شهر دمشق در ۲۶ژوئیه۱۹۲۰م. به تصرف فرانسویان درآمد و ملک فیصل، پادشاه این کشور فرار کرد. سوریه تا ۱۷آوریل۱۹۴۶م. تحت اشغال فرانسویها باقی ماند.
فرانسویها برای مدیریت اوضاع در سوریه در سالهای اشغال (۱۹۱۹- ۱۹۴۶م.) چندین کمیسر یا نماینده به سوریه اعزام کردند که چندان دوام نمیآوردند و اغلب ماموریتهای یکساله داشتند؛ مانند امرای اعزامی عثمانی به سوریه عثمانی.
در ژوئیه۱۹۲۲ سازمان ملل، قطعنامه قیمومیت فرانسه بر سوریه و لبنان را تصویب کرد. لبنان قبلا در اوت۱۹۲۰، با اضافه شدن بیروت، طرابلس و برخی مناطق دیگر، به استان خودمختار قبل از جنگ، بهعنوان یک ایالت جداگانه اعلام شده بود. از نظر سیاسی، «سوریه» از این پس، معنای محدودتری پیدا کرد؛ زیرا ماورای اردن، لبنان و فلسطین از آن جدا شده بودند.
نخستین کمیسر فرانسه در سوریه، «هانری گورو» (Henri Gouraud) (۱۸۶۷-۱۹۴۶م.) سوریه را بر اساس طایفه و دین به ۶دولت خودمختار مستقل تقسیم کرد: دولت دمشق، دولت حلب، دولت العلویین، دولت لبنان بزرگ، جبل الدروز و سنجق اسکندرون.
در ۲۸ژوئن۱۹۲۲، هانری گورو برای مدیریت بهتر مناطق تحت اشغال در شام، «فدراسیون سوریه» را بین سه دولت دمشق، حلب و منطقه ساحلی (علویون) تشکیل داد. جبل دروزی و لبنان بزرگ، در این فدراسیون حضور نداشتند. سنجق خودمختار اسکندرون نیز در سال۱۹۲۳ به ایالت حلب اضافه شد؛ اما حلب به سرعت از این فدراسیون خارج شد و اعلام استقلال کرد. در سپتامبر۱۹۳۸، نیز فرانسه سنجق اسکندرون را از سوریه جدا و نام آن را به ایالت «هاتای» تبدیل کرد. ایالت هاتای سال بعد، در ژوئن۱۹۳۹، به ترکیه ملحق شد. سوریه الحاق هاتای به ترکیه را به رسمیت نشناخت و این موضوع تا زمان حاضر مورد مناقشه است.
تقریبا تمام طوایف و مناطق حکمرانی سنتی سوریه با فرمانروایی فرانسه و تفرقه و تجزیه مخالف بودند؛ البته بسیاری از اقلیتها و بخش کوچکتری از اکثریت میخواستند که فرانسویها بهعنوان کمک در ساختن یک جامعه و حکومت مدرن باقی بمانند؛ با این حال، بخش بزرگی از جمعیت شهری و بهویژه نخبگان تحصیلکرده، سوریه مستقل را میخواستند که در صورت امکان، لبنان، فلسطین و ماورای اردن را نیز شامل شود.
علت استقبال اقلیتها؛ مانند علویان، دروزیها و حتی اسماعیلیان، از قیمومیت فرانسه، آن بود که پیشتر محصور و در مواجهه بیوقفه با اکثریت، به سر میبردند و این تغییر سرآغاز رهایی سرزمینی و سیاسی تلقی میشد و زمینه پیشرفتهای اقتصادی را فراهم میکرد؛ بهعنوان مثال، اوضاع علویان، بهعنوان یک گروه اقلیت مذهبی در این قیمومیت، تغییر کرد و اگرچه با حضور فرانسه در سوریه چندان موافق نبودند، اما این حضور، موجب آزاد شدن آنان از بسیاری محرومیتهای اجتماعی و انزوای سیاسی دیرینه شد؛ به این جهت، با دستگاههای اداری فرانسوی همکاری کردند و ژنرال گورو، در همان ابتدا، به علویان جبال انصاریه خودمختاری و در ۱۹۲۲ استقلال کامل داد که تا سال ۱۹۲۴ ادامه یافت. این تحول موجب شد تا علویان به تدریج در ارتش، دستگاههای امنیتی و حزب بعث حضور یابند و از فرصتها برای تصرف قدرت و سلطه بر حکومت، استفاده کنند.
