به گزارش مشرق، در یک تقسیمبندی کلاسیک، فیلمسازان فعال در حوزه دفاع مقدس را میتوان به سه نسل دستهبندی کرد. نسل اول، کارگردانانی که اصولاً سینمای دفاع مقدس را بنا نهادند، در همان سالهای ابتدایی شروع جنگ تحمیلی، از جمله ساموئل خاچیکیان، رسول ملاقلیپور، سیفالله داد، ابراهیم حاتمیکیا، جمال شورجه و سعید حاجی میری.
نسل دوم، آنهایی که عمدتاً در دههای ۷۰ و ۸۰ پا در این عرصه گذاشتند و فیلمساز دفاع مقدسی شدند که مثالشان میشود احمدرضا درویش، انسیه شاهحسینی، علی شاهحاتمی، کمال تبریزی، شهریار بحرانی، سعید سهیلی، عبدالحسن برزیده، مسعود دهنمکی و محمدعلی باشه آهنگر، و نسل سوم، فیلمسازان اغلب جوانی که در یک دهه اخیر سودای ساخت فیلم دفاع مقدسی را در سر داشتهاند و البته تعدادشان از دو نسل قبلی به شکل محسوسی کمتر است، شاید به تعداد انگشت فقط؛ هادی حجازیفر، بهرام توکلی، منیر قیدی، محمدحسین مهدویان و نرگس آبیار و یکی دو اسم دیگر. نکته قابل تأمل اینکه کارگردانان متعلق به نسل سوم عموماً تنها یک فیلم یا در شکل خوشبینانه دو اثر را در ژانر دفاع مقدس ساختهاند و اصولاً یا دیگر شانس و موقعیت فیلمسازی را نداشتهاند یا به گونههای دیگر سینمایی از جمله اجتماعی و حتی کمدی متمایل شدهاند.
مداقهای دوباره بر کارنامه فیلمسازی کارگردانان نسل سوم سینمای دفاع مقدس به یک برداشت فراگیر منتج میشود. همین آثار معدود این فیلمسازان جوان بیش و کم همگی فیلمهای توانمند و برخورداری هستند. به عبارت دیگر، کارگردانان متعلق به نسل سوم سینمای دفاع مقدس نشان داده و ثابت کردهاند که علیرغم جوانی و کمتجربگی، اگر فرصت برایشان مهیا باشد میتوانند آثار نمایشی قابل تأمل و ماندگاری را در حوزه دفاع مقدس از خود به یادگار بگذارند. در اینجا نگاهی کوتاه و گذرا به کارنامه نحیف به لحاظ کمی، اما پربار از نظر کیفی کارگردانان نسل سوم سینمای دفاع مقدس داریم.
بهرام توکلی، تصویر عریان جنگ
هر چند بهرام توکلی با ملودرامهای اجتماعیاش مانند بیگانه، من دیگو مارادونا هستم، اینجا بدون من و غلامرضا تختی شناخته میشود، اما با فیلم «تنگه ابوقریب» نشان داد که اگر فضا و امکانات فراهم باشد در ژانر دفاع مقدس هم حرفهای زیادی برای گفتن دارد. توکلی با محمل قرار دادن ماجرای واقعی مقاومت گردان عمار لشکر ۲۷ محمد رسولالله در برابر لشکر زرهی عراق در واپسین روزهای دفاع مقدس، روایتی متفاوت و به شدت صادق و ملموس را از جنگ ارائه میدهد. نگاه عریان و بدون فیلتر توکلی به جنگ، مخاطب را با واقعیات آشنا میکند، حتی اگر زمخت و غیرقابل هضم باشد.
این کارگردان البته در پس این روایت بی پرده و مقرون به واقعیت، نگاهی بس انسانی دارد، به مفهوم مقاومت و با فاصله گرفتن از آرمانگراییهای غلو شده و شعاردهیهای افراطی مرسوم در برخی از فیلمهای دفاع مقدسی، چهرهای واقعی از جنگ و مناسباتش را در پیش روی مخاطب قرار میدهد. توکلی که علاوه بر کارگردانی، نویسنده فیلمنامه تنگه ابوقریب هم است، با شخصیتپردازی درست، رزمندگان را انسانهایی فداکار و از جان گذشته، اما واقعی و در دسترس به تصویر میکشد. با وجودی که بنمایه قصه در خط مقدم میگذرد و اتفاقاً توکلی کوشیده تا در حد امکان، خشونت و سبعیت جنگ را بدون تعارف بازسازی کند، اما متأثرین از جنگ نیز در فیلم مغفول نماندهاند و به روابط خانوادگی و اجتماعی رزمندگان نیز توجه شده است. تنگه ابوقریب به لحاظ جلوههای ویژه و طراحی صحنههای جنگی نیز یک اثر ممتاز بهشمار میرود و یک سر و گردن از اغلب فیلمهای دفاع مقدسی بالاتر میایستد.
