آدرس غلطی که علی دایی داد
روزنامه وطنامروز نوشت:
علی دایی اخیرا گفته: «مدیریت این نیست که با هزینه ایران در کشورهای عراق، سوریه و لبنان ورزشگاه ساخته شود که در آنها به ایرانی اهانت شود و تورنمنت خلیج عربی برگزار شود». اینکه وی دغدغه ساخت استادیوم و اماکن ورزشی مناسب در کشور خودمان را دارد، بجاست اما اینکه بدون اطلاع درست و لابد بر اساس شنیدههای بدون مدرک و غیرواقعی از فضای مجازی و شبکههای دروغپرداز، آدرسی غلط بدهد که قطعا به استناد گفتههای وی به عنوان چهرهای سرشناس، تبعاتی منفی هم در جامعه ایجاد شود و به موجسواری عدهای در داخل و خارج بینجامد، کاری پسندیده و مورد انتظار از وی نیست که متاسفانه دروغی آشکار هم هست. شایسته بود دایی حداقل حرمت مدرک دانشگاهی خویش را مراعات میکرد و با کسب اطلاعات صحیح و واقعی، اظهارنظری متقن میکرد نه ابراز نظری خلاف که ریشه در دروغپردازیهای پروپاگاندای وسیع رسانههای آنور آبی دارد! یک سرچ ساده در گوگل را سالهاست دانشآموزان دبستانی هم بخوبی بلدند! ولی ظاهرا آقای مهندس نمیداند یا شاید هم خودش را به آن راه زده.
آقای دایی، محض اطلاع جنابعالی!
۱- ایران ورزشگاهی در سوریه و لبنان نساخته است و این از اساس کذب محض است. معلوم نیست دایی این ادعا را از کجا آورده است. این اولین دروغ دایی.
۲- درباره استادیوم یا استادیومهایی که به دروغ گفته میشود دولت ایران برای عراقیها ساخته است لازم به توضیح است در عالم واقعیت و نه گمان و شایعه، استادیومی در کربلا توسط کشور ترکیه ساخته شده است که یک شرکت پیمانکار خصوصی ایرانی، ساخت قسمتی از آن را برعهده داشته و پولش را نیز دریافت کرده است و ربطی به حاکمیت و دولت ایران هم نداشته است! دایی! که در کار تجارت گسترده و صاحب چندین شرکت و دنیادیده است، حتما بخوبی میداند چنین شرکتهایی در رابطه با حیطه کاری خود در کشورهای مختلف، به فعالیت و انجام پروژههای گوناگون میپردازند. پروژه میگیرند؛ پولش را هم میگیرند و میآورند همینجا در ایران. بنابراین حضور یک شرکت ایرانی در امور عمرانی خارج از کشور به معنی ساخت ورزشگاه برای آن کشور با پول ایران نیست. دایی واقعا این را نمیفهمد؟
اما درباره خلیج فارس و ایران. آیا دایی این ماجرا را بهانه کرده یا وقتی پای منافع خودش در میان بوده آن کار دیگر را میکند؟ سالهاست کشورهایی چون آلمان و امارات برخی شیطنتها و دشمنیها نسبت به ایران و ایرانی روا داشته و دارند و بعضا زیادهخواهیهایی بزرگتر از حد و قواره خویش و خلاف اسناد معتبر بینالمللی نیز دارند , هر ۲ کشور از حامیان صدام در تجاوز علیه تمامیت ارضی کشورمان بودند. پس چرا دایی که دغدغه کشور و مردم را دارد، سالها در آلمان به فعالیت فوتبالی و تجاری پرداخت؟ امارات نیز به رغم کوچکی، سالهاست ادعای کذب مالکیت جزایر سهگانه ایرانی را دارد و در این راستا، از هیچ اقدام مذبوحانه نیز کوتاهی نکرده و قطر هم از حامیان ادعای پوچ آنها طی این سالها بوده است. این ۲ کشور، خلیج همیشه فارس را هم خلیج عربی میخوانند، پس چرا دایی، در باشگاههای هر ۲ کشور توپ زد؟ اگر قرار باشد خودمان را مانند علی دایی به تجاهل بزنیم، حتما باید به دریافت پول از آلمانیها و اماراتیها توسط او انتقاد کنیم. شاید دایی اینجا درباره خودش انتظار دارد هم عاقلانه فکر کنیم اما در سایر موارد خودمان را مثل خودش به آن راه بزنیم.
در کشاکش انتخاب سرمربی تیم ملی فوتبال و هنگامی که صحبت از احتمال انتخاب افشین قطبی برای این سمت بود، در برنامه 90 علی دایی ناراحتی خود را اینگونه بیان کرد: «هر کس لابی قویتری با مقامات دارد، سرمربی تیمملی میشود و من انتخاب نمیشوم چون اهل لابی نیستم» و هنگامی که در عین ناباوری، خودش بدین سمت برگزیده شد، در جواب مجری همان برنامه که پرسید: «شما با چه کسی لابی کردید که گوی سبقت را از قطبی ربودید»؟ گفت: «من با خدا لابی کردم!». سخنی که فیالمجلس موجب تعجب مشهود مجری برنامه 90 (که اتفاقا از حامیان پر و پاقرص دایی است) در برابر دیدگان میلیونها مخاطب تلویزیونی شد!
