وفـادار یا طلبکار؛ تندروها از نظام چه می‌‏خواهند؟

فرارو چهارشنبه 28 آذر 1403 - 11:06
باید میدان را از تندورها گرفت. نباید این‌طور تعبیر شود که اساس نظام تنها یک جریان و یک فکر است و آن هم عین حق است یا دیگران باید تسلیم شوند یا نابود، و این امر خطرناکی است. این رویکرد به جای آنکه به تقویت اتحاد و همبستگی میان نسل‌های مختلف انقلاب کمک کند، موجب ایجاد شکاف‌های بیشتر در جامعه خواهد شد.

«بنا نیست ما تنبلی کنیم، دهانمان را باز کنیم، هر حرف نپخته‌ای را به زبان بیاوریم و اسم خودمان را بگذاریم انقلابی. به قول حضرت آقا، سوپرانقلابی. بعضی‌ها را نگاه می‌کنیم، هر چه نگاه می‌اندازیم که چه کرده؟ هیچ نکرده. ولی از همه هم طلبکار است.»؛ «هم‌اکنون یکی از بدبختی‌های کشور ما این است که گرفتار تندرو‌ها و بی‌ترمز‌ها هستیم.»

به گزارش هم‌میهن، نقل قول اول مربوط به سخنان محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس وقت که خود را نواصولگرا می‎داند و دومی هم بخشی از سخنان علی‌اکبر ناطق‌نوری از چهره‎های اصولگرای سنتی در اسفندماه سال ۱۳۹۲ است. مشابه این نظرات را در سخنان چهره‌های دیگر اصولگرا و میانه‌رو مانند علی لاریجانی، آن زمان که از خالص‌سازان سخن گفت یا حسن روحانی، رئیس‌جمهوری دولت‌های یازدهم و دوازدهم وقتی نگرانی‌اش را از روی کار آمدن دولت تندرو در بیانیه‎اش پیش از انتخابات ریاست‌جمهوری چهاردهم مطرح کرد؛ می‎بینیم.

علاوه بر این بسیاری از چهره ‎های اصلاح ‎طلب در ادوار مختلف به این تندروی و تصاحب انقلاب و انقلابی‎گری هشدار دادند. برای نمونه سیدمحمد خاتمی، رهبر جریان اصلاحات هم در سال ۸۸ بر این تاکید داشت که «باید میدان را از تندور‌ها گرفت. نباید اینطور تعبیر شود که اساس نظام تنها یک جریان و یک فکر است و آن هم عین حق است و یا دیگران باید تسلیم شوند و یا نابود، و این امرخطرناکی است.»

سخنانی که اگر بیشتر جست‌و‌جو کنیم در سخنان بسیاری از دلسوزان کشور و سیاستمداران استخوان‎دار پهنه سیاسی کشور، از آیت‌الله محمود طالقانی و مهدی بازرگان گرفته تا اکبر هاشمی‌رفسنجانی و بهزاد نبوی و... یافت می‎شود و همه نگران آن بوده و هستند که این تندروی‌ها و تندرو‌ها چه بر سر کشور می‎آورند. دغدغه‌ای که روزبه‌روز در جمع وسیع‌تری از فعالان سیاسی اصلاح‌طلب و اصولگرا مورد توجه قرار گرفته است؛ تا جایی که همان‎هایی که به انقلابی‎گری جریان‌های حاضر در فضای اصولگرایی می‎بالیدند، حالا نگران آن هستند که آنهایی که امروز مدعی انقلابی‌گری هستند به جای آنکه وفاداران به نظام جمهوری اسلامی باشند، تبدیل به طلبکاران آن شوند.

