حضور مادر به عنوان نخستین مراقب و حامی، تأثیری شگرف بر رشد عاطفی، شناختی و اجتماعی کودک میگذارد. از طریق این رابطه، کودک احساس امنیت، آرامش و تعلق پیدا میکند و الگوهایی از عشق، همدلی و ارتباطات سالم را فرا میگیرد. این پیوند تأثیری پایدار بر کل حیات فرد دارد و بر کیفیت روابط اجتماعی، انتخابهای زندگی و حتی سلامت روان فرد در بزرگسالی مؤثر است.
امروز هریک از ما هنگامی که به عنوان والد، همسر و یا حتی مادربزرگ و پدربزرگ نقشهای جدیدی را تجربه میکند، به درک عمیقتری از نقش مادر در زندگی خود پی میبرد. پیوند مادر و کودک، فراتر از یک رابطه خونی و نسبی، یک ارتباط روحانی است که همواره و در طول زندگی انسان را همراهی خواهد کرد. بنیانی که شخصیت، باورها و الگوهای رفتاری فرد بر روی آن شکل میگیرد.
در این گزارش برآنیم با طرح ۳ پرسش « از میان تمام رفتارها و ویژگیهای مادرتان، کدامیک بیش از همه بر نحوه تفکر و رفتار شما در زندگی تأثیرگذار بوده است؟»، «اگر بخواهید یک جنبه از رابطه خود با مادرتان را که دوست داشتید متفاوت باشد بیان کنید، چه چیزی را تغییر میدادید؟» و « اگر همین حالا فرصت داشتید چیزی به مادر خود بگویید که تا به حال نگفتهاید، چه میگفتید؟» به دنیای زیبا و در عین حال حساس و پیچیده این ارتباط، سفری کوتاه داشته باشیم.
مادر در هر شرایطی الگوی ماست
فاطمه ۲۶ ساله است، او دانشجوی کارشناسی ارشد است و خودش در ۲۱ سالگی مادر شدن را تجربه کرده است.
میگوید همیشه به این فکر کردهام که چقدر رفتارها و طرز فکر مادرم تاثیر مستقیم بر افکار و رفتارهای من و خواهر و برادرانم داشته است. این تاثیر از رفتار با اعضای خانواده مخصوصا پدر گرفته تا طرز فکر دینی و مذهبی وجود داشته و دارد. حتی طرز فکر و رفتار مادرم در رابطه با کارهایی که یک زن باید انجام بدهد و یا ندهد نیز بر ما تاثیرگذار بوده است. احساس میکنم او در هر چیزی که بتوانیم فکرش را بکنیم، الگوی ماست حتی اگر خودمان متوجهاش نباشیم.
این تأثیرگذاری در من اما به این صورت بوده که از رفتارها و شیوه فکری او در جایی که به نظر خودم درست بوده و یا دوستش داشتهام پیروی کردهام و مواردی هم در برابر رفتارهایی که از نظرم صحیح نبوده، سعی کردهام با تمام احترامی که برای مادرم قائل هستم، رفتاری متفاوت و حتی برعکس داشته باشم.
او ادامه میدهد که واقعا دوست داشتم فاصله سنی کمتری با مادرم داشتم. چون در این صورت رابطهام با او بسیار نزدیکتر میشد. فاطمه میگوید دلم میخواهد به مادرم بگوید که هوای رابطهاش با پدرم را بیشتر داشته باشد. چون ما بچهها وقتی خوشحالیم که آن دو نفر با هم خوشحال باشند.
تلاش خستگیناپذیر مادرم برای حمایت از خانواده بیشترین تأثیر را بر من دارد
علیرضا ۳۰ سال دارد، او معماری خوانده و به طور پارهوقت استاد دانشگاه در همین رشته است. پدرش را در کودکی از داست داده و سالها مادرش را همزمان در دو نقشِ پدر و مادر در کنار خود داشته است.
او میگوید تلاش خستگیناپذیر مادرم برای حمایت از خانواده بیشترین تأثیر را بر من داشته است. او نشان داد که حتی در سختترین شرایط میتوان با اراده و مسئولیتپذیری، زندگی را پیش برد. این رفتار باعث شده من هم به تلاش و پشتکار باور داشته باشم و در سختترین شرایط، امید و سرسختی خود را حفظ کنم.
وی ادامه میدهد که دوست داشتم مادرم بیشتر احساسات و محبتش را به صورت کلامی بیان کند. اگرچه میدانم تمام عشقش را از طریق زحمات و فداکاریهایش نشان داده است، اما گاهی آرزو داشتم که بتوانم این احساسات را از زبان او هم بشنوم. بچه که بودم همیشه پدرم را مقصر میدانستم و با خودم فکر میکردم که اگر او بود مادرم مهربانتر میشد و با من بیشتر حرف میزد.
