برترینها: این روزها که در نفسهای پایانی سال 2024 به سر میبریم، بازار انتشار فیلمهای مورد انتظار سال بیش از پیش داغ شده و نظرات بینندگان و منتقدان به نوعی در هم تنیده شده. در این مطلب نگاهی اجمالی به شش فیلم پربیننده سال 2024 داشتهایم. این که به چه دلایلی قابل تماشا هستند و به چه دلایلی باید از دیدنشان صرف نظر کرد؟ با ما همراه باشید.
بیتردید، بزرگترین ضعف فیلم در انتخاب بازیگر اصلی آن است. پل مسکال، بازیگری که به خاطر ایفای نقش در Normal People شناخته شده، نقش لوکیوس، پسر لوسیلا (کانی نیلسن) و یکی از شخصیتهای مهم فیلم را ایفا میکند. در حالی که مسکال بازیگر با استعدادی است، اما نقش او بههیچوجه نتوانسته جای خالی راسل کرو را پر کند. در حقیقت، مسکال هیچگونه جذابیت ستارهای که در فیلم اول با حضور راسل کرو شاهد آن بودیم را ندارد. شخصیت لوکیوس، که اکنون به یک جنگجو تبدیل شده و به دنبال انتقام از دشمنانش است، هیچگاه به اندازه مکسیموس در فیلم قبلی قدرتمند و باوقار به نظر نمیرسد.
فیلم «گلادیاتور ۲» شاید راسل کرو را نداشته باشد و یک دنبالهی غیرضروری به نظر برسد اما از اکرانهای مهم سال است و بسیاری امیدوارند که بتواند بعد از شش ماه اول نسبتا ضعیف، مخاطبان را به سینماها بازگرداند. این فیلم اگرچه قصهی تقریبا جدیدی را روایت میکند اما دو بازیگر از قسمت اول هم در آن حضور خواهند داشت: درک جاکوبی که نقش سناتور گراچوس را ایفا میکرد و کانی نیلسن که نقش لوسیلا را برعهده داشت. از بازیگران جدید میتوان به پل مسکال، دنزل واشنگتن، پدرو پاسکال و جوزف کوئین اشاره کرد.
به طور کلی، فیلم لارائین از فقدان عمق احساسی ضربه میخورد. روایت غیرخطی و پراکندهاش و گذر از خردهروایتهایی که در قصه شخصیت ماریا کالاس مهم هستند، باعث میشود فیلم تأثیرگذاری احساسی لازم را نداشته باشد. بیشتر با دیالوگها و بازی جولی ما با رنج نخواندن ماریا و شخصیت خودشیفتهای که دیگر صدای تشویق مردم را نمیشنود، به قرصهایش پناه برده و حتی یک مصاحبهگر خیالی به نام یکی از قرصهای محبوبش در برابر خودش میبیند، مواجه میشویم. بیش از این فیلمساز چیزی در اختیار ما نمیگذارد.
آنجلینا جولی کارش را خوب انجام داده است اما همه بار فیلم بر دوش اوست. همچون دو فیلم اول این سهگانه، «ماریا» هم فیلم شخصیتمحور و بازیگرمحور است که در مورد بهخصوص جولی روی زیبایی حتی در دهه ششم زندگی او تأکید ویژه شده است. بله، جولی هنوز زیباست. یکجور زیبایی موقر و باشکوهی که با آن زیبایی عاصی و شهرآشوب گذشته فرق دارد. اگرچه در فلشبکهای فیلم ردپای آن زیبایی را هم در چهره او میبینیم. به جز زیبایی جولی و بازی قویاش، فیلمبرداری و جلوه بصری از جمله طراحی لباس و صحنه فیلم «ماریا» از نقاط قوت فیلم است
اگر به جزئیات یک شهر کوچک ایرلندی علاقهمند نباشید، ممکن است "چیزهای کوچک اینچنینی" را تا حدی کسلکننده بیابید. همچنین، پایان فیلم کمی ناامیدکننده است حتی با وجود بازیهای قوی واتسون و مورفی، نمیتوان از یک پایان کمی خستهکننده چشمپوشی کرد. علاوه بر این ریتم کند فیلم آزاردهندهست و سرعت فیلم به حدی کند است که گاهی میتواند خستهکننده باشد.