آقای دایی! سوزنی نیز به خودتان بزنید. در حاشیه دیدار پیشکسوتان در مشهد و حین حضور استاندار خراسان رضوی، خود را به خواب تصنعی میزنید تا وانمود سازید میانهای با مسؤولان ندارید و حتی از احوالپرسی با آنان گریزانید ولی سپس عکس حضورتان در دفتر شهردار نوشهر بیرون میآید که در حال قهقهه و گعده با وی هستید! حتما میدانید نخستین چیزی که از این تناقض رفتاری به ذهن مخاطب متبادر میشود؛ نقش منافع شخص در چگونگی برخوردهاست! آقای دایی! زیبنده نیست فردی سرشناس و تحصیلکرده، تناقضات رفتاری و گفتاری و اظهارنظر بر پایه وهمیات و شایعات داشته باشد.
******
از ترور شخصیت دولت رئیسی تا تملقات شاعرانه در دولت جدید
روزنامه کیهان نوشت:
روزنامه وابسته به حزب کارگزاران، از سیاهنمایی و منفیبافی مطلق علیه دولت رئیسی، به سفیدشویی و تبلیغ مطلق برای برخی مدیران دولت پزشکیان روی آورده است. روزنامه سازندگی در دوران دولت شهید رئیسی از تیترهایی مانند «طغیان گوشت (گوشت چگونه از سفره طبقه متوسط و کارگر حذف شد؟)، شکست برنامههای اقتصادی (با تصویری از رئیس سازمان برنامه و بودجه دولت سیزدهم)، دولت رابین هودی (با طرحی توهینآمیز علیه محمد مخبر معاون اول دولت رئیسی)، خالی کردن جیب مردم (کاریکاتور توهینآمیز علیه وزیر اقتصاد دولت رئیسی)، تکثیر تورم، چاپیدن پول، سفره دلواپسان و...» برای ترور شخصیت آن دولت استفاده میکرد. اما اکنون دیگر صلاح نمیبیند مثلاً درباره گرانی عجیب و غریب سیب زمینی موضع بگیرد و مثلاً تیتر طغیان سیب زمینی را انتخاب کند. در مقابل از تیترهای تبلیغاتی مانند «نجات بانکها از ورشکستگی (با تصویر همتی)، سازندگی به جای پولپاشی (تصویر پزشکیان در حال بیل زدن و آجر گذاشتن)، باز شدن قفل اقتصاد (تصویر مشترک همتی و پزشکیان) و...» استفاده میکند.
روزنامه حزب کارگزاران آخرین بار، تیتر اول خود را به عنوان «مدیریت بازار/ همتی وزیر اقتصاد و صید رئیس سازمان بورس چگونه توانستند در وضعیت نابسامان اقتصاد، التهاب را از بازار سهام دور کنند؟» اختصاص داد و نوشت: «بازار سهام دیگر مثل گذشته خسته و خموش نیست و سهامداران مدتهاست حال و روز بهتری را تجربه میکنند. کسی دیگر تجمع و تحصن نمیکند و مدتهاست شعار «حیا کن، رها کن» سر داده نمیشود. همه اینها مدیون دولت چهاردهم و برنامههای اصلاحی این دولت است و به طور مشخص این امتیاز را باید به نام تیم اقتصادی دولت به فرماندهی عبدالناصر همتی نوشت. آقای همتی با انتصابهای قابل قبول و تدوین برنامههای خوب موفق شد، التهاب را از بازارها دور کند و به طور مشخص، آرامش را به بازار سهام هدیه کند.»
سازندگی در ادامه با ادبیات دیو و دلبری، و متملقانه(غیر اقتصادی) مینویسد: «هیچکس فکر نمیکرد یک نویسنده و شاعر، بتواند قواعدی بر بازار سهام حاکم کند که سهامداران شاکی پس از چند سال نفسی به راحتی بکشند. آقای صیدی که اکنون سکاندار بورس تهران است هم نویسنده و شاعر است و هم دوستان زیادی در میان اهالی ادب و هنر دارد، سالها در نظام بانکی به کار مشغول بوده است. با این حال او بیشتر از آنکه اهل مدیریت و اقتصاد باشد، اهل شعر و شاعری است. آقای صیدی مردی میانهرو با روحیهای آرام است که همین آرامش توانسته توشه راه او در مسیر پرتلاطم بازار سهام باشد.»
تملقگویی روزنامه سازندگی در حالی است که اولاً بورس در دوران حضور آقای همتی در دولت روحانی، سیاهترین دوران خود طی دهه اخیر را سپری کرد. ثانیاً جهش اخیر بورس به اذعان نشریات حامی دولت، ناشی از سیاستهای دولت در گران کردن خودرو و ارز و برخی اقلام دیگر بوده است. به بیان دیگر، نشستن لبخند بر لبان چند ده هزار سهامدار، به قیمت تحمیل تورم طاقتفرسا به 85 میلیون نفر و ضمناً فشار بر تولیدکنندگان در مقولاتی مانند گرانی ارز اتفاق افتاده و نه در مسیر رونق تولید و تاثیر آن در کاهش تورم.