چنانچه در همین روز‌های اخیر در پی اظهارنظر برخی چهره‎ها مانند فواد ایزدی، صادق کوشکی و... حتی رسانه‎های اصولگرا هم صدایشان درآمد و منتقد رویکرد آنها شدند. از جمله روزنامه «صبح نو»، نزدیک به قالیباف درباره این سخنان نوشت: «این سخنان را می‌توان ظهور و بروز گرایشی از درون جناح راست دانست که انقلابی‌گری را با خوانش رادیکال در مقابل عقلانیت انقلابی و نهاد‌های رسمی و انقلابی قرار می‌دهد... نظرات آقایان کوشکی، ایزدی و غضنفری به‌ویژه در تحلیل و توصیف خود از جریان انقلابی، بیشتر شبیه به تلاش برای بازتعریف انقلابی‌گری به صورت افراطی و انحصاری است.

این رویکرد، به جای آنکه به تقویت اتحاد و همبستگی میان نسل‌های مختلف انقلاب کمک کند، موجب ایجاد شکاف‌های بیشتر در جامعه خواهد شد.» در ادامه نگاهی به سخنان برخی از این جریان‎ها و چهره‌ها در روز‌های اخیر و تندروی‌ها در پس پیروزی انقلاب می‎اندازیم.

باز تعریف انقلابی‌گری با بن‎مایه طلبکاری

در سخنان اخیر برخی از اصولگرایان که نگاهی بنیادگرا و رادیکالی دارند، شاهد آن هستیم که در کنار بیان خواسته‎های خود توجیهاتی عنوان شده که به نوعی به نظر می‎آید به دنبال مصادره و از آنِ خود کردن انقلاب، جمهوری اسلامی و از همه مهمتر کشور هستند. مهمترین‌اش در سخنان فواد ایزدی، فارغ‌التحصیل رشته ارتباطات از آمریکا به چشم می‎آید؛ آنجا که در برنامه علی علیزاده درباره ضرورت اجرای قانون حجاب با اشاره به اینکه حجاب دستور اسلام است، تأکید کرد که هیچ شکی در الزام آن وجود ندارد و در ادامه افزود: «یک‌سری جوان داریم که اگر برای کشور مشکل ایجاد شود، آنها باید بروند جلوی تیر، چاره‌ای نیست و می‌روند.

برای چه می‌روند؟ چون احساسات این است که این جمهوری اسلامی است، این جوان‌ها مذهبی هستند و حکومت را از خودشان می‌دانند. این فرد اگر احساس کند حکومت دیگر خیلی اسلامی نیست، برای چه باید برود جلوی تیر؟ خواهشی که از مسئولین داریم این است که کاری نکنند این ذهنیت در جوان‌های حزب‌اللهی جامعه ایجاد شود که این حکومت هم شبیه چیزی مثل جمهوری اسلامی پاکستان است. اگر این ذهنیت ایجاد شود آدم‌هایی که باید از کشور دفاع کنند، دفاع نخواهند کرد و ایران به سوریه تبدیل می‌شود، ارتش‌اش نمی‌جنگد.»

البته که نظر صادق کوشکی، فعال سیاسی اصولگرا و از چهره‌‎های نزدیک به شورای هماهنگی حزب‌الله (انصار حزب‌الله) هم کمتر از نظر ایزدی نبود؛ چنانچه او در بخشی از یادداشتی که در همین هفته اخیر برای توصیف وضعیت کشور با عنوان «در سوریه، در ایران» منتشر کرده، چنین نوشته است: «برای درک بهتر شرایط سوریه به مثال زیر توجه کنید: پزشکیان و اطرافیانش (معادل گروه تحریرالشام) برای تصرف حاکمیت و استحاله کامل ج. ا (معادل کشور و حاکمیت سوریه) و تسلیم آن به نظام سلطه، وارد حاکمیت شده و در حال پیشروی و اِشغال سنگر به سنگر نظام و حاکمیت ج. ا هستند.

دیروز قوانین مربوط به مسئولان با خانواده دوتابعیتی را زیر پا گذاشتند (معادل تسخیر حلب) و امروز در حال مخالفت با حجاب و عفاف و قانونی شدن بی‌حجابی و برهنگی زنان و سپردن فضای مجازی به دشمن هستند (معادل تسخیر حماه، حمص و درعا)! و فردا با تکمیل مذاکره با آمریکا و اروپا، توان موشکی، باقیمانده محور مقاومت و... را تسلیم دشمن خواهند کرد. (معادل ورود به دمشق و تمام شدن ماموریت!) در این میان، مجلس و دستگاه قضا نقشی معادل «ارتش سوریه» دارند!