در عوض فیلم چیزهای کوچک این چنینی در مدت زمان کوتاهی، طیف گستردهای از احساسات را برمیانگیزد: از تلخی و ناامیدی تا امید و شگفتی. آغاز آرام فیلم، در واقع مقدمهای است برای روایت داستانی پیچیده و پر از احساسات نهفته. فیلم چیزهای کوچک این چنینی به زیبایی، عمق رنج و اندوه را به تصویر میکشد و در عین حال، ظرافت و لطافتی را به نمایش میگذارد که کارگردان، تیم میلانتس، با مهارت تمام برای بیان این داستان انتخاب کرده است.
ایرادی که میتوان به «Anora» گرفت، طولانیشدن نیمه ابتدایی فیلم است که به خوشگذرانیهای مکرر در وگاس و نمایش سویههای اروتیک گذشته است. این بخش با اهداف فیلم که اثر را به دو قسمت تبدیل کرده همخوانی کاملی دارد؛ اما باتوجهبه جذابیتهای نیمه دوم فیلم و کمدی سیاهی فوقالعادهای که به تصویر کشیده، به نظر شاید میشد مدتزمان بیشتری را به بخش دوم اختصاص داد.
برخلاف نیمه ابتدایی فیلم که رویکردی شبه اروتیک دارد، نیمه دوم به یک طنز سیاه فوقالعاده تغییر وضعیت میدهد و همین تصمیم شجاعانه نیز باعث شده تا روایت داستان محکمتر و درعینحال دردناکتر شود. «آنورا» یکی از معدود آثار چند سال اخیر سینماست که درعینحال که کمدی جذاب و تماشایی دارد، طنز بسیار سیاه و آزاردهندهای را نیز در خود جایداده که تماشای سکانس به سکانس آن میتواند احساسات دوگانهای را برای تماشاگر به همراه داشته باشد.
جزئیات شخصیت پردازی در فیلم « We Live in Time» کافی نیست. فیلم کمتر به سراغ عمق وجود شخصیت و انگیزه هایشان برای اتخاذ تصمیماتشان می رود. روایت های فرعی فیلم نیز عمیق نیستند. مانند اشتیاق شخصیت زن به آشپزی و حضور در مسابقه که خیلی شکافته نمی شود و به کلی گویی می گذرد. روایت غیرخطی فیلم باعث می شود که تماشاگر با پیش زمینه به سراغ برخی از اتفاقات فیلم بروند و حس شخصی نسبت به اتفاقات نداشته باشند.
بازی اندرو گارفیلد و فلورنس پیو در فیلم We Live in Time یکی از مهمترین نقاط قوت فیلم است که باورپذیری و عمق داستان را بهشدت تقویت میکند. این دو بازیگر با مهارتهای قابل توجه خود توانستهاند رابطهای صمیمی و طبیعی را به تصویر بکشند که بهعنوان یک زوج عاشق، مکمل و متوازن عمل میکنند. یکی از ویژگیهای برجسته فیلم، هماهنگی و شیمی باورپذیر بین گارفیلد و پیو است. آنها توانستهاند احساسات پیچیده شخصیتهای خود را در موقعیتهای مختلف (از لحظات عاشقانه گرفته تا چالشهای سخت زندگی) بهخوبی منتقل کنند. این شیمی طبیعی، مخاطب را با داستان و شخصیتها همراه میکند و رابطه آنها را ملموستر جلوه میدهد.
در حالی که هیئت منصفه شماره 2 یک تریلر حقوقی جذاب است، اما بدون نقص نیست. سرعت و ریتم روایت، اگرچه گاهی عمدی کند است، اما گاه به گاه به سمت قلمروی تنبل بودن منحرف میشود، به ویژه در مرحله میانی. علاوه بر این، برخی از بینندگان ممکن است وضوح داستانی را بیش از حد مبهم بدانند، زیرا فیلم برخی از سوالات اخلاقی را بی پاسخ میگذارد. در حالی که این ابهام با مضامین فیلم همخوانی دارد، ممکن است کسانی را که به دنبال یک نتیجه قطعیتر هستند ناامید کند.
هیئت منصفه شماره ۲ کلینت ایستوود یک موفقیت در داستان سرایی شخصیت محور است که یک تریلر قانونی را ارائه میدهد که به همان اندازه که از نظر فکری جذاب است از نظر احساسی نیز با دل و ذهن مخاطب طنین انداز میشود. این فیلم که توسط بازیگران برجسته و فیلمنامهای مناسب تثبیت شده است، به طرز ماهرانهای پیچیدگیهای گناه، عدالت و رستگاری را بررسی میکند و آن را تبدیل به یک ورودی برجسته در کارنامه درخشان ایستوود میکند.