منیر قیدی، نگاه زنانه به جنگ
حضور فیلمسازان زن را در عرصه سینمای دفاع مقدس باید به فال نیک گرفت. منیر قیدی در هر دو فیلمی که تا به امروز ساخته (ویلاییها و دسته دختران) نشان داده که نگاهی زنانه به دفاع مقدس دارد و زنان به عنوان یکی از طیفهای اصلی درگیر و متأثر از جنگ در کانون توجه او قرار دارند. قیدی پس از سالها همکاری با کارگردانان صاحب سبکی همچون ابراهیم حاتمی کیا، مجید مجیدی، کمال تبریزی و رضا میرکریمی به عنوان دستیار و منشی صحنه، با فیلم ویلاییها شروعی امیدوارکننده داشت در عرصه سینمای دفاع مقدس. «ویلاییها» نگاهی انسانی و دلسوزانه دارد به مادران و همسران رزمندگان و شهدا و با طراحی موازی چند قصه دراماتیک، اسباب کمال همذاتپنداری مخاطب را با این شیرزنان فراهم میآورد.
قیدی با ویلاییها ادای دین میکند به مادران و همسران شهدا، به بهترین شکل و محترمانهترین حالت. با وجود استقبال از ویلاییها، اما پنج سال طول میکشد تا او بتواند فیلم دومش را بسازد. «دسته دختران» در اجرا فوقالعاده، اما در محتوا ضعیف است. فیلم میخواهد از یک زاویه دید جدید راوی حضور مستقیم زنان در جنگ و بهطور مشخص حماسه دفاع از خرمشهر باشد. نتیجه کار، اما مطلوب نیست. انتخاب بازیگران به درستی انجام نشده، لهجهها روی نقشها ننشسته، روابط واقعی نیست، روایت قصه ناقص است و... دسته دختران فیلمی نشده که باید باشد.
با این حال، فیلم دوم قیدی به لحاظ جلوههای ویژه و میدانی عالی است و رها کردن محتوا و تمرکز بر اجرا، دستکم در این زمینه نتایج و برکاتی داشته. بیتعارف دسته دختران در قیاس با ویلاییها فیلم ضعیفی است. با این حال، چه ویلاییها و چه دسته دختران مویدی بر این ادعا میتوانند باشند که منیر قیدی راه خود را در ژانر دفاع مقدس پیدا کرده و اگر امکانات ادامه فعالیتش در این عرصه وجود داشته باشد میتواند فیلمهای بهتری بسازد.
محمدحسین مهدویان، متهور و جنجالی
مهدویان مهمترین و البته جنجالیترین کارگردان جوان متعلق به نسل سوم فیلمسازان دفاع مقدس است. با «ایستاده در غبار» و با ارائه یک سبک روایی مستند- داستانی به زندگی احمد متوسلیان پرداخت، با «ماجرای نیمروز» نوری تاباند بر مجهولات تاریخی و سایه روشنهای سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی و عملکرد سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در این مقطع زمانی، با «ماجرای نیمروز، رد خون» خیانت بزرگتر این سازمان در همراهی با دشمن و حمله به ایران و سرنوشت شوم آن را واکاوی کرد و در «درخت گردو» به متأثرین از جنگ، خاصه بازماندگان و جان بهدر بردگان از حملات شیمیایی متمرکز شد. فیلمهایی که موجی از تقدیرها، تشویقها و سیمرغهای جشنواره فیلم فجر را برای سازندهاش به دنبال داشت. شاخصه و ویژگی اصلی مهدویان در جسارت و بیپروایی اوست. خلاقیت زمانی میتواند به منصه ظهور برسد و درختش میوه دهد که منضم به جسارت و تهور باشد. مهدویان که دستی بر آتش نویسندگی هم دارد و فیلمنامه آثارش را خودش مینویسد، نشان داده که جدیترین و قابل اعتناترین فیلمساز متعلق به نسل سوم کارگردانان سینمای دفاع مقدس است.