عقب‌نشینی‌های پی در پی و تماشای قانون‌شکنی‌های گسترده و باز هم ندیدن و تا مرحله اعلام تسخیر دمشق و...»؛ مطلبی که عملاً به دنبال از بین بردن تعامل سازنده میان دستگاه‎ها، تضعیف تصمیم‌گیران با اشتباه نشان دادن همگرایی‌هاست و البته نوعی خوانش تحقیرآمیز و نگاهی خودخواهانه در فحوای آن به چشم می‎آید و البته باز هم رگه‎هایی از طلبکاری از نظام و مسئولان را نشان می‎دهد.

در کنار این مطالب هم در بخشی از مجلس و در بخشی از سنگر اصولگرایی سخنان مشابه که در راستای تلقین اینکه این بخش تافته جدابافته هستند و به جای آنکه آنها را تحویل بگیرند مانع از نقش‌آفرینی آنها شده‌اند؛ به چشم می‎آید. نمونه‎های مجلسی آن سخنان کامران غضنفری، نماینده تهران است که در سخنانی مدعی شد: «رئیس‌جمهور را با همکاری رژیم علی‌اف به شهادت رساندند، اما برخی آقایان مصلحت نمی‌بینند اعلام کنند، و شهادت را نسبت می‌دهند به یک توده ابر! عجب ابر متراکم هوشمندی بود.» یا همه آن سخنوری‎‌ها درباره ضرورت ساخت بمب هسته‌‎ای از سوی نمایندگانی مانند احمد نادری، عضو هیئت رئیسه مجلس که تاکید دارد: «ما هزینه چندبرابری ساخت بمب اتم را در طول این سال‌ها در بحث برنامه هسته‌ای خودمان پرداخته‌ایم و هیچ عایدی در حوزه امنیتی برای ما نداشته است...

معتقدم ما باید به سمت آزمایش بمب اتم برویم و هیچ راه دیگری برای ما وجود ندارد. تا ما به سمت بمب اتمی نرویم، تعادل در منطقه برقرار نمی‌شود... طرف مقابل تعداد نامعلومی کلاهک هسته‌ای دارد که هر لحظه بخواهد می‌تواند به هرکجا شلیک کند، پس دلیلی وجود ندارد ما سلاح متناسب و متقارن آن را نداشته باشیم.»

در همین رفت و آمد اظهارات این جریان، سعید جلیلی، کاندیدای ریاست‌جمهوری چهاردهم که البته گزینه همین جریان‎ تندرو اصولگرا در ادوار مختلف انتخابات ریاست‌جمهوری بود و بسیاری از رای‌دهندگان به مسعود پزشکیان دلیل تصمیم‌شان را نه به همین تندروی‌ها و کاندیدای مطلوب آنها عنوان کرده بودند، در فایلی تصویری که از نشستی منتشر شده است، باردیگر به دولت تاخته و با همان نگاه طلبکاری که به نظر می‎آید رسم این جریان شده است، چنین گفته است: «در نقطه عطف و بزنگاهی تاریخ که فرصت بزرگ برای مردم ما و مردم منطقه است می‌بینید که چه حرکت‌هایی شکل می‌گیرد. در همین ۱۴ ماه. [می‌گویند]مردم ما خسته‌اند مگر ما از فلسطینی‌ها، فلسطینی‌تر شده‌ایم.