دلم میخواهد به مادرم بگویم همیشه خود را به خاطر سختیهایی که برای ما کشیده مدیون میدانم، میخواهم بداند که قدردان تمام تلاشهایش هستم و تمام انگیزهام برای موفقیت این است که بتوانم زحماتش را جبران کنم و باعث افتخارش باشم. دوستت دارم مادر.
دوست داشتم با مادرم رابطه صمیمانهتری داشته باشم
محبوبه ۳۶ سال دارد و در حال نگارش پایان نامه خود در مقطع کارشناسی ارشد است. او که یک هنرمند است و به طور مستقل از این حوزه کسب درآمد دارد خود نیز مادر است.
وی میگوید، میتوانم بگویم صداقت، قناعت، از خودگذشتگی، زندگی بدون چشم و همچشمی و حسادت و اشتیاقی که مادرم برای خوشحال کردن همه دارد از ویژگیهای مثبت او به شمار میرود. اگر تعریف و خود پسندی نباشد باید بگویم باعث افتخار من است که این ویژگیها هم در زندگی من تاثیر گذار بوده و هم تلاشم بر این بوده است که همیشه در من زنده بمانند، مخصوصا صداقت.
از ویژگیهایی که به نظرم کمی منفی بودهاند هم میتوانم به زودرنج و حساس بودن نسبت به گفتار و رفتار اطرافیان اشاره کنم که گاهی باعث عصبانیت، اضطراب و افسردگی او شده و کمی هم به طور ناخودآگاه در من تاثیر داشته است.
محبوبه میگوید دوست داشتم رابطه صمیمانهتری با مادرم داشتم و ابراز محبت کردن برایم راحتتر بود. دوست داشتم به او بگویم که تو ۱۰۰ خودت را برای ما گذاشتی، با اینکه هنوزم به این فکر میکنی که کم بوده است. بگویم که چقدر دوست داشتم الان در موقعیتی بودم و توانایی این را داشتم که هر چه را دوست داشتی داشته باشی و نشده، برایت فراهم کنم. بگویم چقدر خندیدن و شاد بودن و آرامش داشتنت برایم از همه چیز مهمتر است. ببخشید که نشد و نتوانستم اما همه امیدم این است که روزی بتوانم.
دوست داشتم مادرم کمتر احساس پیری کند
زینب ۳۱ سال دارد. او تحصیلات تکمیلی خود را به پایان رسانده، مجرد بوده و اختلاف سنیاش با مادر ۳۱ سال است.
زینب درباره موثرترین خصلت و یا رفتار مادر خود به ویژگی سخت نگرفتن زندگی و نگرانی نداشتن درباره مسائل بیاهمیت اشاره میکند. اینکه لازم نیست همیشه نگران حرف مردم یا اتفاقات پیشبینی نشده باشیم و همچنین اینکه نباید از دیگران انتظار زیادی داشت.
وی میگوید دوست داشتم مادرم کمتر احساس پیری داشته باشد و بیشتر به خودش توجه کند. گاهی فکر میکنم مزاحم هستم و اگر او به جای این همه از خود گذشتگی کمی به خواستهها و شادی خودش اهمیت میداد احتمالا این حس را نداشتم.
زینب ادامه میدهد گاهی رفتار بیش از حد مهربان او باعث عصبانیتم میشود. کاش کمی کمتر لجبازی میکرد و میدانست چقدر برای من مهم است که خودش را ارزشمند بداند، گاهی او با وجود محبت بسیار زیاد بی احترامی میبیند که این برای من عذاب آور است.
مهربانی مادرم باعث شد من آدمی دلسوز و همدل شوم
زهرا ۲۹ سال دارد. او مرمت خوانده و اکنون دانشجوی کارشناسی ارشد پژوهش هنر است. زهرا مجرد است و ۲۸ سال با مادر خود اختلاف سنی دارد.
او میگوید مادرم از قدیم یک رفتار دوست داشتنی داشت و آن این بود که همیشه حتی وقتی از کسی ناراحت بود، باز با مهربانی به حرفهایش گوش میداد و سعی میکرد تا جایی که میتوانست به او کمک کند. این کار باعث شد من هم یاد بگیرم به احساسات دیگران اهمیت دهم و همیشه آماده کمک باشم. در حقیقت مهربانی مادرم باعث شد من آدم دلسوز و همدلی شوم و از یاری رساندن به دیگران لذت ببرم.