******
دنیای توهم براندازان
سید عطاءالله مهاجرانی در روزنامه اعتماد نوشت:
ترامپ دنیای واهمه زده براندازان را ویران کرد. اینها گمان میکردند که با آمدن ترامپ و اتحاد ترامپ-نتانیاهو دیگر کار جمهوری اسلامی تمام است. گفته میشود ترامپ همان روز اول اپوزیسیون برانداز نظام جمهوری اسلامی ایران را نومید و بلکه ویران کرد. اعلام کرده است که دولت امریکا دیگر به«فاند بگیران» مواجب نمیدهد. البته اسراییل مثل همیشه استثنای منقطع است و بیرون از ماجرا. اما حدود ۶۰ میلیون دلاری که به براندازان مدعی پروژه تغییر نظام در ایران داده میشد، داده نمیشود. آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت و به قول معجزه هزاره لولو برد! چند نکته:
۱- برای بسیاری آشکار بود که براندازان با بودجه و مواجب امریکا و نیز اسراییل اداره میشوند. تصریح ترامپ و فرمان اجرایی او مبنی بر قطع چنین بودجههایی پیداست که براندازان را در پریشانی و مخمصه انداخته است. ادعای مستقل و ملی بودن داشتند. روشن شد که نه مستقلند و نه ملی.
۲- این واژه مستقل هم برای گروهها یا افراد یا رسانههایی که از دولت امریکا مواجب (فاند!) میگرفتند، از طنزهای روزگار است. برخی از این رسانهها که برای خود رسالت علمی تعریف کرده بودند، به صراحت در اساسنامهشان نوشته بودند: «از وزارت خارجه امریکا مواجب میگیرند.» این پولها هم برکت نمیکرد. بین زن و شوهرها جدایی انداخت. بخش عمده بودجه گاه تا بیش از 50درصد بودجه را برای خودشان برمیداشتند. اینها که حدشان سالی ۲۰ تا ۳۰ هزار دلار حقوق هم نبود و نیست تا سالی ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزار دلار برای خودشان در بودجهشان حقوق سالانه نوشته بودند و مدعی بودند که مستقلند.
۳- ترامپ دنیای واهمه زده براندازان را ویران کرد. اینها گمان میکردند که با آمدن ترامپ و اتحاد ترامپ-نتانیاهو دیگر کار جمهوری اسلامی تمام است. رضا پهلوی هم که هر چه تخممرغ شانسی و تخم اردک داشت توی سبد نتانیاهو انداخته بود. دید که نتانیاهو در ماجرای غزه و جنوب لبنان به اهدافش نرسید. ترامپ هم به بیبی روی خوش نشان نداد و این فاصله با عدم شرکت نتانیاهو در اجلاس آغاز ریاستجمهوری ترامپ معنای روشنتری یافت. کسانی هم که به براندازان امید میدادند، مثل جان بولتون که قرار بود شش سال پیش در تهران باشد یا پمپئو که در آشوب ۱۳۹۸ دفترش به عنوان وزیر خارجه امریکا تبدیل به دفتر هماهنگی و مدیریت براندازان شده بود، توییت فارسی میزد و میگفت برای این دفتر از آشوب یا اعتراض عکس و فیلم بفرستید. با فاندی که از سازمان مجاهدین خلق گرفت تازگی دیداری از پاریس داشت، اما پیداست ترامپ از این جماعت فاصله معناداری گرفته است. پنس و پمپئو و بولتون که هر سه فاند بگیرند، از نظر ترامپ تا به اینجای کار و دولت دوم ترامپ محذوفند. ترامپ حتی از جان بولتون به عنوان «احمق جنگافروز» انتقاد کرد. آیا تمامی این نشانهها موجب میشود که براندازان با قطع مواجب برای خود فکری کنند؟!
گمان نمیکنم. اگر اهل فکر بودند، سرنوشت و سرانجامشان به این نقطه نمیرسید. گفتهاند فکر: «حرکه من المبادی و من المبادی الی المرادی!» فکر حرکت از مبدا تا مراد است. سرآغاز و سرانجام روشن و تبیین شدهای دارد. اپوزیسیون نه مبدا خود را میشناسد و نه تصویر روشنی از مراد دارد. توهم تبدیل به سبک زندگی شده است. روش مبارزه سیاسی و دل بستن به سراب امریکا و اسراییل. ناگاه ترامپ بساط را بر هم میزند و امکان چنان زندگیهایی را منتفی میکند. واقعیت با توهم به زبان دیگری سخن میگوید. وقتی فاند نرسید رسانه تعطیل میشود.