تو می‌دانی چگونه صورت مسئله را تعریف می‌کنی؟ [می‌گویند]این تله جنگ است ما در تله نمی‌افتیم. شما یک زمانی می‌گفتید که راه‌حل این است که برویم توافق کنیم و با این توافق مسائل را حل کنیم، سپس مذاکره و توافق کردید و شما هر تعهدی که داشتید را انجام دادید ولی طرف کلاً خارج می‌شود. بعد همان شخص دوباره سرکار آمده و شما پیشاپیش دارید مطلب می‌نویسید که ما حاضریم توافق جدید کنیم و در موارد جدید توافق کنیم. تنش‌زدایی به چه قیمت؟»

نمونه اعلای این انقلابی‌گری جدید و تندروی‌ها هم روزنامه کیهان است که آنقدر همه با ادبیات آن آشنا و به آن اذعان دارند که ضرورتی به اشاره بیشتر نمی‎شود. چون او نمونه یک رسانه تندرو ضداصلاحات است که از همان زمان پس از دوم خرداد که طیفی از جناح راست تصمیم بر آن گرفتند که به هر قیمت در برابر این جریان بایستند و مخالف هر آنچه آن جناح مقابل مطرح کرده باشند، روزنامه کیهان پرچمدار آن شد و عملاً در ادبیاتش بار‌ها از انقلاب و نظام برای طرح خواسته‌هایش مایه گذاشته است و در ماه‌های پس از روی کار آمدن دولت چهاردهم هم هر چه در توان داشت در تضعیف دولت به کار برده است.

تندروی‌‎ها پس از پیروزی انقلاب

هر انقلاب و سقوط دیکتاتوری، فضای تندروی‌ها را مهیا می‎سازد. انقلاب ما در سال ۱۳۵۷ و سقوط حکومت پهلوی هم از آن مستثنی نبوده است؛ چنانچه محمد توسلی خاطره‌ای از این شرایط عنوان کرد و گفت: «بعد از انقلاب و بعد از ۲۲ بهمن، جو بسیار تندی شکل می‎گیرد و کسانی بازداشت شده بودند؛ خود من در مدرسه رفاه حضور داشتم و آقای خلخالی ۱۴ نفر را برای اعدام آماده کرده بود و دکتر یزدی با توصیه مهندس بازرگان دیداری با آقای [امام]خمینی داشت و خواهان آن شد که ایشان اجازه بدهند دادگاهی برایشان برگزار شود و در چارچوب ضوابطی محاکمه بشوند و حکم عادلانه داده شود.

با پیگیری‎های آقای دکتر یزدی این تعداد به ۴ نفر کاهش پیدا کرد؛ آن هم خود آقای [امام]خمینی گفتند: «من حکم می‎دهم».» همچنین در خاطراتی که از ابتدای انقلاب اسلامی ایران بیان می‎کردند بسیار بر اختلافاتی که معمولاً تندرو‌ها بر آتش‌اش می‌دمیدند و به مقابله بزرگان انقلاب مانند آیت‌الله محمودطالقانی، سیدمحمد بهشتی و برخی دیگر از این چهره‎ها اشاره کردند.

برای نمونه با توجه به اینکه برخی از تندروی‌های این روز‌ها مربوط به قانون حجاب است، به خاطره آیت‌الله طالقانی در این زمینه اشاره می‎کنیم که در همان سال‌های ابتدای انقلاب که در پی اظهارنظری از امام خمینی برخی جریان‌های تندرو به برخورد با زنان در خیابان و جامعه پرداختند؛ ایشان در گفت‌وگویی با رادیو و تلویزیون ملی در برابر این تندروی‌ها می‎ایستد و تصریح می‎کند: «هیچ‌کس زنان را به داشتن حجاب مجبور نمی‌کند... پوشش زنان یک اصل قرآنی و اسلامی است.

