کانیمانگا اولین‌فیلمی بود که هلی‌کوپترها در آن شخصیت داشتند؛ شیرودیِ «سیمرغ» نماینده هوانیروزی‌هاست

خبرگزاری مهر چهارشنبه 26 دی 1403 - 12:26
کانیمانگا اولین‌فیلمی بود که وسایل پرنده، استوری‌بُرد داشتند و در همه پلان‌ها مثل آدم‌ها وارد کادر می‌شدند و براساس نظر کارگردان نقش‌شان را ایفا می‌کردند.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: سومین‌گفتگو با خلبانان هوانیروزِ سال‌های جنگ به امیر خلبان نریمان شاداب اختصاص داشت که پیش‌تر دو قسمت از آن منتشر شدند. در دو قسمت پیشین این‌گفتگو به حماسه سرپل ذهاب و مقاومت سه‌روزه هلی‌کوپترهای کبرا مقابل لشکرهای زرهی دشمن و همچنین حضور تیم آتش هوانیروز در اهواز پرداختیم که یاد و خاطره خلبانانی چون غلامرضا شهپرست، علی‌اکبر شیرودی، منصور وطن‌پور و ... مرور شد.

سومین‌قسمت از این‌گفتگو به مرور خاطرات امیرْ شاداب در حوزه هنر و سینما اختصاص دارد که در آن، به‌طور مشخص روایت‌های مربوط ساخت به سریال تلویزیونی «سیمرغ» و فیلم سینمایی «کانیمانگا» را مرور می‌کنیم. البته باید این‌نکته را اضافه کرد که نریمان شاداب، تنها مشارکت در این‌دو پروژه بزرگ را در کارنامه هنری خود ندارد و حضورش در همه آثار مربوط به هوانیروز و بالگردهای دوران جنگ انکارنشدنی است.

مطالب دو قسمت پیشین این‌گفتگو در پیوندهای زیر قابل دسترسی و مطالعه هستند؛

* «حماسه سرپل ذهاب و کبرای موشک‌اندازی که ۱۴۰ تانک زد؛ یکی بودیم ولی فکر کردند ۳۰ تا هستیم!»

* «شکستن محاصره عراقی‌ها و حفظ دو مقام مسئول؛ خلبانی که مسافرکشی می‌کند»

در ادامه مشروح سومین و آخرین‌قسمت این‌گفتگو را می‌خوانیم؛

* جناب شاداب سرکی به کارهای هنری شما بکشیم. در سریال سیمرغ یک‌خلبان وجود دارد به اسم محسن انصاری که سراغش می‌روند و موشک‌انداز تاو را راه می‌اندازد. این‌شخصیت که مابه‌ازای واقعی ندارد. نه؟ ما خلبانی به‌نام محسن انصاری نداشته‌ایم.

نه. خیالی بود. وقتی می‌خواستند سریال سیمرغ را بسازند، تیمسار نجفی فرمانده نیروی زمینی بود. ایشان بنده را خواست و وقتی به دفترش رفتم، قصه سیمرغ را گذاشت مقابلم و گفت بنیاد شهید می‌خواهد این را بسازد. بخوان ببین شدنی است یا نه؟ دیدم متن خیلی پرت و دور از واقعیت است. چون کسانی که این‌متون را می‌نوشتند با سیستم واقعی کار ما آشنا نبودند. گفتم نه اشکال دارد. گفت پس بالای سر کار باش و سازماندهی کن.

به نظرم کار درستی انجام دادم که یک‌سری از کارها را در زمره اعمال شخصیت‌های این‌سریال قرار دادم. گفتم یک ارگان می‌خواهد از یکی از شهدای خانواده من یعنی هوانیروز فیلمی بسازد. پس بهتر است این‌کار را بکنم.

* طرح اولیه، کشوری بود یا شیرودی؟

شیرودی. گفتم بگذار فیلمی را که می‌خواهند درباره خانوده‌ام بسازند، پُرملات کنم. به همین‌دلیل هرکاری خودم و دیگران کرده بودیم، به نام او کردیم تا این قهرمان نمونه‌ای از بچه‌های ما باشد. با این‌نیت که در سیمرغ کار کردم. برای این‌سریال ۲۵۰ ساعت با دروبین ۳۵ میلی‌متری متصل به پرنده پرواز کردم. آن‌موقع جلوه‌های ویژه به‌شکل امروز نبود که طرف اصلا پرواز نمی‌کند ولی انگار در F35 و می‌رود همه‌جا را می‌زند. آن‌موقع همه پروازهای کار واقعی بود؛پرواز در ابر و شلیک‌ها. تیتراژ سریال را که دیده‌اید! تیتراژش را من پرواز کردم.