******
آغاز مذاکرات با ترامپ از دوحه؟
روزنامه شرق نوشت:
عباس عراقچی، وزیر امور خارجه کشورمان، روز پنجشنبه به قطر سفر کرد. پیشتر عنوان شده بود که دیدار با مسئولان ارشد «حماس» و بررسی آخرین تحولات فلسطین و تبریک پیروزی مردم فلسطین در مقاومت اسطورهای ۱۶ ماهه طوفان الاقصی، در دستورکار این سفر قرار دارد. موضوع مذاکرات هم میتواند از دیگر اهداف و دستور کارهای احتمالی سفر عراقچی به قطر باشد. چرا که هر زمان مقوله مذاکره با غرب پررنگ میشود، دوحه همواره به عنوان یک میانجیگر و واسط عمل کرده است. حال در شرایطی که شاهد بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید و زمزمه آغاز مذاکرات هستیم، این احتمال وجود دارد که دوحه بتواند برای شروع گفتوگوهای تهران و واشنگتن وارد عمل شود که در همین رابطه سیدعلی سقاییان، دیپلمت سابق ایران به «شرق» از جود چنین سناریوی احتمالی میگوید و با ارزیابی بیانبین اعتقاد دارد که «نه میتوان به شکل کامل عنوان داشت اکنون مذاکراتی با میانجیگری قطریها شکل خواهد گرفت و نه میتوان به صورت صددرصدی این احتمال را رد کرد.» اما از منظر این دیپلمات ارشد کشورمان «همواره موضوع مذاکرات و تنش زدایی بین ایران و غرب محل توجه برخی بازیگران منطقهای و مشخصاً قطریها بودند و دوحه همیشه سعی کرده در این رابطه نقش آفرینی مثبت خود را داشته باشد.»
اما قاسم محبعلی، دیپلمات سابق و تحلیلگر کنونی، نظر دیگری دارد و در ادامه گپ و گفتش با «شرق»، «هرگونه نقش آفرینی و میانجیگری قطر، عمان، ژاپن، عراق و ...، برای آغاز مذاکرات ایران و دولت ترامپ را رد میکند.» چون به گفته او «دولت جدید آمریکا به هیچگونه مذاکره غیر مستقیم و با واسطه اعتقادی نداشته و سعی دارد در صورت آغاز مذاکرات، به شکل مستقیم و جامع، گفتوگوهایی را با ایران انجام دهد». وی بعید میداند که «دستور کاری برای عباس عراقچی در خصوص میانجیگری قطریها پیرامون آغاز مذاکرات با دولت ترامپ طرح شده باشد یا احتمالاً دوحه، حامل پیامی برای تهران باشد که در جریان حضور وزیر امور خارجه ایران در دوحه به او منتقل گردد.» در سایه نکته مذکور، محبعلی برخی اخبار و گزارشات چند روز اخیر پیرامون اعلام آمادگی ترامپ برای آغاز مذاکرات با ایران را هم در حد «شایعات رسانهای» میداند.
******
مذاکره با امپریالیسم ناشناخته! / آیا ایران آماده مذاکره با امریکاست؟
روزنامه جوان نوشت:
برخی اطرافیان و نزدیکان دولت در دیدارهای خصوصی و دورهمیها میگویند «ما داریم با ترامپ مذاکره میکنیم و شروع شده!» برخی فعالان سیاسی نیز میگویند ترامپ از آن ۱۲ شرط توافق عقب نشسته و در اظهارنظرها ملایم شده است، دستور تعلیق کمکهای خارجی امریکا را صادر کرد که بخشی از آن به ضدانقلاب ایران میرسید و برای نخستینبار در نشست سازمان ملل علیه حقوق بشر در ایران موضع نگرفت، و اینها همگی نشانههایی از احتمال توافق با امریکاست. حتی برخی به روزنامهنگاران میگویند پزشکیان اجازه مذاکره با ترامپ را از رهبری گرفته است. حتی اینان سخنان رهبری در روز مبعث را نیز که «حواسمان باشد با چه کسی مواجهیم، با چه کسی معامله میکنیم، با چه کسی داریم حرف میزنیم. این را بدانیم. انسان وقتی که طرف خودش را شناخت، ممکن است معامله هم بکند، اما میفهمد که چهکار باید بکند»، اینگونه تعبیر میکنند که رهبر انقلاب مذاکره و معامله با امریکا را «ممکن» دانستهاند، به این شرط که «بدانیم» با چه کسی معامله میکنیم.
اگر تمامی آنچه را گفته شد مفروض هم بدانیم، باز مسئله شناخت امریکا در ایران بسیار با نظرات متناقض و متفاوت همراه است. آیا ما میدانیم با چه کسی قرار است معامله کنیم؟ واضح است کسانی در دولت و اطراف آن هستند که نگاهشان به امریکا «مثبتبینهایت» است و هیچ حادثه و واقعیتی در جهان حتی یک واحد از آن کم نمیکند. مخالفانی هم که نگاهشان «منفیبینهایت» است، کم نیستند. همین نشان میدهد نگاه واقعی به امریکا کمیاب است. بیشتر تحلیلها دچار مغالطه «سوگیری تأیید» است که از پرکاربردترین مغالطات حتی در میان خواص و اندیشمندان است. در این مغالطه از میان دو نظریه رقیب یا اطلاعات جدید، نظریه یا اطلاعاتی را میپسندیم که نظریات قبلی ما را تأیید کند. آنها که نسبت به امریکا مثبتبینهایتاند، رفتارهای دیپلماتیک ترامپ را نشانهای از ظرفیت مذاکره و معامله با امریکا میدانند زیرا نظریات قبلی آنان را تأیید میکند.
