روایت مرگ دردناک کارگران، زندگی تلخ بازماندگان معدن طبس

فرارو دوشنبه 10 دی 1403 - 08:47
کارگرانِ شبِ حادثه‌ی معدنجو، آسیبِ مغزی دیده‌اند، پزشکان عذر برخی را خواسته و تشخیصِ از کارافتادگی داده‌اند. بسیاری از آنها فعلا نمی‌توانند کار کنند و برخی احتمالا تا آخرِ عمرشان هم به وضعیتِ عادی برنگردند. خانواده‌ی این کارگران، این سه ماه را با مستمریِ ۱۰ میلیون تومانیِ معدنجو گذرانده‌اند؛ مستمری‌ای که معلوم نیست تا چه زمانی تداوم داشته باشد.

بیش از سه ماه از حادثه‌ی معدنجوی طبس، یکی از بزرگترین حوادث کارِ ایران، می‌گذرد. ۵۳ کارگر در این حادثه کشته و حدود ۱۴ کارگر نیز بر اثر استنشاقِ گازِ متان مصدوم شدند. این حادثه که به دلیلِ وسعتِ تلفاتش، بازتابِ گسترده‌ای داشت و تا مدت‌ها صدرِ اخبار رسانه‌ها بود، حالا دیگر به دست فراموشی سپرده شده و اخبار مربوط به آن کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. اوضاعِ کار در معدنجو نیز به روال عادی برگشته است. برای کارگران و خانواده‌هایشان، اما اوضاع، دیگر به روال قبل برنمی‌گردد. 

به گزارش ایلنا، در طول این مدت، از کارگران متوفی و خانواده‌هایشان زیاد شنیده‌ایم؛ روایتِ مرگِ دردناکِ کارگران، زندگیِ تلخِ بازماندگان و علتِ وقوع حادثه نیز بار‌ها سوژه‌ی رسانه‌ها شده. از کارگران آسیب دیده و اوضاع و احوال‌شان، اما کمتر نوشته شده است. حالا بعد از سه ماه متوجه شده‌ایم کارگرانی که در آن شب از معدن جانِ سالم به در بردند، اوضاع خوبی ندارند. آنطور که برخی خانواده‌ها می‌گویند، کارگران شب حادثه‌ی معدنجو، آسیبِ مغزی دیده‌اند، پزشکان عذر برخی را خواسته و تشخیصِ از کارافتادگی داده‌اند. بسیاری از آنها فعلا نمی‌توانند کار کنند و برخی احتمالا تا آخرِ عمرشان هم به وضعیتِ عادی برنگردند. خانواده‌ی این کارگران، این سه ماه را با مستمریِ ۱۰ میلیون تومانیِ معدنجو گذرانده‌اند؛ مستمری‌ای که معلوم نیست تا چه زمانی تداوم داشته باشد. 

روایتِ حال روزِ خرابِ زندگیِ این کارگران را از زبانِ همسرانشان می‌خوانیم. 

پولی برای پیگیری درمان نداریم 

مهدی راوندی، کارگرِ ۴۱ ساله‌ی معدن و ساکنِ روستای چغتای است. تا پیش از آنکه گرفتارِ گازِ متان شود، او را مردِ کاریِ روستا می‌دانستند. پیش از این، برای تأمین خرجِ خانواده، دو هفته در معدن کار می‌کرد و دو هفته در روستا. حالا، اما خانه‌نشین شده است؛ نه دیگر توانی برای کار در معدن دارد و نه آنطور که همسرش می‌گوید، او را برای دامداری می‌پذیرند. 

او که در شبِ حادثه برای کمک به آسیب‌دیدگان وارد تونل شده بود، چنان آسیب دید که سه روز به کما رفت و بعد از به هوش آمدن، حافظه‌ی خود را از دست داد. حالا سه ماه از آن روز‌ها گذشته است. همسرش می‌گوید: «ام آر آی گرفته‌ایم و دکتر تأئید کرده که آسیب مغزی دیده است. می‌گویند همسرم از کارافتاده شده، اما چون کارت پایان خدمت ندارد، حتی نتوانستیم پیگیرِ کار‌های ازکارافتادگی‌اش شویم.» 

