به گزارش رکنا، این روزها مراسم رسمی تدفین جیمی کارتر، رئیسجمهور آمریکا در جریان است. وی یکی از چهرههای بینالمللی اصلی در سالهای پایانی منتهی به انقلاب ایران بود که در دوران چهارساله ریاستجمهوری خود یکی از پیچیدهترین دوران ارتباط ایران و آمریکا شکل گرفت.
او که در شب سال نوی ایران به دعوت محمدرضا پهلوی میهمان کاخ نیاوران بود و در تجمید از ایران و تاریخ ۲۵۰۰ ساله آن سخن میگفت، یک سال بعد دست از حمایت محمدرضا پهلوی برداشت و آن کابوسی که محمدرضا پهلوی نسبت به توطئه دموکراتهای آمریکایی طی همه سالهای حکومتش داشت و باوری که درباره عدم حمایت قابل قبول از حکومتش توسط این دسته از رؤسایجمهور آمریکا داشت؛ به واقعیت پیوست و عملاً انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ در دوران جیمی کارتر به وقوع پیوست.
البته که نسبت جیمی کارتر با انقلابیون ایران، چندان نسبت جالبی هم نبود؛ چنانچه او در سال پایانی ریاستجمهوری با اشغال سفارت کشورش در ایران و گروگانگیری کارمندان آن مواجه شد. در این بین در تاریخ احزاب و جریانهای سیاسی ما پیش از پیروزی انقلاب رؤسایجمهور دموکرات آمریکا با فضای باز سیاسی از سوی حکومت پهلوی ارتباط داشتهاند؛ چنانچه اگر پهلوی بقای حکومتش را پس از سال ۱۳۳۲ با حمایت دوایت آیزنهاور و جمهوریخواهان آمریکا میدید اما هرچه مشکل داشت به پای دموکراتهای آمریکایی و دخالتشان در سیاست داخلی او مینوشت.
البته که از این دوران به بعد و تا زمان سقوط محمدرضا پهلوی، سه رئیسجمهور دموکرات، یعنی جانافکندی، لیندون جانسون و جیمی کارتر به ریاستجمهوری رسیدند که با توجه به ترور کندی عملاً جانسون راه او را در قبال ایران آن هم با کمی اغماض در آزادیهای سیاسی ادامه داد. در این بین جبهه ملی به عنوان متشکلترین حزب آن سالها ارتباطات بینالمللی گستردهای داشتند و بنا بر اطلاعات تاریخی موجود و اسنادی که مرکز اسناد انقلاب اسلامی به شکل نظمیافته در مجله «گواه» منتشر کرده است، گفته میشد رابطه کندی با اعضای جبهه ملی، رابطه حسنهای بود و حتی علی امینی از اعضای جبهه ملی هم با خواست و پیشنهاد او به محمدرضا پهلوی در جایگاه نخستوزیری قرار گرفت.
پس از آن هم که هم جبهه ملی و هم نهضت آزادی منشعب شده از آن در فعالیتهای خود یک نیمنگاه که گاهی صرفاً تحلیلگرانه و آیندهنگرانه بود به آمریکا و دولتهایش داشتهاند. تا جایی که بعدها حتی انتخاب شاپور بختیار به عنوان نخستوزیر در دوره جیمی کارتر را نیز تلاش محمدرضا پهلوی برای ایجاد رضایت آمریکا عنوان کردند و پس از آن هم در ابتدای پیروزی انقلاب چهرههایی مانند مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی و سایر اعضای نهضت آزادی در تلاش بودند که مناسبات ایران جدید و آمریکا با تعامل بیشتری شکل بگیرد. در ادامه این گزارش روابط دو گروه جبهه ملی و نهضت آزادی با کارتر و کندی بررسی شده است.
در یکی از اسناد ساواک آمده است: «در محافل سیاسی و مطبوعاتی تهران اظهارنظر میشود که وضع سیاسی آینده ایران بستگی به انتخابات آمریکا دارد و درصورتیکه سناتور کندی به ریاستجمهوری آمریکا برگزیده شود، در ایران جبهه ملی مورد حمایت دولت آمریکا قرار خواهد گرفت و روی همین اصل مقامات عالیه کشور نیز دکتر علی امینی را برای تامین نظر آمریکاییها در صورت موفقیت سناتور کندی ذخیره نگه داشتهاند و حتی در شرفیابی دکتر علی امینی نیز این موضوع مطرح/مذاکره قرار گرفته و شاهنشاه نیز با انجام مصاحبه مطبوعاتی اخیر و اظهار عدم رضایت از انتخابات و عنوان رعایت افکار عمومی مردم خواستهاند نظر مقامات آمریکایی را از هماکنون به آزادیخواهی و عقاید ناسیونالیستی خود جلب نمایند.»