اگر بخواهیم گرفتار این مغالطه نشویم، یکی از راهها آن است که در شناخت امریکا ذهن خود را از مسائل و باورهای گذشته پاک کنیم و امریکا را با آنچه که الان هست، بشناسیم. یکی از صفحات خوب کتاب امریکاشناسی معاصر که کاملاً بهروز است، همین اشتهای کشورگشایی ترامپ است. امریکا دست روی کانادا، گرینلند، پاناما و غزه گذاشته است. سهتای اولی را برای خود میخواهد و چهارمی را با درخواست مهاجرت فلسطینیها به مصر و اردن برای اسرائیل، اما درواقع آنرا هم برای خود! امریکا میخواهد یا ایران را مثل گرینلند با دلار بخرد، یا ایران مثل کانادا یکی از ایالتهای امریکا شود تا مثلاً مالیات کمتری بدهد، یا مثل غزه مخالفان خود را از ایران براند، یعنی چیزی شبیه براندازی. امریکا قبل از انقلاب چنین مالکیتی بر ایران حس میکرد و حالا نیز به کمتر از آن قانع نمیشود. اینکه بگوییم ما و امریکا هر دو عوض شدهایم، چیزی را عوض نمیکند. اتفاقاً عوضشدن ما بر حرص و تلاش امریکا برای تسلط بر ما افزوده است.
این حقیقت عمیق که امریکا دنبال سلطه و استیلا بر ماست، از بس که گفته شده است، دیگر گویی حرف عمیقی نیست و ما نتوانستهایم آن را با زبان و ایدههای بهتری به جوانان بفهمانیم. متأسفانه بسیاری از جوانان از دو دهه پیش تاکنون حتی به اندازه چپهای اول انقلاب نگاه ضدامپریالیستی نداشتند و ندارند. این وضعیت به مرور بخشهای نخبگانی ما را تحتتأثیر قرار داده است. چون مدارس، دانشگاهها، سینما و منبریهای ما درباره امریکا چیزی جز سخنان و تولیدات کلیشهای، تکراری و کلیگویی نداشتهاند. جذابیت مادیگرایانه امریکا و فرهنگ و تمدن غرب از یکسو و ناتوانی ما از نشاندادن ماهیت غرب هم از همانسو، هر دو جوانان را به یکطرف کشیدهاند!
اگر بخواهیم با امریکا مذاکره کنیم، فقط ادعای دولتها که ما امریکا را خوب میشناسیم، کافی نیست. هرچند در گذشته ثابت شد که این ادعا صادق هم نبوده است. یک مذاکره موفق مذاکرهای است که ماهیت امپریالیستی امریکا در آن برای جامعه تفهیم شده باشد. مسئله شناخت مردم بهویژه جوانان از امریکا مهمتر از شناخت دولتمردان است. توافق ایران با امریکا توافق دو دولت نیست، توافق دو کشور است. سود و زیان آن به دو ملت میرسد. اگر شناخت حقیقی از ماهیت امپریالیستی امریکا که اکنون با ادعاهای سلطهجویانه ترامپ بر کشورهای دیگر عیانتر شده است، برای جوان ایرانی به دست نیاید، فردا که توافق ناقص یا مردود دیگری با امریکا انجام شد، جوان ایرانی به دلیل همین شناخت ناکافی، شکست در مذاکرات را به گردن دولت ایران و حتی به گردن فرهنگ ایرانی و هویت ایرانی میاندازد و این شکست فاجعهبارتر از شکست در یک مذاکره است.
******
درباره حاشیه فحاشی اخیر زنان در ورزشگاه آزادی!
خبرگزاری فارس نوشت:
ماجرای تن نمایی، استفاده از کلمات رکیک و استعمال مواد مخدر در ورزشگاه آزادی آن هم توسط زنان، اقدام شوکآور هفته گذشته بود.برخی واکنشها در فضای مجازی حاکی از بهت افکار عمومی در این زمینه بود تا جایی تا جایی که به کنایه گفته شد زنانی که قرار بود با حضورشان به سالم شدن فضای ورزشگاهها کمک کنند حالا خود گوی سبقت را در فحاشی و موارد غیراخلاقی از لاتها و افراد شرور حاضر در استادیومها ربودهاند.واقعیت آن است دشمن تلاش دارد چهرهٔ زن ایرانی را مانند آنچه خود در غرب بر سر زنان آورده است به تصویر بکشد. کالایی که برای لذتجویی، تبلیغات و سودپرستی مصرف میکند و در یک جمله زن را به بردگی درآورد.