اکثریت سوری مخالف ادامه اشغالگری فرانسه، نمیتوانستند اقلیتها را آشکار به خیانت متهم کنند یا حداقل کسی این اتهام را از آنها نمیپذیرفت؛ زیرا هیات حاکمه سوری که از رهبران ناسیونالیسم ترکی یا عربی بودند، با حمایت اروپاییان از یوغ سلطان و دولت عثمانی رهایی یافته بودند.
اصولا استمداد از بیگانه برای تفوق بر استبداد داخلی سنت دیرینه انقلابهاست؛ اما همانند از چاله درآمدن و به چاه افتادن است که درباره سوریه ومنطقه شام، تبدیل به فاکتور ژنتیک شده است؛ یعنی از بامداد تاریخ تمدن این منطقه، از ماهیت حکومتهای شکل گرفتهاش، جدایی نداشته است.
با تمام این تفاصیل جنبشهای قدرتمند و پردامنهای نیز از میان اقلیتهای سوری سر برآورد و فرانسه را سالها بهشدت به چالش کشید.
در دوران اشغال فرانسویها شورشها و قیامهای مردمی فراوانی نیز در سوریه شکل گرفت:
قیام «شیخ صالح العلی» (۱۸۸۴-۱۹۵۰م.) رهبر شورشیان علوی در لاذقیه و طرسوس
قیام «ابراهیم هنانو» (۱۸۶۹-۱۹۳۵م.) رهبر شورشیان کُرد در حلب
قیام «سلطان پاشا الاطرش» (۱۸۹۱-۱۹۸۲م.) فرمانده شورشیان دروزی در جبل الدروز
قیام «حسن الخراط» (۱۸۷۵-۱۹۲۵م.) در غوطه دمشق
اولین بحران در روابط فرانسه و سوریه در سال۱۹۲۵ رخ داد؛ زمانی که شورشی در جبل الدروز شکل گرفت و منجر به اتحاد شورشیان دروزی و ملی گرایان دمشق شد که به تازگی در حزب خلق سازماندهی شده بودند. پس از این سلسله شورشها تا ۱۹۲۷ طول کشید، استعمارگران فرانسوی برای کنترل اوضاع از سال ۱۹۲۵ تا ۱۹۲۷ موجی از خشونت، تهدید و قتل به راه انداختند.
تشکل ملی (الکُتله الوطنیه) نیز که یک حزب سیاسی ملیگرای سوری بود، با قیمومیت فرانسه بر سوریه در بین سالهای (۱۹۲۰–۱۹۴۶) بهعنوان قویترین حزب سیاسی به مبارزه برخاست و مدیریت جمهوری اول و دوم سوریه (۱۹۳۲–۱۹۶۳) را در دست داشت.
رهبری این تشکل را «هاشمآلاتاسی»[۲۰۴] (۱۸۸۵-۱۹۶۰م.) و «شکری قُوتلی» (۱۸۹۱-۱۹۶۷م.) به عهده داشتند.
در ژوئیه سال۱۹۴۱م با آغاز جنگ جهانی دوم نیروهای انگلیسی به همراه تعدادی از افسران فرانسه آزاد، یعنی مخالفان آلمان نازی، به سوریه حمله و آن را دوباره اشغال کردند. در پی این حوادث رهبران سوری اعلام استقلال کردند و کشمکش میان طرفین آغاز شد.
در ماه مه سال ۱۹۴۵م. فرانسه مجددا دمشق را بمباران کرد تا رهبران سوریه را دستگیر کند. در همین حال فریس الخوری، نخستوزیر منتخب سوریه، در سانفرانسیسکو در کنفرانس سازمان ملل متحد در حال اعلام استقلال سوریه بود که فرانسه به دمشق حمله کرد. در نهایت بر اثر فشار استقلالطلبان و تا حدودی حمایت لندن، نیروهای نظامی فرانسه در آوریل۱۹۴۶م. خاک سوریه را ترک و تخلیه کردند و استقلال سوریه رسما اعلام شد.
منبع: جان مک هوگو، تاریخ معاصر سوریه
ترجمه مژگان آموزگار، تهران، نشر شما، ۱۳۹۸