فرارو– محسن صالحیخواه؛ حمایت از مستضعفین و مسلمانان به عنوان شاکله جریان مقاومت، مستند به دو اصل از فصل دهم قانون اساسی کشورمان (سیاست خارجی) است. در اصل ۱۵۲ آمده است: «سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر اساس نفی هر گونه سلطهجویی و سلطهپذیری، حفظ استقلال همهجانبه و تمامیت ارضی کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرتهای سلطهگر و روابط صلحآمیز متقابل با دول غیر محارب استوار است.» اصل ۱۵۴ نیز میگوید: «جمهوری اسلامی ایران سعادت انسان در کل جامعه بشری را آرمان خود میداند و استقلال و آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان میشناسد؛ بنابراین در عین خودداری کامل از هر گونه دخالت در امور داخلی ملتهای دیگر، از مبارزه حقطلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت میکند.»
با استناد به این دو اصل و اندیشه حمایت از مستضعفین، ایران برای دفاع از مسلمانان یا دولتهای همپیمان مسلمان چند بار وارد عمل شده است. آغاز کار با این نگاه باعث شد تا به مرور زمان مسئله امنیت ملی به صورت درهمتنیده با موضوع حمایت از نهضتهای آزادیبخش تعریف شود. این در هم تنیدگی در مواردی برگ برنده ایران در منطقه پرآشوب خاورمیانه بود و گاهی نیز نتیجه آن معکوس میشد. چند مثال برای هر دو خروجی این سیاست میتوانیم بیاوریم. مثلاً حمایت ایران از معارضین بحرین در سالهای ابتدایی انقلاب و سپس در دوران بهار عربی باعث تیرگی شدید روابط دو کشور شد و هزینههای زیادی به تهران تحمیل کرد. از سوی دیگر ایران در عراق توانست از رهگذر ساقط کردن صدام توسط ائتلاف به رهبری آمریکا و پروسه دولتسازی بعد از آن، به یک پیروزی بزرگ برسد. ایران این پیروزی را در جریان خنثیسازی تهدید تروریسم تکفیری در عراق که تهدیدی مستقیم و قدرتمند علیه امنیت ملی خود بود، تکرار کرد. بنابراین، فعالیتهای فرامرزی کشور طی پنج دهه گذشته را باید مورد به مورد تحلیل و مشخص کرد که کدامیک در نهایت تامین کننده امنیت ملی و کدامیک به امری ضدامنیت تبدیل شده است.
به اصول قانون اساسی برگردیم. اصل ۱۵۴ بر این نکته تاکید دارد که بدون دخالت در امور داخلی ملتهای دیگر، از مبارزه حقطلبانه مستضعفین در هر نقطهای از جهان حمایت میکند. مرز بسیار باریکی میان این مفهوم وجود وجود دارد. در پرونده سوریه ایران به دعوت حکومت وقت وارد میدان شد و به دلایل مختلف تصمیم گرفت در این کشور بجنگد. زمانی نیز به این نتیجه رسید که وقتی طرف مقابل ارادهای برای آن هدف مشترک ندارد، آنجا را ترک کند. اما گاهی این رویکرد، به ایجاد ساختارهایی در کشورهای دیگر منجر میشود که شاید حکومت آن کشور در مقطعی به آن نیاز داشته باشد؛ اما در نهایت به این مسئله راضی نیست که یک مجموعه و تشکیلات مسلح تحت نفوذ کشوری دیگر در آن سرزمین وجود داشته باشد و به نحوی دولت در دولت ایجاد کند.
برآیند تحولات ماههای اخیر منطقه نشان میدهد که مقامات کشورهایی مانند عراق و لبنان قصد دارند نسبت به تشکیلات معروف به مقاومت تجدیدنظر اساسی کنند. دلایلشان متفاوت و نیازهایشان نیز متفاوت است. عراق به حشدالشعبی نیاز دارد، چون این نیروهای داوطلب به بخشی از ساختار نیروهای امنیتی کشور تبدیل شدند و زیر نظر دولت هستند. استعداد نیروی حشدالشعبی و تحت کنترل گرفتن گروههای مسلح که پیش از بحران داعش پراکنده بودند، برای بغداد یک فرصت است. حملات مقاومت عراق به اسرائیل متوقف شد و در مورد همان حملات پیشین نیز موضع دولت این بود که گروههایی خارج از حشد این اقدامات را انجام میدهند. عراق نمیخواهد به خاطر گروههای مقاومت با آمریکا و اسرائیل درگیر شود.
مرور تحولات لبنان نیز نشان میدهد مقامات این کشور و بخشی از گروههای سیاسی به اجماع رسیدند که نقشآفرینی حزبالله باید تغییر کند. چنین استدلال میکنند که حجم خسارتی که حزبالله میتواند به اسرائیل وارد کند با خسارت مادی و انسانی که صهیونیستها به لبنان وارد میکنند قابل قیاس نیست. به همین دلیل میتوان گفت که لبنانیها نیز نمیخواهند همان نقشی که پیش از این ایفا میکردند را ادامه دهند.
ایران گروه نیابتی ندارد. این موضع رسمی از سوی سخنگوی وزارت امور خارجه کشورمان نیز مطرح شده. یعنی هیچ کدام از گروههای مقاومت به نیابت از ایران نمیجنگند بلکه به خاطر آرمانهایشان تحت حمایت ایران قرار دارند. با توجه به این که به نظر میرسد کشورهای درگیر در مقاومت تمایلی به ادامه نقش پیشین ندارند، شاید در رفت و آمدهای دیپلماتیک از ایران میخواهند که نسبت به این حمایتها تجدید نظر کند.