تمرکز روی تن نمایی، رقص، برهنگی و نظایر آنها به نام آزادی، در رسانههای ضدایرانی تنها بخشی پروژه شوم بردهسازی زنان است که این ایام در دستور کارویژه این رسانهها قرار دارد.اما در داخل نیز عدهای همصدا با این جریان، مسیر کالای مصرفی شدن زنان را خواسته یا ناخواسته دنبال میکنند.البته نقش سیاسیون در این زمینه بسیار حائز اهمیت است. سخنان و اظهاراتی که به دنبال فضاسازی دشمن، باانگیزههای مختلف از جمله برای رای آوردن و بهاصطلاح لایک گرفتن در زبان برخی مقامات جاری میشود.
از بیدقتی و سبق لسان رئیسجمهور در نشست خبری گرفته که در واکنش به خلافگویی یک خبرنگار در مورد گشت ارشاد میگوید «مگر هنوز پلیس اذیت میکند!» و اقدام قانونی را به اذیت و آزار زنان تعبیر میکند تا سخنان ذلیلانه ظریف که در اجلاس خارجی، حجاب را محدودیت زنان دانسته و افتخار خود و دولت را رهاسازی بیحجابی و تن نمایی قلمداد میکند و بهطرف خارجی خود گزارش کار میدهد، تنها بخشی از این اقدامات سهوی یا عمدی است.انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام آمده است تا نگذارد چنین تلقی ناصوابی از مقام و جایگاه زن و بهطورکلی انسان بهعنوان اشرف مخلوقات شکل بگیرید.
واضح است که این دغدغهها به معنای ایجاد محدودیت در آزادی زنان نیست و تلاشی است برای جلوگیری از اسارت زنان در بند کابارهها و ویترینهای مغازههای جوامع غربی و شرقی که مقام زن را در حد ابزاری برای رفع غرایز حیوانی و تبلیغ کالاهای تجاری تقلیل میدهند. اگرچه متأسفانه ممکن است برخی دغدغهمندان با بیدقتی در رفتار و اظهارنظرهای خود به این شائبه دامن بزنند.به نظر میرسد خود زنان باید در درجه اول در مبارزه با این جریان ابتذال خواهی پیشقدم شوند و همان کاری را انجام دهند که در پیروزی انقلاب و دفاع مقدس و برهههای حساس کشور بهدرستی انجام دادهاند.
******
وقتی معاون رئیسجمهور، خاتمی و کروبی را قهرمانان ملی میداند!
مجید انصاری، چهره اصلاح طلب و معاون حقوقی رئیس جمهور در برنامه گفت وگوی ویژه خبری حضور یافت و پیرامون مسائل مختلفی صحبت کرد. بخش هایی از اظهارات او بدین شرح است:
* نام دکتر ظریف که مانند برخی افراد دیگر قاچاق نشده است از او نام ببرید. صحبت های دکتر ظرف را در اجلاس داووس ببینید؛ مجموعه را ببینید نه آنچه گزینشی مخالفان وی منتشر می کنند.
* ظریف در آنجا افتخار آمیز برخورد کرد؛ از دید من اگر این غبارها و تنگ نظری ها کنار برود حتما در کنار دیگر شخصیت های ملی ما، ظریف از افتخارات و قهرمانان ملی خواهد بود. همچنان که خاتمی و کروبی عزیز و دیگرانی، عزیزان ما خواهند بود که بعضا در بی مهری هستند!
* اف ای تی اف یک مانع در مسیر است؛ که اگر آنرا برنداریم مشکلات فراوان تر هست اما اینطور نیست که به اف ای تی اف بپیوندیم همه مشکلات حل شود.
* پیوستن به اف ای تی اف الان مطرح نیست؛ اشتباهی دارد صورت می گیرد؛ ما به دو کنوانسیون می خواهیم بپیوندیم که کل دنیا پیوسته در حالی که در اف ای تی اف ۴۹ کشور عضو هستند. پس اف ای تی اف با این دو کنوانسیون فرق دارد و هرچه در این دو مجمع مطرح است پالرمو و سی اف تی است. با پذیرش این دو، ما بخشی از توصیه ها را انجام می دهیم و مسائل دیگر می ماند. اما شما اگر تحریم ها را نتوانید حل کنید اف ای تی اف حلال مشکلات نخواهد بود.
******
ناگفتههایی از دیدار آیتالله جوادی آملی با احمدینژاد و شهید رئیسی
مرتضی جوادیآملی، فرزند آیت الله جوادی آملی پشت پرده دیدارهای آیت الله با مرحوم شهید رئیسی و محمود احمدی نژاد را بیان کرد. بخشهایی از گفتوگوی وی با روزنامه ایران به شرح زیر است:
* خدا رحمت کند مرحوم آقای رئیسی را. در دیداری که با آیتالله جوادیآملی داشتند، مطالبی مطرح شد که -صادقانه عرض کنم - دست ما برای انتشار کامل یا حتی جزئیات این مطالب باز نبود. اجازه ندادند مطالبی که آیتالله جوادیآملی به مرحوم آقای رئیسی گفتند به صورت علنی منتشر شود. البته سخنان آیتالله جوادیآملی خطاب به شخص مرحوم رئیسی نبود، بلکه ناظر بر موقعیت حکومت و حکمرانی بود. ما در دفتر، بشدت در معرض این بودیم که این سخنان را منتشر نکنیم. با رسانه ما هم برخورد شد که مناسب نیست آن را منتشر کنید و ما هم برای حفظ برخی جوانب و احتیاط، مطالب را منتشر نکردیم.