اگر بخواهیم مسئله حجاب را از جهت اسلامی و از نظر ملی بحث کنیم، یک مسئله سنتی و تاریخی است که در عمق تاریخ ما و تاریخ شرق مطرح بوده است... عناصری می‌کوشند یک جناح بزرگ انقلاب، یعنی زن‌ها را از انقلاب جدا کنند و به سوی نارضایتی بکشانند... من سلام و درودم را بر زن‌ها و خواهرانم و دخترانم می‌رسانم و باز می‌گویم سهم بزرگی در این انقلاب داشته‌اند؛ باید این حق و سهم بزرگی [را]که دارند ادامه بدهند، به ثمر برسانند، آلت دست تحریکات نشوند... سر کارشان بروند، به سر کلاس‌ها بازگردند و در ادارات هم سنگین [و]باوقار مسئولیت‌شان را خوب انجام بدهند... ما اجازه نمی‌دهیم کسی به اینها اهانت کند یا به‌هیچ‌عنوان متعرض اینها بشود. (کیهان ۱۵ اسفند ۱۳۵۷).»

با همه این تلاش‎های چهره‌های شاخص انقلاب از شخص امام خمینی گرفته تا رؤسای قوا و سایرین در هر برهه‌ای تندرو‌ها به اشکال گوناگون آسیب خود را به جامعه و مردم زدند. البته که متاسفانه موج این تندروی‌ها در دوره‌های مختلف هزینه‌هایی را به همراه داشت که شاید مهمترین آن همان شکاف دولت-ملت با حذف برخی چهره‌ها و جریان‌های سیاسی از جمله نهضت ملی و بخشی از جریان چپ و اصلاح‌طلب‎ها و میانه‌رو‌ها بود؛ جریانی که در پهنه سیاسی و حکمرانی کشور به مرور مخالفانی پیدا کرد، اما به نوعی نماینده جمعیت قابل توجهی از جامعه بودند.

تندروی‌ها پس از دوم خرداد ۱۳۷۶

البته که در پی تغییر در قانون اساسی و تحولات نیمه دوم دهه ۶۰ بُعد جنس تندروی‌ها و تندرو‌ها نیز تغییر کرد. چنانچه اگر تندرو‌های نزدیک هسته سخت قدرت در سال‌های پس از ۱۳۷۶ را بررسی کنیم شکل و شمایل آن با آنچه که پیش از آن وجود داشت متفاوت است. در فضای سیاسی کشور، انتخابات ریاست‌جمهوری هفتم در سال ۱۳۷۶ نقطه عطفی برای تغییر چیدمان سیاسی بوده است و عملاً بازتعریف جدیدی صورت گرفت. در پی این بازتعریف علاوه بر رقابت جناح چپ و جناح راست که به مرور به اصلاح‌طلب و اصولگرا تغییر نام داد، جریان تندرو حول جناح راست به اهرم فشار دولت اصلاح‌طلب بدل شد.

در همان زمان گفته می‎شود که جمعی از شاگردان محمدتقی مصباح‌یزدی وقتی با رای ۲۰ میلیونی مردم به سیدمحمدخاتمی در سال ۱۳۷۶ مواجه شدند و به مرور جناح چپ تغییر شکل یافت و در عرصه سیاست به اصلاح‌طلبی شهره شد، در تشکل‌های مختلف تصمیم را بر آن گرفتند که در برابر هر آنچه نام اصلاح‌طلبی بر آن برده می‎شود و اصلاح‌طلبان خواهانش هستند، بایستند و عملاً اصلاحات را خلاف دین و اعتقادات مسلمانان و عزت و حکمت و مصلحت کشور جلوه دهند و با این رویکرد هم فشار بر این جریان و هم فشار بر مسئولان را برای تحقق خواسته‌هایشان افزایش دهند.

البته این جریان تا سال ۱۳۸۴ به شدت پیوسته به جریان اصولگرایی و همسو با آن بود تا در این انتخابات و در راستای تعدد کاندیدا‌ها باردیگر این جریان بازسازی شد و تنوع کاندیدا‌ها نشانی هرچند اندک در این زمینه داشت.