* بله همان اول پرواز، یک تنگه هست که هلی کوپتر از آن می‌کشد بالا...

بله. آن‌جا تنگه کوه شهان در سرپل ذهاب است که یک‌آبشار زیبا دارد. با ارتفاع کم آمدم و رفتم روی آبشار. این‌ها مناطقی بودند که می‌دانستم فیلم را زیبا می‌کنند؛ یا مثلا وقتی هلی کوپتر توی ابر می‌رود.

فیلمبردار کار، آقای (جمشید) الوندی بود که برای فیلمبرداری شلیک‌ها، دوربین را بست سر اسکید. من هم بلند شدم و پرواز کردم. پیچ نگهدارنده دوربین، حین پرواز باز و شل شد و دوربین روی طول اسکید حرکت می‌کرد. همین‌اتفاق باعث شد خیلی از صحنه‌های شلیک‌ها، طبیعی شوند. دوربین می‌آمد شلیک توپ من را می‌گرفت و می‌رفت سر جای خودش. بعد از کمی پرواز و شلیک، یک‌جا نشستم و دوربین را باز کردم و گذاشتم پشت سرم. وقتی کار تمام شد و فرود آمدم، آقای الوندی از دور دید دوربین روی اسکید نیست. بنده خدا خیلی ترسید و نگران شد. من هم کمی اذیتش کردم و گفتم دوربین را بد بسته بودی و افتاد. ولی بعد تحویلش دادم.

کانیمانگا اولین‌فیلمی بود که هلی‌کوپترها در آن شخصیت داشتند؛ شیرودیِ «سیمرغ» نماینده هوانیروزی‌هاست

روزهای فیلمبرداری سریال سیمرغ

* قبلا که بچه بودم و سریال را با کیفیت کم‌تر می‌دیدم معلوم نبود اما وقتی سیمرغ را با کیفیت HD پخش کردند، تدوین‌کننده یک‌لحظه را دقت نکرده و در یکی از پلان‌ها دوربین ۳۵ میلی‌متری، قشنگ روی هلی‌کوپتر معلوم است.

فیلمبرداری این‌کار، هفت‌هشت ماهه بود. همه‌اش که در میدان تیر نبودیم. باید نشان می‌دادیم پرنده مسلح است. به همین‌دلیل در برخی پروازها سر موشک‌ها و راکت‌ها را که با چوب ساخته بودیم، در جایگاه راکت‌ها قرار می‌دادیم.

* یکی از مشکلات فیلم‌های جنگی ما این است که گاهی راکورد را حفظ نمی‌کنند.

یک ایراد بزرگ ساخت فیلم برای شهدای ما وجود دارد جا دارد که این‌جا گله کنم. میلیاردها تومان هزینه امکانات نظامی می‌کنند؛ مثل همین «آسمان من». ولی فیلم در اکران عمومی نمی‌فروشد و رقمی که می‌بینید، پولی است که خود ارتش برای کارکنانش خریده است. چه اشکالی دارد یک‌کارگردان خوب برای ساخت این‌فیلم بذارند؟ کاپولا که فیلم «آپوکالیپس ناو» را می‌سازد، یک‌لشکر در اختیارش می‌گذارند که همه‌شان این‌کاره‌اند.

* بله آن‌صحنه حمله هلی‌کوپترهای آمریکایی به ویتنامی‌ها باشکوه است.

ما نمی‌آییم کارگردان خوب بالاسر کار بگذاریم. چون ارتش می‌گوید یک‌نفر بناست از یک‌بنیاد بیاید برای ما فیلم بسازد. در حالی که ارتش باید خودش هزینه کند و بهترین کارگردان را بیاورد. اگر نمی‌تواند هزینه کند، نسازد!

می‌خواستم یکی از بچه‌هایمان را به‌عنوان نماد و قهرمان نشان بدهیم. پس همه‌کارهایی را که بچه‌ها کرده بودند در آن قالب گذاشتیم. خیلی از اتفاقاتی که دیدید، کار من بود ولی یک فریم هم نمی‌بینید که من باشم یا اسمم باشد. گفتم بگذار آن فرد شاخص شود. انصاری یک‌شخصیتِ ساخته‌شده در فیلمنامه بود که من اسمم را روی شخصیت نگذارم

* شما از معدود نظامیانی هستید که ذوق هنری دارند. چون این‌مساله در ارتش کم‌تر دیده می‌شود.