* البته بحثها به گونهای نبود که مثلاً آنطور که عامه میگویند،بگوییم زد و خوردی بوده است. بالاخره حرفها به گونهای بود که نمیشد علنی کرد. این اتفاق فقط هم به آیتالله جوادیآملی اختصاص نداشت. حالا که اصرار دارید بدانید، واقعیت این است که رسانه رسمی، عکس و فیلم خبر رسمی این ملاقاتها را نشان میدهد که مثلاً آیتالله جوادیآملی با رؤسای قوا دیدار داشتهاند، اما آنچه به عنوان سخنان رد و بدل شده در این دیدارها در رسانه رسمی منتشر میشود، لزوماً همان حرفهایی نیست که در دیدارها مطرح شد. گاهی هم مطالب منتشر شده در رسانه رسمی، مطالبی است که خود رسانه درج و منتشر میکند، درحالی که واقعیت متفاوت است. مردم هم با شنیدن و خواندن این اخبار رسمی، فکر میکنند آقایان مراجع واقعیتها را به مسئولان نمیگویند.
* سال 1388 یعنی سال اول دوره دوم ریاستجمهوری آقای احمدینژاد، فضایی بود که مراجع اجازه دیدار دادند، اما از سال دوم ریاستجمهوری ایشان، تقریباً همه مراجع اجماع کرده بودند که ایشان را به بیوت راه ندهند. البته فشار بر مراجع بسیار زیاد بود که این مانع برداشته و ملاقات انجام شود. خاطرم هست روزی استاد (آیتالله جوادیآملی) با سردرد آمدند. علت را از ایشان جویا شدیم، گفتند فشارها برای اینکه دیدار حتماً انجام شود خیلی زیاد بوده است، اما آقا (آیتالله جوادیآملی) در پاسخ به آن فشارها فرمودند انجام این دیدار ضرورتی ندارد، چون ما مطالب خودمان را بیان کردیم، اما وقتی اصرار زیاد شد، آقا فرمودند اگر اجماع مراجع مبنی بر انجام دیدار باشد، ما هم دیدار میکنیم و وقتی چنین اجماعی ایجاد نشد، دیدار آقای احمدینژاد و استاد (آیتالله جوادیآملی) هم برگزار نشد.
* سیاستی که ایشان (احمدینژاد) رسماً دنبال میکرد، سیاستی نبود که دین و دیانت و فرهنگ دینی بویژه فرهنگ حوزوی بتواند آن را تحمل کند. نوع تعامل و بیاناتی که ایشان داشتند و به اصطلاح تندرویهایی که بود.در مورد اصل انتخابات هم مسأله جای بحث و گفتوگو داشت، یا شخصیتهایی که در این رابطه رنجیده شدند. نه تنها از این شخصیتها دلجویی نشد بلکه بر مبنای خس و خاشاک با آنان برخورد شد و این امر بخش زیادی از جامعه را بسیار نگران کرد.
* در سال اول دور دوم ریاستجمهوری ایشان، شرایط به گونهای بود که استاد ایشان را پذیرفتند، اما تا آخر دوره، آقای احمدینژاد دیگر هیچوقت به طور رسمی به قم نمیآمد. در قانون اساسی برای ریاستجمهوری جایگاه بزرگ و مهمی دیده شده است. حضرت استاد (آیتالله جوادیآملی) بعد از انتخابات سال 1388 نکات مهمی را در نماز جمعه فرمودند؛ یکی این بود که شورای نگهبان باید دقت بیشتری داشته باشد تا فردی که میخواهد در این جایگاه قرار بگیرد، به گونهای نباشد که چندی بعد در مجلس استیضاح شود.منظور حضرت استاد در نماز جمعه این بود که رسالت و مسئولیت شورای نگهبان، ایجاب میکند شرایط به گونهای فراهم نشود که فقط این چهار نفر دیده شوند، بلکه شورای محترم نگهبان باید اقتضائات کشور را لحاظ کند، سوابق افراد را ببیند و آینده و مسیر کشور را در نظر بگیرد، نه اینکه چند نفر بیایند و آمار بدهند که این افراد خوب هستند و دیگران بد.
