به گزارش همشهری آنلاین، کتاب‌های طنز در بازار کتاب ایران همیشه مخاطبان خاص خود را داشته و در هر دوره‌ای، بخشی از مسایل و دغدغه‌های مردم در قالب آثار ادبی طنز از سوی نویسندگان و شاعران طنزپرداز روایت و منتشر شده است. در این راستا، به تازگی، چهار کتاب طنز از نویسندگان و شاعران طنزپردار معاصر و اغلب جوان منتشر و راهی بازار کتاب ایران شده است. «شوگرچایی»، «حاج‌خانم گل فوتبال»، «بچه‌های داج‌سیتی» و «شعله‌های سردسیری» چهار کتاب طنزی است که به تازگی در انتشارات سوره‌مهر به چاپ رسیده است.
- بچه‌های داج‌سیتی
کتاب«بچه‌های داج‌سیتی» اثر دیگری درقالب طنز است که احسان عباسلو به نگارش درآورده است. این کتاب طنز، داستان سه نوجوان است که اتفاقات بامزه و تلخ و شیرینی در محله و مدرسه رقم می‌زنند و سپس تحت‌تاثیر دوستان شهید خود به جبهه می‌روند. بعد از آموزش عازم منطقه شده و در عملیاتی اسیر شده و در نهایت پس از امضای قطعنامه به خانه و میهن بازمی‌گردند. این کتاب با لحنی شیرین و طنزآمیز به دنیای نوجوانان دهه‌های قبل می‌پردازد که برای خواننده خواندنی و خاطره‌انگیز است. کتاب«بچه‌های داج‌سیتی» در دو فصل با عنوان «روزی روزگاری در داج‌سیتی» و «روزی روزگاری در دوکوهه» نگارش شده است. این کتاب با شمارگان 300 نسخه و با قیمت 290 هزار تومان در کتابفروشی‌ها در دسترس علاقمندان است. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «اسلحه‌های بابام فرق داشتن بستگی داشت با کی چقدر دشمن باشه؛ پنی‌سیلین مخوف‌ترین سلاحش بود؛ به‌خصوص پنی‌سیلین یک میلیون و دویست هزار تا دشمن در تیررس قرار می‌گرفت چشم‌هاش برق می‌زد. انگار نوعی حس غریزی تو وجودش زنده می‌شد که میتونستی اون رو در لبخندی که روی لبش می‌نشست حس کنی. می‌رفت بین سرنگ‌ها اون نوک پهنه رو انتخاب می‌کرد که سوزنش به هزار زحمت می‌رفت تو و این قدر آروم هم سوزن رو وارد می‌کرد و فشار می‌داد که اگه کل دریاچه خزر رو خالی می‌کردی تو کویر لوت زودتر از آمپوله خالی می‌شد. بعد هم یواش‌یواش سوزن رو می‌کشید بیرون و مواظب بود مبادا یک قطره هم هدر بره...»
- شوگرچایی
کتاب«شوگرچایی» به قلم علیرضا عبدی مجموعه‌ای از 19 داستان طنز کوتاه و جمع وجور است که با مضامین خانوادگی و اجتماعی سعی دارد لبخند را به لب مخاطب بیاورد. «ایکیوسان مناطق محروم»، «میلادکو»، «این هم میشه» و «تهران پلاک 2 » از جمله این داستان‌های این مجموعه طنز است. کتاب«شوگرچایی» با شمارگان 1250 نسخه با قیمت 145 هزار تومان عرضه شده است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «امیر صدرا حرفش را زد و از جیب پتویش دو سیخ کباب شام سلف را رو کرد. شامی که نتوانسته بودیم بخوریم، حالا قرار بود جانمان را نجات دهد. فکر کردم می‌خواهد مثل کمربند چرم با این کباب‌ها بیفتد به جان سگ ولی آنها را پرتاب کرد و سگ رفت سمتش. کاش بچه‌ها بودند ببینند من شرط را بردم شرط بسته بودیم این کباب سلف را سگ هم نمی‌خورد این سگ هم نخورد و از بوی بد آن با چشم‌غره‌ای به ما متواری شد. اینجا بود که نظریۀ قرمه‌سبزی و کوتاه‌شدن چمن‌های داشت اثبات می‌شد حتی از چمن مصنوعی زمین دانشگاه هم فقط گلوله‌های سیاه لاستیکی‌اش باقی‌مانده بود و البته کم‌شدن کلاغ‌های دانشگاه برای زرشک‌پلو با مرغ! حیف که فضا بدون تماشاگر بود ما علناً لایه سوم را شکست فضای سبز دانشگاه من دادیم و از دیوار ریخته ساختمان آموزش وارد شدیم.»
- حاج‌خانم گل فوتبال
کتاب«حاج‌خانم گل فوتبال» نوشته بنیامین کلاچاهی ثابت، داستان طنز عاشقانه‌ای است که ایده اولیه از ماجرای واقعی مادربزرگِ تنهایی گرفته شده که اوقات خود را با تماشای مستمر مسابقات فوتبال پُر می‌کند و با تیم‌ها و بازیکنان فوتبال جهان آشناست. داستان از زبان سربازی شمالی که مستأجر خانه این مادربزرگ شده و به نوه او دل می‌بازد، روایت می‌شود. در کتاب اشارات طنز و کنایه‌های فوتبالی در کنار هم گنجانده شده که برای طرفداران این رشته ورزشی جالب است. کتاب«حاج‌خانم گل فوتبال» با شمارگان 1250 نسخه و با قیمت 120 هزار تومان در کتابفروشی‌ها موجود است.
- شعله‌های سردسیری
کتاب «شعله‌های سردسیری»؛ طنز در شعر شاعران همدان از قرن سوم تا دوره معاصر، اثری از جواد نوری به سیر طنز در تاریخ ادبیات همدان می‌پردازد.کتاب دربردارنده نمونه‌هایی از اشعار شاعران همدان از قرن سوم تا دوره معاصر است. سیر تطوری طنز در شعر، در این هزارسال نشان داده شده و نمودار نوع نگاه شاعران منطقه به مضامین سیاسی و اجتماعی و فرهنگی به نمایش درآمده است. اشعار قرون اولیه به زبان عربی و از قرن ششم به بعد فارسی‌ست. در دوره معاصر هم اشعاری از زبان‌های ترکی و لهجه‌های لری و همدانی و ... آورده شده است. کتاب «شعله‌های سردسیری» با شمارگان 300 نسخه و با قیمت 340 هزار تومان در بازار نشر موجود است.
در بخشی از کتای شعله های سردسیری می خوانیم: «خوشا آنان که هر از برندونن/ نه حرفی و انویسند و نه خونن/ چو مجنون رو نهند اندر بیابون/ در این کوها روان آهو چرونن.»