شاید این تصور در میان باشد که حامیان حکومتی و دولتی مهدویان، دل این فیلمساز را چنین قرص کردهاند که روی سوژههای حساس دست بگذارد و بیمحابا فیلم بسازد (که البته شاید تصور و فرضیه اشتباهی هم نباشد)، اما این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که کارگردانان دیگری بودند که حتی حمایتهای بیشتری داشتند، اما نه جسارتش را داشتند که به سوی سوژههای جذاب، اما جنجالی بروند و نه ذکاوت و استعدادش را.
مهدویان، اما نشان داده که مرد میدانهای سخت است و ابایی ندارد از ورود به عرصههای حساسیتبرانگیز و قدم زدن حوالی خطوط قرمز. البته رفت و آمدهای این کارگردان جوان از ژانر دفاعمقدس به گونههای دیگر سینمایی و ساخت فیلمهایی مانند لاتاری، شیشلیک و مرد بازنده نشان میدهد که کار در عرصه دفاع مقدس آنقدر سخت است که حتی فیلمسازی مانند محمدحسین مهدویان هم میتواند کم بیاورد و دست کم برای مدتی عرصههای دیگر را تجربه کند. نکته مهم آخر اینکه به فیلمهای انقلابی و دفاع مقدسی مهدویان ایراداتی نیز وارد است که در این مقال نمیگنجد.
هادی حجازیفر، نجیب و محترم
بازیگری که تجربه حضور در جلوی دوربین را با نقش کوتاهی در فیلم «مزرعه پدری» مرحوم رسول ملاقلیپور آغاز کرد و در ادامه در آثار متعلق به ژانر دفاع مقدس و مقاومت از جمله ایستاده در غبار، ماجرای نیمروز، ۲۸۸۸ و به وقت شام به ایفای نقش پرداخت، در سودای کارگردانی اولین فیلمش به سراغ دفاع مقدس و یکی از فرماندهان شاخص و کاریزماتیکش رفت و فیلم «موقعیت مهدی» را با محوریت زندگی شهید مهدی باکری، فرمانده لشکر عاشورا ساخت.
موقعیت مهدی فیلمی محترم و نجیب است، همانند سازندهاش. دست گذاشتن حجازیفر روی چنین سوژه حساسی، آنهم در اولین اولین تجربه فیلمسازی، نشان از دو چیز دارد: اول، اعتقاد او به مفاهیم والای متعلق به دفاع مقدس و دوم، اعتماد به نفس بالا و اطمینان از تواناییهای خود. حجازیفر در فیلم موقعیت مهدی و در چهار پرده، نگاهی هنرمندانه و پر از مناسبات انسانی و دراماتیک به زندگی شهید باکری در همه ابعاد و وجوه دارد. این کارگردان تازهنفس شهید باکری را در مقام یکی از فرماندهان شاخص دفاع مقدس، انسانی زمینی و قابل درک و لمس به نمایش میگذارد که مخاطب میتواند نهایت همراهی و همدلی را با او داشته باشد. حجازیفر اگرچه در اولین تجربه کارگردانیاش، آنهم در سینمای دفاع مقدس نمره قبولی میگیرد و فیلمی را به روی پرده میفرستد که تحسین توأمان مخاطبان عام و کارشناسان و منتقدان سینما را به دنبال دارد، اما بارها و بارها درباره دشواریهای ساخت این فیلم صحبت کرده و گفته از هزار معبر عبور کرده است و دیگر با پول دولتی کار دفاع مقدسی نمیسازد.
همین دو جمله آخر نشان میدهد که فعالیت در عرصه سینمای دفاع مقدس چهقدر سخت و جانکاه است و باعث میشود بسیاری از فیلمسازان حتی دغدغهمند و متعهد، عطای کار در این حوزه را به لقایش ببخشند و بر دیگر ژانرهای سینمایی تمرکز کنند. با این حال، حجازی ثابت کرده که سینمای دفاع مقدس را خوب میشناسد و میتواند فیلمهای برخوردار و ماندگاری را خلق و از خود به یادگار بگذارد.
منبع: جوان