* آیتالله جوادیآملی هنگام انتخاب آقای احمدینژاد به شورای نگهبان فرموده بودند شما فردی را انتخاب کنید که بتواند نماینده مراجع هم باشد؛ یعنی آقایان مراجع باید به فردی رأی دهند که در عرصه ملی و فراملی بتواند دیدگاههای حوزه را هم نمایندگی کند. آیا ایشان کسی است که بتواند اندیشههای بلند شخصیتهای علمی، دانشگاهی، فقهی و حوزوی را در حوزه بینالملل نمایندگی کند و آیا آنقدر توانایی فکری دارد؟ صحبت استاد این بود. چندینبار از آیتالله جوادیآملی شنیدم که گفتند به شورای نگهبان گفتهاند شما چند نفر را انتخاب کنید که اقلاً وقتی مراجع دارند رأی میدهند، بدانند به چه کسی رأی میدهند. ایشان میگفتند شما فکر میکنید فقط تعدادی که همراه شما هستند باید رأی دهند؟ از آن طرف میگویید شرکت در انتخابات فرض لازم نظام جمهوری اسلامی است، آقایان مراجع هم برای رأی دادن تشریف میآورند، اما آیا از میان این نامزدها کسی میتواند از اندیشههای بلند شخصیتهای علمی و دانشگاهی دفاع و نمایندگی کند؟
******
خزعلی علیه نصیری
سایت نامهنیوز نوشت:
اخیرا مهدی خزعلی (فعال سیاسی) در گفتوگو با یک رسانه اینترنتی علیه مهدی نصیری و در نقد سخنان صادق زیباکلام نکاتی را مطرح کرده که نشاندهنده وجود اختلافاتی میان این سه مننقد و تحلیلگر سیاسی است. مهدی نصیری که پیش از اینها در روزنامه کیهان قلم میزد و به ایراد مواضع رادیکال مشهور بود، چندسالی است که از این سوی بام افتاده است و آنقدر تند علیه نظام جمهوری اسلامی سخن میگوید که شاید اپوزیسیونهای خارج از کشور هم چنین رادیکال حرف نزنند. او ادعاهای عجیبی مطرح میکند؛ برای مثال میگوید نظام سیاسی ایران محتوم به سقوط است! در کمال تعجب راهکار او هم حمایت از رضا پهلوی است! فرزند محمدرضا پهلوی که از بعد از انقلاب تا کنون صرفا از اموالی که پدرش از ایران خارج کرد، استفاده میکند و مهمترین اَکت سیاسیاش گفتن «امروز فقط اتحاد» در تلویزیونهای لسآنجلسی بوده است. اویی که صراحتا از نتانیاهویی حمایت میکند که حالا مسئول کشتار عظیم یا به تعبیری نسلکشی در غزه است و همواره سعی کرده است خودش را به رؤسای جمهور آمریکا الصاق کند.
حالا مهدی خزعلی، فعال و تحلیلگر سیاسی، در گفتوگو با یک شبکه اینترنتی پاسخ او را داده است. او میگوید: « مهدی نصیری که یک عمر در این کشور استفاده خود را برده و بعدتر رفته در دبی هم حقوق دلاریاش را هم گرفته، و بعد از آن آمد و در ایران دنبال پست هم بوده که به او پستی ندادند، حالا ناگهان چپ کرده است. او وقتی چپ کرد که میگوید قصه جمهوری اسلامی به پایان رسیده و محتوم به سقوط است. او میگوید سقوط حتمی است و حالا من زنبیلم را میگذارم حتی دم در رضا پهلوی. حرفهایی که نصیری میزند برای آنها خوراک تهیه میکند. نصیری یا عامل است یا جاهل و نمیداند که در زمین دشمن بازی میکند».
اوج سخنان خزعلی اما آنجایی بود که نصیری هشدار داد که تصور نکن با این سخنان مورد قبول نیروهای مخالف جمهوری اسلامی قرار میگیری و حتی هشدار داد که آنها حتی به تو هم رحم نخواهند کرد. او گفت: «به آقای نصیری میگویم که این هم پیام من برای شما به یادگاری بماند! من در زندان که بودم یک زندانی که کار آرایشگری میکرد، پدرش که عضو منافقین بود در زندان اعدام شده بود و مادرش هم بعد از تولد او اعدام شده بود؛ یعنی آن زندانی فرزند دو اعدامیِ منافقین بود. او داشت سر من را اصلاح میکرد و به من گفت فکر نکنید حالا در جنبش سبز و اعتراضات به زندان آمدهاید، ما شما را میپذیریم. ما سر کار بیاییم، همهتان را تیرباران میکنیم. یک مقدار که من صحبت کردم گفت تو آدم روشنفکری هستی؛ تو را تیرباران نمیکنیم، تو را دار میزنیم. به آقای نصیری میگویم که آقای نصیری هرچه برای رضا پهلوی و امثالهم خوشرقصی کنی، تو که کیهاننویس بودهای و تو که آن زمان تجویز میکردی که در قتلهای زنجیرهای آنها مهدورالدماند و حقشان است و این موضوع را نه در کیهان که در روزنامه شخصیات مینوشتی، فکر نکن تو را میپذیرندو فردا به تو تخفیف هم دهند، بله تیربارانت نمیکنند که مباد لباست کثیف شود، تو را دار میزنند»