دولت محمود احمدی‌نژاد هم دوران جولان این جریان بود و رئیس دولت به نوعی گزینه مورد تایید آنها نیز به شمار می‎رفت و عملاً بخش قابل توجهی از همین تندرو‌ها در دولت و به عنوان مسئول کشور شناخته می‎شدند. در این دوران با افزایش شمار فارغ‌التحصیلان دانشگاه امام صادق در پست‌های مدیریتی نیز روبه‌رو شدیم. چهره‎هایی که همسو با نگاه بنیادگرایانه و رادیکالیسم به دانشگاه وارد شده بودند و بخشی از جمعیت آنها در وزارت علوم و وزارت فرهنگ و ارشاد حضور پیدا کردند.

پس از آن هم در همین دوره شورای عالی امنیت ملی نیز به سعید جلیلی سپرده شد. در این دوران بدون مخالفت محسوس دولت همین تندرو‌ها از دیوار سفارت انگلستان بالا رفتند و اختلافات جدیدی در سطح بین‎المللی برای کشور ما رقم زدند. به عبارتی عملاً دولت احمدی‌نژاد معبر ورود امام‌صادقی‎ها و البته جریان تندرو به سطوح تصمیم‌گیری در کشور در دوره پس از ۱۳۷۶ و چیدمان سیاسی جدید کشور به شکل گسترده بود.

سال ۱۳۸۸ و انتخابات ریاست‌جمهوری دهم، انشعابی در فضای سیاسی اصولگرا اتفاق افتاد و تندرو‌ها عملاً از چهره‌هایی مانند اکبر هاشمی‌رفسنجانی، علی‌اکبر ناطق‌نوری، حبیب‌الله عسگراولادی، حسن روحانی و... فاصله گرفتند و این چهره‌ها نیز مورد هجمه و حمله آنها بودند. انتخابات سال ۱۳۹۲ نیز مرحله دیگری از این فاصله‌گیری‎ها بود که پس از روی کار آمدن حسن روحانی و تصویب برجام رخ داد.

البته که در دولت حسن روحانی تغییراتی در این زمینه شکل گرفت و تلاش شد که باردیگر از تندروی‌ها فاصله گرفته شود، اما این جریان علاوه بر اینکه جاپای خود را در بخش‌هایی از حاکمیت محکم کرده بودند در بدنه نیز با نگاه ویژه‌ای که نسبت به انقلاب داشتند؛ همواره به دنبال آن بودند که انقلاب و نظام برخاسته از آن را از آنِ خود بدانند و در نتیجه هر جا که دولت‌ها به دنبال تعدیل و تعامل بودند، ایستادگی کردند.

جلسه دلواپسان که در رابطه با تصمیمات دولت روحانی شکل گرفت، حمله به سفارت عربستان و دعوا‌ها در مجلس در رابطه با پرونده هسته‌ای نیز از جمله همین موارد است. چنانچه اگر به یاد داشته باشید؛ روح‌الله حسینیان، نماینده مجلس خطاب به علی‌اکبر صالحی در صحن علنی مجلس گفت: «اگر برجام رأی بیاورد شما را اعدام کرده و در رآکتور اراک دفن می‌کنیم و رویتان سیمان می‌ریزیم.»

برهم زدن سخنرانی علی لاریجانی، رئیس مجلس وقت و واکنش‌ها به حضور زنان در ورزشگاه و بسیاری موارد دیگر نیز در این راستا وجود دارد که با توجه به نزدیکی زمانی نیاز به یادآوری نیست. به عبارتی اگر در دهه ۷۰ علی لاریجانی کسی بود که برنامه عاشورا علیه خاتمی به او نسبت داده می‎شد، حالا تندرو‌ها از او نیز عبور کرده بودند، اما هنوز این پایان راه نبود.

ابراهیم رئیسی به عنوان رئیس دولت سیزدهم روی کار آمد و به نوعی گزینه مطلوب جریان بنیادگرا و ضداصلاحات هم بود، اما همین‌ها و نگاه پشت سر آنها در راستای مقابله با اصلاحات حتی مانع دولت سیزدهم شدند. چنانچه وقتی بر سر برهم زدن کنسرت‎های مجوزدار از سوی وزارت کشور از سوی این جریان‎ها موضوع بحث رسانه‌ها شد، همین‌ها دولت را متهم به عدم توجه به خواسته جامعه مذهبی و انقلابی و قانون کردند و یا وقتی تلاش‌های دولت سیزدهم برای احیای برجام مطرح شد، اگرچه برخی در برابر آن سکوت کردند، اما همه تلاش‌های این جمعیت مخالف و تندرو بی‌نتیجه ماندن آن بود.

