اسم شاه در بانک‌های انگلیس و بعد خوردن آن پول و آب هم بالایش، یا ایران از اقمار شوروی می‌شود یا به احتمال خیلی ضعیف، مصدق پیش می‌برد؛ اما مصدق پیر است و او که مرد چی؟ بنابراین پیش‌بینی استاد تاریخ درست از آب درمی‌آید. اما ما چه امیدی به مصدق بسته بودیم، چه غرور و هیجانی در ما انگیخته بود و انگشت روی چه نقطه حساسی گذاشته بود و حالا همه‌اش دود می‌شود و می‌رود به هوا.» (ص۱۸۴)

 پس از این، سیدآبادی به سراغ شعر و داستان می‌رود تا نشان دهد چگونه ادبیات معاصرِ کودتا به پلی برای انتقال این تکانه‌های روانی به نسل‌های آتی بدل شد. (درباره روان جمعی و ادبیات در فصل دهم گفت‌وگو شده است.) سیدآبادی در تحلیلی مختصر از رمان‌های «سووشون» اثر سیمین دانشور و «درد سیاوش» اثر اسماعیل فصیح که سال‌ها پس از کودتا منتشر شدند، این موضوع را دنبال کرده است. اما شعر زودتر از داستان چنین ماموریتی را بر عهده گرفت. از معدود شاعران کلاسیک که بگذریم، نیما، اخوان‌ثالث، شاملو، کسرایی و فروغ پنج شاعری هستند که کارهایشان در کتاب مورد بررسی قرار می‌گیرد. باید توجه داشت که هدف نویسنده نه نقد ادبی، بلکه اشاره به معناهایی در درون شعر بوده که گاه حتی بدون آنکه شاعر اراده‌ای در بیانشان داشته باشد، متاثر از فضای عمومی از سوی مخاطبان، درک  از درون شعر بیرون کشیده می‌شده است؛ امری که به‌ویژه درباره اشعار نیما که به نظر می‌رسد از منتقدان و مخالفان مصدق بوده، بیش از دیگران صدق می‌کند.

سیدآبادی به شکلی تحسین‌برانگیز تبدیل ناامیدی، سوگ و مرثیه در شعر اخوان را به خشم در شعر شاملو و تحول خشم به مبارزه چریکی را در شعر کسرایی و پیوند مبارزه را به امید و انتظار منجی در شعر فروغ نشان می‌دهد. این معنی در سخن پایانی کتاب، ایضاح بیشتری می‌یابد. این قدرت ادبیات است که همه توان خود را به‌کار می‌گیرد تا فقدان مصدق را به فقدان نجات‌دهنده بدل کند و پس از بهت و سوگواری در این فقدان، خشمگینانه مهیای مبارزه با شر شود و با پیوند زدن این خشم به امید، مبارزه را در جست‌وجوی نجات‌دهنده در کانون توجهات قرار دهد: «شکست اجتماعی، شاعران را همزمان که رو به جلو دارند، وامی‌دارد به گذشته نیز نگاهی بیندازند. در بسیاری از کشورها، جنبش‌های ملی مدرن با نگاهی همزمان به پیش و پس همراه بوده‌اند. در شعر نیز، همزمان که شاعران در جست‌وجوی راهی برای آینده‌اند، به تجربه‌های گذشته برمی‌گردند و تقریبا تمام اسطوره‌های پیشین را که می‌توان به نفع جنبش به زمان حال احضار کرد، در شعر و داستان می‌آورند. سوگ سیاوش، آرش، رستم، اسکندر، کورش، کاوه و همه شخصیت‌ها و قهرمان‌های اسطوره‌ای و افسانه‌ای و تاریخی به خدمت فراخوانده می‌شوند تا از پس زاهدی و شاه برآیند. احضار اسطوره‌ها در فضایی که دو قطبی خیر و شر شکل گرفته و از نظر بسیاری از شاعران، شر فراگیر شده و غیاب خیر سنگین است، به نوعی قهرمان‌ستایی و آفرینش قهرمان‌های امروزی در قبای اساطیر در شعر شاعرانی مانند شاملو به شکل ستایش‌هایی اغراق‌آمیز درباره برخی از شخصیت‌های معاصر جلوه‌گر می‌شود؛ آن هم با زبانی باستان‌گرا که گویی از متون باستانی رازآلود برگرفته است.» (ص ۲۶۲-۲۶۱)

سیدآبادی درباره کتابش می‌گوید: «این کتاب نه تاریخ است، نه ادعایی درخصوص کشف اسناد تازه درباره مصدق و کارنامه‌اش دارد، نه به قصد ستایش یا نقد کارنامه سیاسی او به نگارش درآمده است و نه پژوهشی درباره زندگی او است. با این حال به فراخور بحث، هم به زندگی‌اش سرک می‌کشد و هم به اسناد کمتر دیده‌شده و به کارنامه‌اش نگاهی می‌اندازد.» (پیش‌گفتار، ص۷)