«سردرد‌های شدید دارد و حواسش سرِ جایش نیست» این حالتِ به ظاهر ساده را خانمِ راوندی در وصفِ حال و روزِ همسرش می‌گوید، اما از توضیحات مشخص است که این «حواس‌پرتی» چندان هم حالتِ ساده‌ای نیست و تبعاتِ بسیاری دارد: «خانه‌ی ما روبه‌روی یک جاده است و همسرم گاهی تا سمتِ جاده می‌رود و نگرانیم که اتفاقِ بدی برایش بیفتد. گاهی حتی تا دستشویی هم نمی‌تواند برود و باید کمکش کنیم. گاهی فقط یک جا می‌نشیند و گاهی فقط راه می‌رود. درست مانند یک بچه شده که کسی باید مراقبش باشد. سر کار که می‌روم در را قفل می‌کنم تا از خانه بیرون نرود.» 

کارگرِ ۴۱ ساله‌ی سابقِ معدنجو نمی‌تواند کار کند. همسرش می‌گوید: «قبلا وقتی به روستا می‌آمد، برای کارش سر و دست می‌شکستند، حالا کسی قبولش نمی‌کند. یک روز برای کار به گاوداری رفت، اما روز بعد گفتند دیگر نیاید….» 

زندگیِ آنها حالا با درآمدِ ۵ میلیون تومانیِ خانمِ راوندی و مستمریِ ناچیزی که از معدنجو پرداخت می‌شود، می‌گذرد. تأمین اجتماعی هم بعد از سه ماه، به تازگی غرامتِ دورانِ بیکاری را پرداخت کرده است. خرجِ درمان بالاست. به خانم راوندی بیمارستان ابن سینای مشهد را برای ادامه‌ی درمان معرفی کرده‌اند، اما آنها پولی برای پیگیریِ درمان ندارند. 

«زندگی ما نابود شد و رفت…» این آخرین جمله‌ای است که از همسرِ آقای راوندی، کارگرِ جوانِ از کارافتاده‌ی معدنجوی طبس، می‌شنوم. 

کارگرِ ۳۸ ساله‌ی معدنجوی طبس دیگر خوب نمی‌شود! 

علی عباس‌زاده، کارگر ۳۸ ساله‌ی معدن است که حالا به گفته‌ی همسرش، دیگر شبیه یک مردِ ۳۸ساله نیست و مثل بچه‌ها می‌ماند. او را همان روز‌های اول عمل کردند و آنطور که همسرِ این کارگرِ جوان می‌گوید بعد از عمل، دیگر به حالت عادی برنگشت. او در توصیفِ همسر خود می‌گوید: «حافظه‌اش را از دست داده؛ آدم‌ها را می‌شناسد، اما نمی‌تواند جایی برود. حرفی نمی‌زند، کاری نمی‌کند. باید خودمان دستش را بگیریم. حتی کوچکترین کار‌ها را هم با کمک ما انجام می‌دهد. یک نفر را می‌خواهد که از او پرستاری کند. مثل یک بچه‌ی کوچک می‌ماند. همانطور که نمی‌شود یک بچه‌ی دوساله را تنها گذاشت، همسرِ ۳۸ ساله‌ی من را هم نباید تنها گذاشت.» 

گریه می‌کند، کمی آرام می‌شود و ادامه می‌دهد: «هر روز با فرزندم برای همسرم و وضعیتش گریه می‌کنیم. از آن مردِ جوانِ سرِ حال چیزی نمانده و فقط غم و غصه‌اش برایمان مانده است….» 

به این سیاهیِ بیماری و تغییرِ یک شبه‌ی چهره‌ی یک مرد، دردِ معیشت را هم باید اضافه کرد. خانم عباس‌زاده می‌گوید: «قبلا همسرم دو هفته در معدن کار می‌کرد و دو هفته در نیشابور، اما باز هم خرج خانه نمی‌رسید. حالا تأمین اجتماعی بعد از چند ماه پیگیری، ۷ میلیون تومان غرامت دوران بیماری برایمان بسته، که با پولی که از معدنجو می‌گیرم فقط کرایه خانه و اقساط ماهانه‌مان را پرداخت می‌کنیم.» 

کارگرِ ۳۸ ساله‌ی معدن‌جو دیگر نمی‌تواند کار کند. همسرش می‌گوید: «پزشکان عذرش را خواسته و گفته‌اند دیگر خوب نمی‌شود. گفته‌اند باید شش ماه صبر کنیم تا بعد به سراغ کار‌های ازکارافتادگی برویم.» 

کارگر ۴۰ساله با ۴ فرزند و یک مقرریِ ۱۰ میلیون تومانی 

هادی نوباغی کارگرِ جوانی است که سلامتیِ خود را پایِ نجاتِ جانِ همکارانش گذاشت. ۴۰ سال سن دارد و فرزندِ چهارمش چند روز بعد از حادثه به دنیا آمد. او هم مانندِ دیگر کارگرانِ آسیب‌دیده‌ی معدن، فعلا نمی‌تواند کار کند و زندگیِ شش نفره‌شان به سختی می‌گذرد. 

