خبرگزاری مهر- گروه استانها: در اواخر سال ۵۷ و در زمانی که همه مردم ارومیه به مانند تمامی شهرهای ایران، از ظلم و جنایات رژیم ستمشاهی به ستوه آمده بودند، قیام مسلحانه خود را بر علیه رژیم پهلوی آغاز کردند، تاریخ ۲ بهمن سال ۵۷ با نام مرحوم «غلامرضا حسنی» امام جمعه فقید ارومیه، گره خورده و نام وی به عنوان شخصی که برای نخستین بار در کشور علیه شاه به صورت مسلحانه به مبارزه برخواست، ثبت شده است.
در این روز، مسجد اعظم ارومیه که کانون تجمع انقلابیون بود به توپ بسته شد در حالی که پیش از آن هیچ مسجدی مورد حمله و تخریب نیروهای ستمشاهی قرار نگرفته بود، مردم ارومیه نیز اعم از ترک و کرد همانند همیشه با اتحاد خود، دست به دست هم دادند و در قیام مسلحانه، مرحوم حسنی را یاری کردند.
ارومیه نخستین شهر کشور بود که قبل پیروزی انقلاب اسلامی جرقه مبارزه مسلحانه در آن کلید خورد و واقعه مسجد اعظم ارومیه در دوم بهمن ۵۷ یک درگیری و یک اتفاق نبود بلکه نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی ایران و به ویژه آذربایجان غربی به شمار میرود.
مسجد اعظم محلی که مبارزان انقلاب را در خود جای داد
مسجد اعظم ارومیه محلی است که در آن روزگار مبارزان انقلابی را در خود جای داده بود در دوم بهمن ۵۷ مورد هدف گلولههای مأموران رژیم طاغوت قرار گرفت و بسیاری از مبارزان به شهادت رسیدند اما قیام مسلحانه مردم از همین مسجد شروع شد و سربازان طاغوت به رگبار بسته شدند.
نقشی که مردم این استان در مبارزه با طاغوت و به ثمر رساندن انقلاب ایفا کردند، هرگز از حافظه تاریخ پاک نمیشود زیرا آنان در دورهای به جنگ مسلحانه پرداختند که داشتن یک اسلحه جسارت میخواست؛ جسارتی که ابهت پوشالی رژیم طاغوت را در زیر تلی از خاک مدفون کرد.
نقش و تأثیر این جنگ مسلحانه در تقویت حرکت انقلابی مردم ایران به حدی بود که در سالهای نخستین جنگ تحمیلی حضرت امام خمینی (ره) فرمودند که همه باید مثل آقای حسنی مسلح شویم.
بازخوانی و زدودن غبار فراموشی از این قیام تاریخی میتواند بار دیگر غیرت و شجاعت مردم این سرزمین را به تصویر بکشد و ایثار نیاکان این مرز و بوم را به جوانان معرفی کند.
آذربایجان غربی با تقدیم ۱۲ هزار شهید و حضور داشتن در ۳۱ سال دفاع مقدس دفاع مقدسی که هنوز ادامه دارد در بین استانهای کشور از موقعیت و تاریخ درخشانی برخوردار است و ثبت ملی حماسه دوم بهمن ۵۷ این دیار در تقویم ایران اسلامی میتواند گام کوچکی در جهت بزرگداشت این رشادتها باشد.
حماسه ۲ بهمن ۵۷ مردم صحنهای ماندگار از عزت و عظمت مردم آذربایجانغربی است
استاندار آذربایجان غربی با صدور پیامی ضمن گرامیداشت حماسه دوم بهمن مردم ارومیه، این روز را صحنهای ماندگار از عزت و عظمت مردم استان عنوان کرد.
رضا رحمانی به مناسبت سالروز حماسه دوم بهمن ۵۷ صادر کرده، آورده است: ماه بهمن برای همه عزت طلبان و مجاهدان راه حق نماد ارج نهادن به عزت و شرافت ملی و ایام تجسم و تجمیع اراده نسلهای پیر و جوان برای رسیدن به مقاصد بزرگ و معرفی حقیقت اسلام رحمانی و اصالت آن به جهانیان است.
وی ادامه داده است: این ماه عزیز در استان باصلابت و رشید آذربایجان غربی، شهر حماسه و ایثار؛ ارومیه، جلوهای ماندگار از خلق حماسهای است که خودباوری و ایستادگی را به ارمغان آورد.
استاندار آذربایجان غربی تاکید کرده است: حماسه دوم بهمن مردم ارومیه به رهبری مرحوم حاج شیخ غلامرضا حسنی، یادآور جانفشانیهای مردمی است که با تقدیم جان خویش، تاریخ را به قبول مظلومیت دیروز و پذیرش عظمت امروز خویش وادار کردند و قطعاً تکلیف هر کدام از ما در سالروز این حماسه بینظیر، حضور هوشیارانه در صفآرایی پرصلابت افتخار آفرینانی است که غنا، پیروزی، فرهیختگی و فضیلت خویش را برای ما به یادگار گذاشتهاند.