اگرچه با این هشدار، نویسنده سطح انتظارات از کتاب را تعدیل می‌کند، لیکن توقع نباید داشت که معدود کم‌دقتی‌ها و اشتباهات در نقل جزئیات تاریخی طبیعی تلقی و نادیده انگاشته شود. حجم عظیمی از منابع که نویسنده از آنها بهره برده، خواهی نخواهی انتظارات از کتاب را افزایش داده که امید است در چاپ‌های آتی مورد توجه قرار گیرد. علاوه بر این، بازبینی نمایه و تکمیل آن موجب مسرت پژوهشگران خواهد بود. کتاب از اغلاط چاپی نیز برکنار نیست که امید می‌رود در چاپ‌های بعدی ویرایش شود. از اینها که بگذریم، بحث سیدآبادی کامل‌تر می‌شد اگر در طراحی کتاب، بخش یا فصل مستقلی را نیز به اندیشه سیاسی مصدق اختصاص می‌داد. سیدآبادی می‌گوید که قصد او نشان دادن فرآیند تکوین پدیدار مصدق در اذهان ایرانیان بوده است و نه معرفی شخص مصدق، اما اگر کاراکتر مصدق در تکوین این پدیدار موثر بوده، چرا نباید اندیشه سیاسی او نیز به همین میزان در شکل‌دهی به این پدیدار موثر بوده باشد؟

 چه بسا رجال خدمتگزاری که سرنوشت تراژیکی هم داشته‌اند، اما جز در آکادمی‌ها از آنان یاد نمی‌شود؛ اما شبح مصدق پس از این همه سال هنوز در میان ما و با ما زندگی می‌کند، تو گویی او نماینده یک آرزوی نامحقق است که تا تحققش آرام نمی‌گیرد. البته اشارات پراکنده‌ای وجود دارد؛ اما همین اشارات پراکنده نیز نامنسجم و در بعضی موارد نادقیق است. (اشاره به این‌همانی ملی‌گرایی مصدق و نهضت ملی با ملی‌گرایی و نوسازی عصر پهلوی اول - ص ۲۵۸)

دو دیگر اینکه به نظر می‌رسد به همان اندازه که ۲۸مرداد در شکل‌دهی به پدیدار مصدق در اذهان ایرانیان موثر بود، ۳۰تیر نیز در این رابطه ایفای نقش کرده است؛ به‌ویژه اینکه در میان روزهای شکست و سرخوردگی‌های بی‌شمار، سی‌تیر از معدود روزهای تاریخ این مملکت است که اراده عمومی موفق می‌شود تا خواست خود را به قدرت سیاسی تحمیل کند.

اهمیت سی‌تیر در این است که به سیاست‌ورزی کلاسیک در ایران پایان داد. گونه‌ای از سیاست‌ورزی که در آن، سیاست میدان بازی نخبگان و نیروهای دست‌آموزشان است، مردم در آن جایی ندارند، با ارعاب و تهدید یا تشویق و تطمیع همراه و بر زد و بند، چانه‌زنی و مذاکرات پنهان حتی با دولت‌های خارجی و درخواست مداخله از آنها استوار است. قوام از سرآمدان این سیاست بود.

کودتای ۲۸مرداد تلاش برای استمرار سیاست‌ورزی کلاسیک در ایران بود. دوره‌ای که به لحاظ تاریخی، حیات آن در ایران به سرآمده و در سی‌ام تیرماه۱۳۳۱، آخرین میخ بر تابوت آن کوبیده شد. اگر با قوام فصلی از سیاست‌ورزی در ایران به پایان رسید، با مصدق فصل نوینی از سیاست‌ورزی در ایران آغاز شد که شاکله آن بر مفهوم بنیادی استقلال، آزادی، عدالت و اراده عمومی استوار است. از این منظر، دست‌کم حقیر نمی‌تواند با نویسنده محترم کتاب همراه باشد که: «اگر پس از براندازی مصدق، گفت‌وگو درباره او ممنوع نمی‌شد، اگر او بازداشت و زندانی نمی‌شد و اگر دادگاهش برگزار نمی‌شد، ستایش و نکوهش او در فضایی هیجانی آغاز می‌شد و رفته رفته از هیجان آن کاسته می‌شد، پای شعر و ادبیات و شایعه به این موضوع باز نمی‌شد و مصدق همچون یک سیاستمدار، مانند سیاستمداران کارکُشته و نام‌آوری چون قوام، در تاریخ می‌ماند.» (ص ۱۰)  قوام و مصدق، به‌رغم معاصر بودن، دارای تفاوتی بنیادی‌اند. قوام سیاستمداری رو به گذشته است و ‌مصدق، سیاستمداری رو به آینده، سیاستمداری که در آستانه فصلی نو از سیاست‌ورزی در ایران ایستاده است و همچنان منتظر.

 

 

منبع خبر "دنیای اقتصاد" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.