همسرش می‌گوید: «۱۰ میلیون تومان از طرف معدنجو واریز می‌شود، که چهار میلیون تومان پای اجاره خانه می‌رود و بخشی از آن خرجِ هزینه‌های درمانِ هادی می‌شود؛ برای هر ویزیت ۲۵۰ تا ۳۰۰ تومان می‌دهیم وام آر آی هم ۶۰۰ – ۷۰۰ هزار تومان است. هزینه‌ی بچه‌ها و پول شیرِ خشک و پوشاکِ نوزادِ ۳ ماهه‌‍‌مان به سختی و با کمکِ خواهر برادرهایمان تامین می‌شود. از بس از این و اون پول گرفتیم دیگر خجالت می‌کشیم و رویمان نمی‌شود سر بلند کنیم.» 

سردردهایش آنقدر شدید است که گاهی سر را بی‌وقفه به دیوار می‌کوبد. از آن جوانِ خوش‌روی مهربان حالا مردی مانده کم‌طاقت، که به گفته‌ی همسرش تنها کافیست صدای تلویزیون کمی بلند شود تا تاب و توانش سر آید. هادی با این وضعیت فعلا نمی‌تواند کار کند. آنطور که همسرش می‌گوید: «دوستانش یک روز آمدند و گفتند می‌بریمش سرِ کارِ بنایی که حواسش گرم شود و بهتر شود، اما هادی یک صبح تا ظهر رفت و بعدازظهرش در بیمارستان بستری شد.» 

تأمین اجتماعی چند روزی است که برای هادی غرامتِ دوران بیماری واریز کرده است. همسر این کارگر جوان می‌گوید: «منتظر بودیم بیمه پول بدهد تا قرض‌هایمان را بدهیم. بار‌ها پیگیری کردیم، اما تأمین اجتماعی دائم می‌گفت واریزی زیاد داریم و برای شما را ماه‌های بعد واریز می‌کنیم، تا اینکه همین چند روز پیش بالاخره واریز کرد.» 

اینکه هادی نوباغی، کارگرِ ۴۰ ساله‌ی معدنجو، کی دیگر می‎تواند به کار برگردد را نمی‌دانیم. برخی از پزشکان می‌گویند او بهتر می‌شود و برخی دیگر، اما گفته‌اند شاید دیگر به حالت قبل بر نگردد. همه‌ی آنها، اما نظرشان در موردِ کار در معدن مشترک است: هادی دیگر نمی‌تواند و نباید در معدن کار کند. 

زندگیِ سختِ خانواده‌ی آقای عصمتی

اوضاع و احوال حجت عصمتی، کارگر ۴۰ ساله‌ی معدنجوی طبس، را همسرش اینگونه شرح می‌دهد: «آقای عصمتی از نظر اعصاب و روان به هم ریخته. بعد از آن حادثه انگار آدم دیگری شد؛ کم حرف می‌زند و پرخاشگری می‌کند. پادرد و کمردرد و سرگیجه امانش را بریده. گاهی هم درگیرِ فراموشیِ زودگذر می‌شود.» 

او ادامه می‌دهد: «گاهی کنترلش را از دست می‌دهد و من می‌دانم که وقتی به این حال می‌افتد، باید از خانه بیرون بروم. چند ساعتی با بچه‌ی دوساله‌ام بیرون می‌مانیم تا مطمئن شوم حالش بهتر شده و بعد به خانه برمی‌گردیم. تقصیری ندارد، نمی‌تواند خودش را کنترل کند، من که حواسم سر جایش است باید تحمل کنم ….» 

دردِ بیماری و پرخاشگریِ ناشی از استشمامِ گاز متان و افسردگیِ ناشی از دیدنِ مرگِ همکاران، یک طرف و ناتوانی برای برگشتن به کار و مشکلاتِ معیشتیِ ناشی از بیکاری یک طرفِ دیگر. همسرِ آقای عصمتی می‌گوید: «قبلا دو هفته در معدن کار می‌کرد و دو هفته در خلیل‌آباد نصاب ایزوگام بود. حالا، اما نمی‌تواند کار کند، سرگیجه دارد و نمی‌تواند روی پشت بام بایستد. نمی‌دانم کی خوب می‌شود و اصلا خوب می‌شود یا نه؟» 

زندگی‌شان با همان پرداختیِ ۱۰ میلیون تومانیِ معدنجو می‌گذرد؛ این مبلغ آنقدر ناچیز است که حتی بخشِ کمی از هزینه‌های زندگی را هم تأمین نمی‌کند. بخشی از این هزینه صرفِ اجاره خانه می‌شود و بخشِ دیگری هم خرج خورد و خوراک و البته هزینه‌های درمانِ آقای عصمتی: «هزینه‌های درمان زیاد است؛ بابتِ هر ویزیت ۳۰۰ تومان پرداخت می‌کنیم و هزینه‌ی دارو هم ۵۰۰ تا ۶۰۰ هزار تومان است.» 