رحمانی ضمن گرامیداشت یاد و خاطره حاج شیخ غلامرضا حسنی و شهدای جلیل القدر انقلاب اسلامی، اظهار امیدواری کرد که همه مردم آذربایجان غربی در پاسداری از آرمانهای انقلاب بیش از پیش موفق و موید باشند.
برای بررسی ابعاد مختلف این حماسه مردمی به بیان بخشی از خاطرات حجت الاسلام مرحوم غلامرضا حسنی اشاره میکنیم.
سازماندهی نیروهای انقلابی برای مبارزه مسلحانه
حجت الاسلام مرحوم غلامرضا حسنی در گوشههایی از خاطراتش چنین آورده است: بعد از ظهر همان روز به شهر ارومیه بازگشتیم و برخی دوستان گفتند شما باید در جایی مخفی بشوید، گفتم خیر دیگر وقت این حرف و حدیثها گذشته است، عقب نشینی و فرار دیشب کافی است و ما باید از امروز جنگ مسلحانه را آغاز کنیم. از نیروهای انقلابی خودم دعوت کردیم تا در مسجد اعظم اجتماع کنند و به ما ملحق شود.
ما باید مسجد و اطراف آن را سنگربندی میکردیم و به این ترتیب در برابر کماندوهای تا به دندان مسلح شاه مقاومت نشان میدادیم.
در عرض چند ساعت تمام پیشنهادهای من تحقق یافت و اقشار مختلف مردم بسیج شدند و با وانت بار و خودروهای شخصی، شن، ماسه، گونی و آجر آوردند و پشت بام و اطراف مسجد را با گونیهای پر از شن سنگربندی کردیم.
در خیابانهای اطراف که به مسجد منتهی بود، درختان و چوبهای بزرگ و سنگینی ریختیم تا به خیال خودمان مانع از حرکت و پیشروی تانکها به سوی مسجد شویم و راهها را به روی نیروهای مسلح شاه ببندیم.
روبه روی مسجد، هتل چهار یا پنج طبقهای قرار داشت که صاحب آن مردی ثروتمند از اهالی تبریز بود؛ وی آدم بدی نبود و نمازخوان، ظاهرالصلاح بود.
از او خواستم پشت بام هتل را در اختیار ما قرار دهد تا ما آنجا را هم سنگربندی کنیم چون موقعیت بسیار مناسبی داشت اما او ترسید و اجازه نداد؛ البته آن وقت جای ترس هم بود و نباید وی را ملامت کرد.
حتی پیشنهاد پول دادم و باز هم نپذیرفت و در سمت دیگر مسجد اعظم بانکی قرار داشت که بچهها بعد از غروب از پشت بام بالا رفتند و در بالای بام بانک هم یک سنگر با یک تیرانداز مستقر کردند.
با اینکه از یک سمت بانک به ۲ طرف خیابان امام خمینی (ره) فعلی و از طرف دیگر آن به خیابان عسگرآبادی کاملاً تسلط داشتیم ولی موقعیت هتل بهتر از بانک بود.
در بخش دیگری از خاطرات امام جمعه سابق ارومیه آمده است: هرچه امکانات و تجهیزات بود در جهت استحکام پایگاه نظامی مسجد اعظم به کار گرفتیم و ۴۰ تا ۵۰ نفر مسلح و جمعی از مردم آماده ی نبرد شدیم.
ناگهان صدای غرش تانکها از دور به گوش رسید و به دستور من افراد مسلح در پشت سنگرهای خود قرار گرفتند. تانکها درختان و سایر موانع را شکستند و به محوطه نزدیک شدند؛ ۶ تانک بود و تعداد زیادی نیروهای پیاده نظام ارتش آنها را همراهی میکردند.
حماسه «۲ بهمن» ۵۷ ارومیه، سرآغاز مبارزه مسلحانه انقلاب اسلامی
من در پشت بام کنار گنبد قرار گرفته بودم و در حالی که یک کلاشینکف در دستم بود، میخواستم ببینم عکس العمل تانکها چه خواهد شد که ناگهان تانک اولی که در جلو حرکت میکرد، یک توپ به سمت گنبد شلیک کرد؛ نمی دانم هدف اصلی همان گنبد بود یا میخواست مرا بزند.
گلوله توپ درست از یک متری بالای سرم عبور کرد و به گنبد اصابت کرد و بعد از آن طرف گنبد خارج شد.
در این میان عدهای با لباس شخصی به عنوان «شاه دوست» در میان آنها ظاهر شدند و شعار «زنده باد شاه» سر دادند و دوستانم از شدت خشم بدنشان میلرزید، اول خیال کردم از ترس اینطور شدهاند اما خطاب به من گفتند: حاج آقا چرا دستور تیراندازی نمیدهید و گفتم نیازی به دستور نیست بزنید. سربازها که حرف مرا شنیدند فوری روی تانک و اطراف آن را خالی کردند و ما تانک را به رگبار بستیم؛ از پایین چند نفر از دوستان بر روی تانک اولی کوکتل مولوتوف انداختند و تانک بلافاصله آتش گرفت.
