درباره سیدرضی؛ سمج و یکدنده و خداترس! فرماندهی که دشمن را کلافه کرده بود

تابناک سه شنبه 04 دی 1403 - 21:06
میگفتند آرام و قرار نداشت ، از کودکی هم همینطور بود ، قرار بود ۶ ماه برای ساخت و ساز و مدیریت پشتیبانی به لبنان برود . ۶ ماه که ۲۷ سال طول کشید ، حتی بیماری محمدرضا پسر کوچکش هم نتوانست او را در خانه بند کند ‌. 

 

درباره سیدرضی؛ سمج و یکدنده و خداترس! فرماندهی که دشمن را کلافه کرده بودسیدفرهاد موسوی چاشمی ، سیدرضا موسوی چاشمی ، سیدرضی موسوی چاشمی اصلا هرچه میخواهند نامش را بگذارند مهم این است که خواهرش او را فرهاد صدا میکرد ‌. پدرش کارمند اداره راه بود ، به او آقا موسوی میگفتند ، آقا موسوی مرد محجوبی بود ، مهربان و عاقل که صاحب تک پسری سفید رو شده . بله فرهاد تک پسر حاصل ازدواج آقا موسوی بود . 

آقا موسوی از اول جوانی فرهاد با به جبهه رفتنش مشکل داشت ، آخر تک پسر بود ، آقا موسوی فرزند داشت ولی خب قبول کنید تک پسر چیز دیگری است . تک پسر سمج و یک دنده ، کارزماتیک و خدا ترس !  انقدر اصرار کرد و با آقا موسوی کلنجار رفت تا آقاموسوی راضی شد فرهاد هم به جبهه برود . کمی که گذشت پاسدار شد . برای ماموریتی ۶ماهه به لبنان فرستاده شد ، اما ۲۷ سال طول کشید . 

حبیب ، همان حاج قاسم خودمان ، حاج قاسم سلیمانی را میگویم، تقریبا محور سوریه و پشتیبانی لبنان را به فرهاد سپرده بود . فرهاد چشم و گوش حاجی بود ، تحلیل هایش ردخور نداشت ، منطق پشت حرف هایش بود .

در منطقه نبرد بی ترس بود ، اصلا بگذارید راحت بگویم ، هر چه دشمن بود به ستوه آورده و کلافه کرده بود!

جدی ، رک و راست بود و سیاست رفتار داشت ، کاریزماتیک بود همین کافی بود تا هر که او را میشناخت شیفته شخصیتش شود . 

چینش هایش، نقشه هایش، برای پشتیبانی از محورمقاومت در لبنان فقط به عقل خودش میرسید ، همین موشک هایی که حزب الله علیه اسرائیل شلیک میکرد هم کار سیدرضی بود . 

با همه رفیق بود بخدا از راننده تا فرمانده با همه با یک تن صدا صحبت میکرد ‌.  بردار تنی نداشت ولی برای پسر عموها و نوه عمو هایش "عمو" بود ‌.
همه خانواده دوستش داشتند از موسوی چاشمی ها تا عمادی ها ، همه ! 

وقتی شد سیدرضی برای بقیه بود ، برای خواهرهایش هنوز فرهاد بود . آقاموسوی ، پدر فرهاد ۶ سال پیش فوت شد . 
وقتی فرهاد برای رفتن به جبهه گریه میکرد و دل آقا موسوی طاقت نیاورد و رضایت داد تا برود فقط یک شرط داشت : من نمیتوانم شهادتت را ببینم ، آخه تنها پسر منی .. 
حتی پسرعموهایش هم نمیتوانستند جای فرهاد را برای آقاموسوی پر کنند .

درباره سیدرضی؛ سمج و یکدنده و خداترس! فرماندهی که دشمن را کلافه کرده بود

آخرین تصویر از سردار شهید سیدرضی موسوی (مسئول پشتیبانی مقاومت در سوریه) یک روز قبل از شهادت در فرودگاهی در سوریه

۵ سال بعد از فوت آقاموسوی ۴ دی ماه ۱۴۰۲ حوالی ساعت ۱۵ بعد ازظهر صدای ۵ انفجار از منطقه زینبیه دمشق شنیده شد ، خانه ای مسکونی مورد حمله اسرائیل قرارگرفته بود ‌.  فرهاد آنجا بود ، سید رضی ، سیدرضا ، فرهاد ، با هر اسمی که صدایش میکنید به شهادت رسید ‌. 
بعد از فرهاد دنیا از کار نیافتاد ؛ مقاومت به مسیرش ادامه داد ، اما  صادق و محمدرضا و لیلا دیگر بابا نداشتند درست مثل دیگر فرزندان شهدای مدافع حرم . مهناز سادات هم حالا همسر شهید است  ،  پسرعموها و نوه عمو هام‌ عموی عزیزشان را از دست دادند خواهرانش هم حالا  مانند مادر بیمارشان دلتنگ یکی یک دانه خانه شان "فرهاد" هستند . 

سیدرضی در ۴دی ماه ۱۴۰۳ در منطقه زینبیه دمشق در سوریه توسط رژیم صهیونیستی ترور شد و به فرمانده شهیدش حاج قاسم سلیمانی پیوست .فرهاد حتی کربلا هم نرفته بود وقتی پیکرش را بر میگردانند برای تواف به کربلا و نجف بردند و بعد هم به زیارت امام غریب امام رضا  رفت.

منبع خبر "تابناک" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.