دلیلش این است که در این‌فضا بودم و مدت‌ها در رادیو تلویزیون و بخش سینمای ارتش فعالیت داشتم و سرپرستی کردم. آن‌جا برنامه‌های زیادی می‌ساختیم. یکی از برنامه‌ها «آنچه شما خواسته‌اید» به‌عنوان یک‌برنامه روتین بود. می‌گفتیم امروز دوستان نامه نوشته‌اند و پرسیده‌اند تانک چه‌طور راه می‌رود یا چه‌طور شلیک می‌کند؟ گلوله‌هایش کجاست و خدمه‌اش چه می‌کنند؟ دفعه بعد دوستان می‌خواهند بدانند یک‌روز یک‌تکاور رزمنده چگونه می‌گذرد؟ دوربین را برمی‌داشتیم و می‌رفتیم آموزشی. یا نامه می‌رسید و می‌فهمیدیم مخاطبان می‌خواهند بدانند وقتی موتور هلی کوپتر روی آسمان می‌رود، خلبان چگونه آن را می‌نشاند؟ شبکه‌های مختلف تلویزیون می‌گفتند «این‌برنامه‌ها را بدهید ما پخش کنیم!» پس می‌شود این‌طور هم کار کرد.

* پس در سیمرغ، شخصیت محسن انصاری واقعی نبود.

بله. می‌خواستم یکی از بچه‌هایمان را به‌عنوان نماد و قهرمان نشان بدهیم. پس همه‌کارهایی را که بچه‌ها کرده بودند در آن قالب گذاشتیم. خیلی از اتفاقاتی که دیدید، کار من بود ولی یک فریم هم نمی‌بینید که من باشم یا اسمم باشد. گفتم بگذار آن فرد شاخص شود. انصاری یک‌شخصیتِ ساخته‌شده در فیلمنامه بود که من اسمم را روی شخصیت نگذارم.

* یک‌جناب سرگرد هم بود که مرحوم حسین خانی‌بیک نقشش را بازی می‌کرد و بزرگ‌ترِ این‌ها بود.

آن‌فرد، وطن‌پور بود. در سیمرغ سعی کردیم عکس‌های روی دیوار، عکس شهدا باشند و اسم‌هایی که مطرح می‌شوند، اسامی شهدای هوانیروز باشند.

* در سیمرغ اسم سهیلیان، کشوری و شیرودی بیشتر بولد شد.

چون شهید شده بودند و تلاشمان این بود که از شهدایمان تقدیر کنیم. الان هم همین‌طور است. فیلم «آسمان غرب» ماجرای سه روز سرپل ذهاب است که کارگردانش آمد قصه را از ما گرفت و رفت باز هم آن‌طوری ساخت. باز به نام یک شهید است؛ شیرودی. ولی شیرودی خلبان موشک‌انداز نبود.

* در قسمت اول سیمرغ آقای (فضل‌الله) مشهدی هم هست. ولی تصویر شما نیست. ایشان در ماجرای شهادت کشوری بوده است. حالا که بحث سیمرغ را باز کردیم، اجازه بدهید از کانیمانگا هم بگوییم. کانیمانگا در زمان جنگ ساخته شد.

بله. بعضی‌اوقات که پروازهای کانیمانگا را انجام می‌دادیم، می‌گفتند وضعیت قرمز است و همان‌جایی که بودیم می‌نشستیم.

* کار را در بیابان‌های اصفهان گرفتید. درست است؟

قصه کانیمانگا در یک‌۲۴ ساعت می‌گذرد. لوکیشن فیلمبرداری را در طالقان دیده بودند و ۲۰ دقیقه از فیلم را هم آن‌جا گرفته بودند. وقتی در طالقان برف می‌زند، می‌رود تا سال بعد. در این‌کار هم برف زد و راکورد آن ۲۰ دقیقه از دست رفت. جلسه گذاشتند که چه کار کنیم؟ فیلم را بگذاریم برای سال بعد؟ عین این‌لوکیشن را از کجا بیاوریم؟ من در جلسه بودم. به آقای (سیف‌الله) داد گفتم من شما را می‌برم اصفهان و عین این لوکیشن را آن‌جا سراغ دارم. گفت «به تو اعتماد می‌کنم. چیزهایی دیده‌ام که اعتماد می‌کنم.» گروه را بردند اصفهان و اسکان دادند. خب نگاه خلبان با نگاه دیگران فرق دارد. وقتی روی زمین هستی، پرسپکتیو با وقتی که روی آسمان هستی فرق می‌کند. در اصفهان مکان‌های مناسب را نشانشان دادم و گفتم این‌جا و این‌جا و این‌جا.

* خودتان پرواز می‌کردید؟

نه. دوست دیگری پرواز می‌کرد و ما چند نفری منطقه و لوکیشن را بررسی می‌کردیم.