البته وقتی به شکل واضحی تلاش برای خالص‌سازی و یکدست‌سازی نیز در دستور کار قرار گرفت همین تندرو‌ها بودند که از یک سو حسن روحانی را تهدید به کشاندن به دادگاه به خاطر برجام می‌کردند (و می‌کنند) و از سوی دیگر برای علی لاریجانی رئیس مجلس دوره دهم شایعاتی را مطرح کردند که در نهایت او هم که آسیب دیده تندروی‎ها شده بود، در نامه‎ای آنها را به عنوان خالص‌ساز خواند و پاسخ آنها را داد. البته این تندرو‌ها حتی دایره مخالفان‌شان در این حد هم باقی نماند.

در همین دوران چنان برخورد کردند که عملاً علیه بسیاری از بزرگان‌شان در جریان راست سنتی و اصولگرایی هم شوریدند اگر هاشمی‌رفسنجانی، علی‌اکبر ناطق‌نوری، حسن روحانی در سال‌های پس از ۱۳۸۸ و علی لاریجانی در سال‌های پس از ۱۳۹۲ مورد حمله و هجمه این جریان قرار گرفت، حالا آنها از این هم عبور کردند و با طرح ادعا‌هایی در روز‌های منتهی به انتخابات مجلس پیشین و ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰ محمدباقر قالیباف را غیرخودی دانستند و در انتخابات اخیر هم با طرح بحث پاجوش‌ها و چنار از غلامعلی حدادعادل هم عبور کردند و عملاً تندروانه حول دیدگاه‌های بنیادگرایانه ضدتوسعه‌ای خود می‎گردند و حالا در دولت چهاردهم هم می‌تازند و تخریب و تخطئه می‎کنند.

تندرو‌ها چه می‌خواهند؟

مسعود پزشکیان، با شعار‌های توسعه‌محور در راستای تحقق شعار‌هایی مانند رفع فیلترینگ، توجه به خواست مردم در مسئله حجاب، ارتباط با جهان و بهبود روابط کشور و وضعیت مردم با رویکردی کارشناسانه‌محور و با نگاهی اصلاح‌خواهانه بر کرسی ریاست‌جمهوری چهاردهم تکیه زد. در روز‌های تبلیغات و پس از آن در سخنان چهره‌هایی که منتسب به جریان مقابل و تندرو هستند، چند نکته قابل تأمل است.

در بحبوحه انتخابات سعید جلیلی از این جمله که «مردم را از جنگ می‎ترسانند» استفاده می‌کند؛ در سخنان محمدمهدی میرباقری که در تلویزیون پخش می‎شود از جنگ و «کشته شدن مردم» در راه اهداف والا حتی اگر «نیمی از جهان باشد» و آمادگی و خواهان آن نباشند، استقبال می‎شود؛ در مجلس، دولت چندین بار به بی‌عملی در برابر حوادثی مانند شهادت اسماعیل هنیه و سیدحسن نصرالله و... متهم می‎شود، خواهان ساخت بمب هسته‌ای می‎شوند و حتی مسئله ورود به جنگ مستقیم با اسرائیل نیز مطرح می‎شود.

در مسائل داخلی نیز در برابر رفع فیلترینگ و عدم اجرای قانون «حجاب و عفاف» می‎ایستند و تجمع و اعتراض می‎کنند، دولت را که شعار وفاق ملی داده است را متهم به بی‌توجهی به خواست آنها می‌کنند و با وجود اینکه از کیک قدرت دولت سهم هم برده‌اند، همچنان دولت را مورد عتاب قرار می‎دهند و هر جا که لازم است مسئولان همسو را تخطئه می‎کنند و منکر این نظر و شعار دولت نیز می‎شوند (بسیاری از مطالب کیهان در همین راستا نگاشته شده است).