لوله تانک که قبلاً به طرف ما و مسجد بود بی اختیار چرخید و به سمت هتل قرار گرفت؛ تانک دومی از پشت رسید و ما را به رگبار مسلسل بست.
من زمین گیر شدم و طرف راست من پسرم بود و در میان ما فقط او یک تفنگ ژ- ۳ داشت و بقیه دوستان کلاش داشتند؛ طرف چپم هم مرحوم حاج موسی بود
به آنان گفتم که هر ۲ به طور همزمان به روی تانکها آتش بریزند و تیراندازی کنند و در چند لحظه اینها انصافاً غوغا کردند و طوفان به پا شد.
خدا رحمت کند حاج موسی آقازاده انسان بسیار شجاع، شریف و در عین حال فرد مطیعی بود؛ وی شیفته و شیدای امام خمینی (ره) بود و چون مرا سرباز امام خمینی میدانست، از این جهت به من نیز علاقه مند شده بود و واقعاً خودش را فدا میکرد.
او گاهی مسئول تدارکات مردان مسلح میشد و وقتی غذا را میآورد تا سهم آخرین نفر از دوستان را نمیداد، هرگز دست به غذا نمیزد؛ در امثال این موارد نیز همیشه دوستان را بر خود مقدم میداشت و این خصوصیت برایم بسیار جالب بود.
مردم با تیراندازی و محاصره ۶ تانک رژیم شاه را زمین گیر کردند
تانک سومی، چهارمی، پنجمی و ششمی آمدند و بین تقاطع خیابان پهلوی و عسگرآبادی (خیابان امام و بعثت امروزی) قرار گرفتند و ما پنج نفر در بام بودیم.
من، پسرم، حاج موسی، حاج محمد و یک نفر دیگر که اسمش را فراموش کردهام و چند نفر دیگر هم در بام بانک بودند؛ بقیه افراد به همراه مردم از زمین و اطراف تانکها را محاصره کردند، به طوری که زمین گیر و مجبور به عقب نشینی شدند.
البته اگر میخواستند بمانند و با ما بجنگند میتوانستند چون آنان امکانات و نیروی زیادی داشتند ولی در اثر مقاومت شجاعانه ما و مردم، خداوند متعال رعب و وحشتی به دلشان انداخت و پا به فرار گذاشتند و به لشگر و پادگان ارومیه بازگشتند.
در این حماسه تاریخی ۲ نفر از مردم شهید و چندین نفر زخمی و تعداد زیادی هم از سربازان و درجه داران رژیم کشته و زخمی شدند و یک تفنگ ژ -۳ هم به غنیمت ما درآمد؛ با این تفنگ ما دارای ۲ اسلحه ژ -۳ شدیم.
هیجان مردم در پی فرار تانکها
مردم برای اولین بار با چشم خود شکست و فرار تانکها را دیدند، شور و هیجان عجیبی در شهر پیچید و واقعاً مردم باورشان شد که میتوانند با امکانات کم در برابر یک رژیم جهنمی و تا دندان مسلح بایستند؛ هرلحظه بر حضور و ازدحام حماسی مردم بیشتر میشد.
بعد از ظهر همان روز مراسم تشییع ۲ شهید برگزار شد و قبلاً به افراد مسلح گفتم در مراسم تشییع، به صورت نامرئی حاضر شوند و گوش به فرمان باشند تا اگر نیاز شد، اسلحهها را بیرون بیاورند.
پیکر شهدای انقلاب ارومیه را به سمت قبرستان باغ رضوان بردیم و در آنجا دفن کردیم؛ فرد دیگری هم از برادران مسیحی ما در همان ایام به درجه رفیع شهادت رسیده بود، به طور دقیق یادم نیست که همان روز یا چند روز بعد از این واقعه بود.
بالاخره این شهید مسیحی تازه مسلمان شده را در کنار این ۲ شهید دفن کردیم و در واقع این سه شهید بزرگ، جزو اولین شهدای انقلاب اسلامی ارومیه به شمار میروند.
هنگام دفن شهدا برای حاضران سخن گفتم و ضمن بیان ارزش و اهمیت مقام شهید و شهادت به ادامهی راه شهدا که همان ادامهی انقلاب و ایثار و فداکاری بود، تاکید کردم.
در این هنگام افراد مسلح حاضر در مراسم، سلاحهای خود را از زیر لباسهایشان بیرون آوردند و با یک حرکت هماهنگ و حماسی از سخنان من حمایت کردند.
پس از ختم مراسم مردم که سرا پا شور و احساس شده بودند، در جهت ادامهی نهضت خمینی با شهدا میثاق بستند و با دادن شعارهای انقلابی به سمت خانههای خود بازگشتند.