* در 214 بودید؟

بله. بعد، آن‌ها را به منطقه دیگری بردم و فرود آمدیم. گفتم این‌جا همان‌جایی است که فلان کار را کردیم. و چند نقطه دیگر را نشان دادم. آقای داد گفت اصلا همانی است که می‌خواهم!

* این‌که ارتفاعات و دشت‌های اصفهان را می‌شناختید، به‌خاطر پروازهای دوران آموزشی‌تان بود؟

بله. آن‌جا را مثل کف دستمان می‌شناختیم؛ همین‌طور ایران را. و آن‌فیلم در اصفهان فیلمبرداری شد و راکوردش به هم نخورد.

* یک سوال که چند دهه است ذهن من را از کودکی تا امروز به خودش مشغول کرده، درباره یکی از سکانس‌های کانیمانگاست. لحظه‌ای هست که اسد پسر کاک‌هوشنگ رهبر ضدانقلاب‌ها، خلبان کابین جلوی کبرا را با دراگانوف (اشتباها به این‌سلاح می‌گویند سیمینوف) هدف قرار می‌دهد و خلبان یحیایی زخمی می‌شود. شما در کابین عقب می‌گویید تنهایی نمی‌توانم پرواز کنم. خلبان 214 به شما می‌گوید حداقل یک‌راکت بزن وسط‌شان! ولی شما امتناع می‌کنید و می‌گویید تنهایی نمی‌توانم! و برمی‌گردید پایگاه. چرا؟

به خاطر این است که وقتی خلبان تیر می‌خورد، باید تخلیه‌اش کنید.

* [خنده] خب اگر یک‌راکت می‌زدید چه می‌شد؟

ماجرا اصلا این نبود که راکت بزنم.

* آخر دارید آن 214 را بین ضدانقلاب‌ها تنها می‌گذارید.

نه. همه با هم برگشتیم (پایگاه).

* نه. اول کبرای شما برمی‌گردد. بعد نیروهای کمکی می‌آیند و وقتی جناب‌سروان را پیدا نمی‌کنند، برمی‌گردند.

هیچ‌وقت نباید قوانین پروازی را جابه‌جا کنید. طبق قوانین پرواز، وقتی وسیله تیر می‌خورد، باید خلبان را تخلیه کرد و وسیله حمایت‌کننده هم با شما برمی‌گردد. خدا رحمت کند کابین جلوی آن روز را! مجید رحیم‌دباغ بود.

* خودش خلبان بود؟

بله؛ یکی از اساتید پرواز هوانیروز.

کانیمانگا اولین‌فیلمی بود که هلی‌کوپترها در آن شخصیت داشتند؛ شیرودیِ «سیمرغ» نماینده هوانیروزی‌هاست

نمایی از سکانس پایانی کانیمانگا

* یک‌ویژگی خوب کانیمانگا دوبله‌اش بود. گوینده شما، مرحوم امیرهوشنگ قطعه‌ای بود و مدیر دوبلاژش هم مرحوم ناصر طهماسب. این‌فیلم واقعا یک‌اثر ماندگار شد.

کانیمانگا اولین‌فیلمی بود که وسایل پرنده، استوری‌بُرد داشتند و در همه پلان‌ها مثل آدم‌ها وارد کادر می‌شدند و براساس نظر کارگردان نقش‌شان را ایفا می‌کردند. این‌طور نبود که در آسمان در ارتفاع ۱۰۰ پایی دور بزنند و صدایی بیاید و چند شات از آن‌ها بگیرند و بعدا در تدوین همان‌چند شات را خُرد کنند.

* بله. حتی در پلانی که جناب‌سروان (فرامرز قریبیان) می‌خواهد از هلی کوپتر پایین بپرد و به کمک نیروهایش برود، اول کادر خالی است. بعد هلی کوپتر 214 وارد می‌شود و بعد جناب سروان پایین می‌پرد. به قول شما هلی‌کوپترها در این‌فیلم شخصیت دارند.

در یک‌پلان هم، اول سایه هلی کوپتر روی فرد زخمی می‌آید. بعد خود هلی‌کوپتر را می‌بینید.

* جالب است که این‌فیلم را زمان جنگ ساختند و شما، هم در جبهه نظامی می‌جنگیدید هم جبهه فرهنگی.

بله. لازم بود. جنگ تبلیغات و دادن احساس خوب به مردم لازم داشت.

* کانیمانگا تا مدت‌ها پرفروش‌ترین فیلم سینمای ایران بود و اکرانش خیلی طول کشید.

منبع خبر "خبرگزاری مهر" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.