اصلاح‌طلب و اصولگرا، مسئول و غیرمسئول را صرف تفاوت نظر با خود به بی عرضگی و ناتوانی متهم می‌کنند؛ بماند که بخشی از این جریان حتی تأمل و تلاش برخی مسئولان برای بسترسازی برخی از خواسته‌های همسو با آنها را نیز ناتوانی قلمداد می‌کنند. البته که رسانه‌ها وقتی پیگیر این تندروی‌ها و دلایل آن می‌شوند، چهره‌ای مانند حسین الله‌کرم، که از چهره‌های شاخص تندرو بوده است، مدعی می‎شود: «در سیاست چیزی به نام تندروی نداریم. تندروی و کُندروی در عالم سیاست وجود ندارد، اینها تعابیری است که آدم‎های غیرسیاسی به شکل محاوره‌ای وارد حوزه سیاسی می‌کنند.»

البته در ادامه و در واکنش به سویه‌های مختلف جریان‎های سیاسی تصریح می‎کند: «این جریان رادیکالیسم افراطی را می‌توانیم در محاوره تندرو بگوییم، اما نمی‌توانیم جریان انقلابی موجود در کشور را تندرو اسم بگذاریم چراکه اینها خواستار تقویت اسلامیت و جمهوریت همراه با هم در درون نظام هستند و نمی‌خواهند جمهوری اسلامی آسیب ببیند.» حالا با نگاه خود این جریان و با توجه به همین اظهارنظرها، او به موضوع مهمی اشاره می‎کند و آن هم تفاوت انقلابی‌گری و رادیکالیسم است.

حالا با همین تعریف اگر به سخنان و عملکرد همان چهره‌هایی که با پرچم‌های گوناگون و عناوین مختلف طی ادوار گوناگون در این دسته دست به عمل زدند، نگاهی بیاندازیم، آیا می‌توان گفت که آن سخنان در راستای تقویت جمهوریت و اسلامیت ایران در داخل و خارج به یک اندازه بوده است. سخنانی که از اختلافات در کنار بی‌عرضگی‌ها و ناتوانی‌های مسئولان سخن می‌گوید و در برابر خواست مردم در مسائلی مانند رفع فیلترینگ می‌ایستند و بعید است با هر نگاهی به موضوع بتوان گفت که موجب تقویت نظام چه در جامعه ما و چه در سایر جوامع بشوند.

در این بین آنچه برداشت می‎شود؛ سخنانی است که به دنبال آتش‌افروزی و ورود به جنگ یا سرکوب مردم و برخورد با هموطنان است. به عبارتی جز اینکه باعث برهم خوردن آرامش مردم جامعه می‎شود، مشخص نیست به دنبال چیست. آیا اینها واقعاً به دنبال تقویت پایه‌های نظام هستند و وفادار به آن جمهوری اسلامی سال ۱۳۵۷ که مردم به خاطرش به خیابان‌ها آمدند یا ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ به آن رای دادند؟ اگر چنین است چرا انقلابیون را از قطارش پیاده می‌کنند و چوب لای چرخ تحقق وعده‎های دولت‎ها می‎گذارند.

جریانی که خود را مسئول دین و دنیای مردم تلقی می‌کنند و حالا در برابر دولت تازه‌کار که البته به آنها هم بها داده است؛ ایستاده‌اند. بنابر این سخنان و این عملکرد آنها حتی اگر روزی دور وفاداران نظام جمع شده بودند حالا طلبکارانی هستند که حکومت را موظف به اجرای خواسته‌های شخصی و طیفی خودشان حتی اگر در برابر خواسته مردم است می‌دانند و حضور احتمالی در جنگی فرضی را هم در صورتی انجام می‌دهند که معامله‌شان با حاکمیت به سودشان باشد.

منبع خبر "فرارو" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.