تأمین اجتماعی برای این کارگر به تازگی غرامتِ دوران بیماری واریز کرده است. همسر آقای عصمتی می‌گوید: «بار‌ها به تأمین اجتماعی زنگ زدم و گفتم سه ماه از آن حادثه گذشته تا اینکه بالاخره این مبلغ را واریز کردند. شرایطمان خیلی سخت شده با یک بچه‌ی دو سال و نیمه خودم هم نمی‌توانم سر کار بروم.»

بهای از دست دادنِ سلامتی چقدر است؟ 

در ایران آمار حوادث کار بالاست؛ طبق آخرین آمار پزشکیِ قانونی در سال ۱۴۰۲، بیش از ۲هزار کارگر بر اثر حوادث ناشی از کار جان خود را از دست دادند و بیش از ۲۷ هزار کارگر نیز مصدوم شدند. به این آمار بالای مرگ و میر و مصدومیتِ ناشی از کار باید عدم حمایتِ کافی از خانواده‌ی بازماندگان و کارگرانِ مصدوم‌شده را هم اضافه کرد. بهایی که در ازای جان و سلامتیِ کارگران پرداخت می‌شود، بسیار ناچیز است. همانطور که نیروی کار کارگران را به بهای ارزان می‌خرند، جان و سلامتیِ آنها را نیز به ثمن بخس معامله می‌کنند. 

اگرچه به دلیلِ عمق فاجعه‌ی معدنجوی طبس و بازتابِ گسترده‌ی آن در رسانه‌ها، از خانواده‌ی کارگران متوفی حمایت‌هایی از سوی دولت صورت گرفت، اما واقعیت این است که اوضاع و احوالِ کارگران و بازمانده‌هایشان بعد از وقوع چنین حوادثی، چنین نیست. زندگیِ آنها به معنای واقعیِ کلمه سیاه می‌شود، همانطور که برای کارگران مصدوم شده‌ی معدن طبس چنین بوده است. 

کارگران معدنجو بابتِ از دست دادنِ سلامتی و تیره شدنِ بهترین سال‌های جوانی‌شان از کارفرما ۱۰ میلیون تومان ماهانه دریافت می‌کنند؛ مبلغی که به گفته‌ی برخی از فعالان کارگری، پشتوانه‌ی مشخصی ندارد و معلوم نیست تا چه زمانی پرداخت خواهد شد. آنها پیشتر نیز ۵۰ میلیون تومان گرفته بودند که به گفته‌ی بسیاری از خانواده‌ها، همان زمان خرجِ دوا و درمان کارگران و مخارجِ روزمره شده و تقریبا چیزی از آن مبلغِ ناچیز، باقی نمانده است.

برای بسیاری از این خانواده‌ها به تازگی غرامتِ دوران بیماری برقرار شده که این مبلغ به قدری ناچیز است که اگر بخواهیم آن را بهای از دست رفتنِ سلامتی و تبعاتِ آن به حساب آوریم، باید به دیدِ یک شوخیِ تلخِ بزرگ به آن بنگریم! آنها که قرار است مقرری از کار افتادگی بگیرند نیز اگر بتوانند از این مسیرِ سخت بگذرند، مبلغِ بسیار ناچیزی دریافت می‌کنند که به هیچ وجه نمی‌تواند پاسخگویِ تأمین نیاز‌های اولیه خانواده باشد. کارگری که تا پیش از این با چند شیفت کار، به سختی نیاز‌های اولیه خانواده را تأمین می‌کرد، بعد از آنکه از کار افتاده شد، باید با یک مقرریِ بسیار ناچیز به زندگیِ خود ادامه دهد. 

خانواده‌ی کارگرانِ مصدوم شده‌ی معدنجو از آینده‌ی زندگیِ خود می‌ترسند. آنها هنوز نمی‌دانند که آیا همسرانشان به حالِ سابق برمی‌گردند یا نه و آیا می‌توانند مانند سابق کار کنند و نان‌آورِ زندگی باشند یا نه؟ آنها روز‌های سختی را می‌گذرانند. خودشان می‌گویند صدایمان به کسی نمی‌رسد و به حالِ خود رها شده‌ایم.

منبع خبر "فرارو" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.