در رابطه من و مادرم جنبه خاصی که دلم بخواهد متفاوت بود وجود ندارد اما اگر میشد چیزهایی را تغییر داد، دلم میخواست کاری میکرد که اختلاف سنی من و خواهرانم کمتر بود. فکر میکنم اینگونه بیشتر با هم دوست میشدیم و حرفهای مشترک بیشتری داشتیم و رابطه من با مادر هم صمیمیتر میشد.
زهرا میگوید دلم میخواهد به او بگویم «مادر عزیزم، همیشه نگران همه بودی و به همه کمک میکردی، اما گاهی اوقات من نگران سلامتی خودت بودم و دوست داشتم بیشتر به خود اهمیت دهی. مادرم، دوست دارم بیشتر با هم وقت بگذرانیم و از بودن در کنار هم لذت ببریم».
هیچ وقت نتوانستم از دوست داشتن مادرم دست بکشم
محسن ۴۲ سال دارد. او که فرزند آخر خانواده بوده، امروز پدر یک دختر ۵ ساله است و سالها پیش، پدر و مادرش را از دست داده است.
با شنیدن پرسشها به فکر فرو میرود و با اندکی مکث شروع به صحبت میکند و میگوید بیثباتی مادرم در رفتارهایش چیزی بود که همیشه روی من تأثیر میگذاشت. او گاهی بسیار مهربان و گاه بدون هیچ دلیل خاصی که برای من قابل فهم باشد، سرد و بیتوجه بود. هرگز متوجه علت رفتارهایش نشدم و همینها باعث شد هیچ وقت مطمئن نباشم که واقعاً برای او ارزشمند هستم یا نه. هنوز هم این احساس را با خود حمل میکنم.
دوست داشتم او میتوانست بیشتر به حرفها و احساسات من گوش بدهد، بدون اینکه قضاوت کند یا بخواهد امر و نهی کند. من گاهی نیاز داشتم فقط شنیده شوم، نه اینکه به من دیکته کند چه چیزی درست و چه چیزی اشتباه است.
او ادامه میدهد که اگر امروز امکانش وجود داشت به او میگفتم «مامان، خیلی وقتها از تو دلخور بودم و احساس میکردم که هرگز نمیتوانم به تو نزدیک باشم و محبت واقعیات را حس کنم، اما با این حال هیچ وقت نتوانستم از دوست داشتنت دست بکشم. گاهی فکر میکنم شاید تقصیر من بود که نتوانستیم صمیمیتر باشیم. کاش میشد یکدیگر را ببخشیم».
بهترین رابطه را با مادرم دارم
آزاده، معلم و دانشجو ترم آخر کارشناسی ارشد است. او ۴۳ سال دارد و مادر۲ فرزند است.
میگوید صبر، تحمل و تلاش بیوقفه در جهت ثبات خانواده، مهمترین ویژگیهای مادر من است. مادرم در هر شرایطی و همیشه سعی میکند ۱۰۰ خودش را بگذارد و بهترین ورژن از خود و نقشش را نشان دهد. نهایت تلاشش بر این هست که بین بچههایش همیشه صلح و صفا برقرار باشد حتی اگه به قیمت بد دیده شدن یا ناراحتی خودش باشد.
آزاده ادامه میدهد، من فکر میکنم ما بهترین رابطه را با هم داریم. افکار ما در عین داشتن اختلاف سنی خیلی به یکدیگر شبیه است. در مواردی جزئی اختلافهایی بوده که مسئلهای طبیعی و عادی است.
دلم میخواهد به او بگویم که دوست دارم مثل او سختکوش، با گذشت و صبور باشم. بگویم که توجهش به اطرافیان و حتی دوستانش چهقدر زیباست و اینکه سعی میکند دل همه را به نوعی بدست بیاورد چقدر برایم قابل توجه و ارزشمند است.
رابطه مادر و فرزند، مانند هر رابطه دیگری، نیازمند تعادل است. درک این واقعیت که رابطه با مادر بخشی از هویت ما را میسازد، نقطهای برای آغاز سفر خودشناسی و بهبود روابط است.
ستایش و قدردانی از مهر مادر نه تنها وظیفهای اخلاقی، بلکه گامی برای تعمیق رابطهای است که ریشههای آن در عشق بیقیدوشرط تنیده شده است. در عین حال برای هر کدام از ما ضروری است که به خود نیز توجه کنیم. خودمراقبتی، تقویت عزت نفس و پرداختن به نیازهای شخصی، نه تنها به سلامت روانی و عاطفی ما کمک میکند بلکه میتواند ما را به والدینی بهتر و الگوهایی موثرتر برای نسل آینده تبدیل کند.
انتهای پیام