نزدیکان امینی نیز معتقد بودند که وی با روی کار آمدن کندی بازیگردان مهمی در ایران خواهد بود: «کندی با دکتر امینی از نزدیک آشناست و پس از شروع به کار دکتر امینی را تقویت و حمایت خواهد کرد و نیز گفته شده است که سیاست کندی در ایران تقویت جناح دکتر امینی و از طرف دیگر حمایت از جبهه ملی است.»
در نهایت امینی در اردیبهشتماه سال۱۳۴۰ نخستوزیر ایران میشود، درباره نحوه رسیدن او به این سمت ابهامات بسیاری مطرح شد، اما یکی از سناریوها فشار کندی به شاه برای نخستوزیر کردن وی بود. محمدرضا پهلوی نیز در کتاب «پاسخ به تاریخ» درباره فشار کندی برای نخستوزیری امینی مینویسد: «آمریکاییها میخواستند که دولت شریفامامی برود و آدمِ خودشان به جای او نخستوزیر بشود. این شخص علی امینی بود. در مواقعی فشار آمریکاییها بر من آن قدر زیاد بود که نمیتوانستم مقاومت کنم. خصوصاً بعد از روی کار آمدن جانافکندی.»
هرچند که در نهایت شاه موفق میشود امینی را با جلب رضایت کندی کنار بگذارد. البته با ترور جانافکندی و روی کار آمدن جانسون عملاً شرایط تغییر میکند اگرچه جانسون نیز همان مسیر کندی را به عنوان یک دموکرات در پیش گرفته بود اما نه با جبهه ملی و نه دیگر گروههای سیاسی داخلی ایران ارتباط خاصی نداشت و نگاهش هم به مسائل داخلی ایران آنچنان که کندی پیگیری میکرد در راستای ایجاد تحول در سیاست داخلی نبود.
در خرداد سال ۱۳۵۶ بود که ۳ نفر از رهبران جبهه ملی «کریم سنجابی، شاپور بختیار و داریوش فروهر» با نگارش نامه سرگشاده و تندی به شاه درباره سلب آزادیهای سیاسی و اختناق و استبداد از شروع فعالیت دوباره جبهه ملی خبر دادند. آنها در این نامه از شاه خواستند به انتخابات آزاد تن دهد تا بعد از ۱۳ سال دولت و نخستوزیر تغییر کند که مورد توجه شاه قرار نگرفت.
این تصمیم برای شروع دوباره و نگارش نامه چندی پس از شروع به کار دولت جیمی کارتر در آمریکا بود. کارتر در کارزارهای انتخاباتی و دوران ریاستجمهوریاش بر احترام به حقوق بشر، دموکراسی و آزادی تاکید بسیار داشت و با توجه به اتفاقات تلخ یا رسوایی که در ویتنام رقم خورده بود، او تلاش دوچندان میکرد کشورهای همپیمانش را در مسیر آزادیهای سیاسی هل دهد.
در همین زمان بود که جبهه ملی که عملاً از سال ۱۳۴۳ به کما رفته بود یک بار دیگر احیا شود. جبهه ملی احساس میکرد با این رویکرد کارتر میتوان تحولاتی در اوضاع پدید آورد. در کتاب «جیمی کارتر به روایت اسناد ساواک»، انتشار نامه چهرههای جبهه ملی به دلیل فضای باز سیاسی ایجادشده ناشی از حضور جیمی کارتر ذکر میشود: «انتشار این اعلامیه که در فضای نسبتاً باز سیاسی ایجادشده بر اثر روی کار آمدن جیمی کارتر در کاخ سفید در ایران صورت گرفت.» در دوران ریاستجمهوری جیمی کارتر، نوع تعامل با شاه، فضایی را رقم زد که گمان میشد جبهه ملی قدرت را به دست بگیرد.
در نتیجه در شهریورماه سال ۱۳۵۷ یک رشته تغییراتی در ارکان جبهه ملی ایجاد شد و مسئولیتهای جدیدی در این حزب تعیین شد و در این تغییرات، کریم سنجابی به سمت دبیر اجرایی جبهه، داریوش فروهر، رهبر حزب ملت ایران مسئول نشریات و هرگونه اطلاعرسانی، شاپور بختیار رئیس حزب ایران مسئول تشکیلات و رضا شایان مسئول پذیرش اعضای تازه شدند و قرار شد که این مسئول پذیرش (پذیرش افراد، گروهها و احزاب دیگر) پس از بررسی کافی درباره آنان که از فرصتطلبان نباشند اقدام کند.
شاه نیز تصور میکرد اگر نخستوزیری را به یک نفر از جبهه ملی واگذار کند، میتواند اعتراضات مردمی را کنترل کند. رایزنی شاه ابتدا با غلامحسین صدیقی و سپس کریم سنجابی بود، اما مذاکرات آنها بینتیجه بود و نخستوزیری شاپور بختیار مطرح شد. از همینجا بود که اختلاف بختیار و جبهه ملی عمیق میشود.
روایت بختیار و سنجابی درباره اختلاف بینشان متفاوت است، درحالیکه گفته میشود بختیار اعلام کرده شاه او را دعوت کرده و همه شروط وی ازجمله خروج از ایران، تن دادن به آزادیهای اساسی ملت، انحلال ساواک، اجرای کامل قانون اساسی مشروطه و سپردن قدرت کامل به دست نخستوزیر را پذیرفته اما سنجابی در تاریخ شفاهی هاروارد میگوید که بختیار مسئله نخستوزیری را از جبهه ملی مخفی کرده بود.
بختیار پس از دیدار با شاه درخواست جلسه با اعضای جبهه ملی را میدهد، جلسه برگزار میشود، اما کمتر از ۲۴ ساعت نخستوزیری وی اعلام میشود. جبهه ملی جلسهای برگزار میکند که نخستوزیری بختیار را بررسی کند و انتقادهایی نسبت به بختیار میشود. سنجابی در بخشی از توضیحات این جلسه میگوید: «در منزل آقای جهانگیر حقشناس جمع شدیم و من جریان امر را مطرح کردم. بلافاصله از هر سه چهار نفر رفقایی که آنجا بودند، متفقاً به ایشان [بختیار] حمله و اعتراض شد و او گفت، بله من قبول مسئولیت کردهام و اشکالی در این کار نمیبینم. مخصوصاً حقشناس فوقالعاده منظم و مستدل صحبت کرد و به او گفت آقاجان این کاری که تو میکنی نابود کردن تمام زحمات ماست. نابود کردن تمام سابقه جبهه ملی است و رسوا کردن همه مبارزات ما. زیرکزاده در مقابل او بلند شد و سر پا ایستاد و با دست اشاره کرد و گفت اول خودت را رسوا میکنی و بعد همه ما را. بختیار وقتی دید همه رفقا که آنجا بودند بالاتفاق نظر او را رد کردند و گفتند حرفی را که شما دیروز زدید با آنچه امروز میگویید منافات دارد، عصبانی و سرخ شد و از در بیرون رفت.» و در نهایت در جلسه بعدی جبهه ملی که بدون حضور بختیار برگزار میشود، وی از جبهه ملی اخراج میشود.
نهضت آزادی در دوران پایانی ریاستجمهوری کندی اعلام موجودیت کرد و اعضای آن درواقع اعضای جبهه ملی بودند اما در پی اختلافاتی که منجر به انشعاب این گروه از جبهه ملی شد، اگر در همه این سالهای دولت کندی و جانسون، نگاه جبهه ملی فقط در چارچوب بینالمللی هم بود، نقش نهضت آزادی در دوران ریاستجمهوری کارتر پررنگ است؛ به گونهای که در یکی از اسناد فوق محرمانه سفارت آمریکا که مربوط به چهارم شهریور ۱۳۵۸ است، آمریکا از ارتباط با دولت موقت مهدی بازرگان که از رهبران نهضت آزادی بوده سخن گفته است. چنانچه آمده است: «در حال حاضر بهترین راه تأمین منافع ما از طریق همکاری با دولت موقت مهدی بازرگان در جهت برقراری روابط دوجانبه سازنده بین ایران و ایالات متحده میباشد.» روابط نهضت آزادی با آمریکا و دوران ریاستجمهوری کارتر به سالهای ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ و در پی پیروزی انقلاب اسلامی ایران و به نوعی برای ایجاد تعامل با کشورها و از زاویه دیگر احتمالاً به قصد کاهش تنش برای ایران جدید در سال اول پس از پیروزی انقلاب بازمیگردد. محمد توسلی در مصاحبهای با روزنامه اعتماد میگوید: «اواخر سال ۱۳۵۶ نهضت آزادی به این نتیجه رسید که با آمریکا مذاکره کند و این مذاکرات تحت عنوان دیپلماسی انقلاب از اردیبهشتماه ۱۳۵۷ آغاز شد.»
به گفته توسلی، مهندس بازرگان، دکتر سحابی و آقای [احمد] صدر حاجسیدجوادی و خودش در این مذاکرات حضور داشتند و ویلیام سولیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران و جان استمپل دبیر اول سفارت طرف اصلی مذاکره بودند. موضوعی که جان دی استمپل نیز در کتاب درون انقلاب ایران به آن اشاره کرده و میگوید وی با برخی اعضای نهضت آزادی در بهار و تابستان سال ۱۳۵۷ دیدار داشته است که نخستین گفتوگوهای مستقیم یکی از اعضای نهضت آزادی با آمریکاییها حساب میشد. به گفته توسلی هدف نهضت آزادی از مذاکره با آمریکا این بوده است که آمریکا دست از حمایت از شاه بردارد.
علاوه بر این، در این بین ارتباطاتی شکل گرفت که گفته میشود به قبل از این دوره بازمییگردد و با واسطه سفرای آمریکا و یا نمایندگان آمریکا در ایران برقرار شد. عباس امیرانتظام یکی از اعضای نهضت آزادی است که پیگیریهای او درباره ارتباط با آمریکا وجود دارد و گفته میشود براساس اسناد موجود در سفارت آمریکا در تهران تعاملات او با آمریکا به اوایل دهه چهل باز میگردد.
اولین بار که در اسناد سفارت آمریکا صحبت از کسب اطلاعات از اعضای نهضت آزادی میشود، مربوط به محاکمه اعضای نهضت آزادی در سال ۱۳۴۲ است. در این سند اطلاعات محرمانهای راجع به روند دادگاه مهدی بازرگان آمده است که منبع عموماً موثقی این اطلاعات را «از یکی از بانیان نهضت آزادی ایران» در تاریخ اول آبان ۱۳۴۲ به دست میآورد.
در بخشی از این اطلاعات به استراتژی نهضت آزادی برای دفاع در دادگاه، تلاشهایی مبنی بر برائت مهدی بازرگان و فشارهایی بر طرفداران این گروه سیاسی اشاره شده است.(اسناد لانه جاسوسی آمریکا: کتاب سوم، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی/سند نهضت آزادی). همچنین گفته میشود انتظام در دولت موقت نیز که سخنگوی دولت موقت و مسئول دفتر امور خارجه و مسئول دفتر نخستوزیر بود، از گزینههایی بود که در مسیر ارتباط با آمریکا قرار داشت.
پس از رفتن شاه، دولت موقت توسط مهندس بازرگان با عضویت وزرایی که غالباً عضو نهضت آزادی یا جبهه ملی بودند تشکیل شد. اعضای دولت موقت که بخش قابل توجهی از آنها از اعضای نهضت آزادی بودند بنا بر هماهنگیهایی که خودشان به آن اشاره داشته و تاکید داشتهاند و اطلاعات آن در اختیار امام خمینی هم بوده است، ارتباطاتی با نمایندگان دولت کارتر داشتهاند، که البته مورد انتقاد انقلابیون قرار گرفت، بهویژه پس از دیدار بازرگان، مصطفی چمران و ابراهیم یزدی با برژینسکی، مشاور امنیت ملی آمریکا در الجزیره.این دیدار و انتشار تصاویری از دست دادن بازرگان با برژنسیکی خشم عمومی را بر میانگیزد و دانشجویان تظاهراتی برگزار میکنند و در ادامه سفارت آمریکا اشغال میشود. سه روز پس از این اتفاق دولت بازرگان استعفا میدهد [۱] اما مهندس بازرگان در جوابیهای که ۲۰ بهمن سال ۱۳۵۸ و با عنوان «چرا با سفیر آمریکا و شوروی ملاقات کردیم؟» به اتهاماتی که به او نسبت داده شده بود پاسخ داد که در بخشی از آن گفته بود: «پایهگذاران و اعضا و علاقهمندان به نهضت آزادی ایران و نهضت مقاومت ملی، نهتنها با آمریکا بلکه با بعضی از کشورهای اروپا و نیز با دولت وقت ارتباطهای کم و بیش پنهانی داشتهاند، نهتنها از چند ماه مانده به پیروزی درخشان انقلاب بلکه از ۲۶ سال پیش، بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲... و نهتنها این گروهها، بلکه گروهها و شخصیتهای ملی و مذهبی دیگری نیز چنین شیوهای داشتهاند. بنابراین اگر ارتباطات سیاسی جرم و خیانت باشد همگی شریکاند و اگر خدمت و افتخار باشد انحصار به نهضت مقاومت و نهضت آزادی ندارد.»