عصرایران ؛ محمد جلالی - «زخم کاری» هرگز نتوانست شکوه و جذابیت فصل نخست را تکرار کند. سریالی که با اقتباس از رمان «بیست زخم کاری» و الهام از «مکبث» شکسپیر، نوید یک اثر ماندگار را میداد، اما هرچه جلوتر رفت، بیشتر در دام تکرار، بیمنطقی و اضافهگویی افتاد. فصل چهارم، آخرین ضربه بر پیکر نیمهجان این سریال بود؛ فصلی که بیش از هر چیز، نشان داد ادامه دادن همیشه به معنی موفقیت نیست.
جمعه ۱۲ بهمن، پرونده «زخم کاری» و دنیای بیرحمانهی انسانهای طمعکارش بسته شد؛ جهانی که در آن قدرت، خیانت و مرگ، سه ضلع اصلی بودند. اما آیا این پایان، در حد و اندازههای انتظارات بود؟ بهسختی میتوان گفت بله. فصل چهارم نهتنها نتوانست انسجام فصل اول را حفظ کند، بلکه با انتخابهای عجیب و شخصیتهایی که بیدلیل زنده میشدند، باورپذیری را از بین برد. زنده شدن مالک و ادامهی این روند در دیگر شخصیتهای مهم، بیش از آنکه یک چرخش داستانی باشد، نشانهای از ضعف در جمعبندی بود.
محمدحسین مهدویان در فصل چهارم، گویی خودش هم نمیدانست چگونه این سریال را به پایان برساند. در تلاش برای کش دادن داستان، آنقدر آب به روایت اضافه شد که نهتنها شالودهی اصلی را از بین برد، بلکه بسیاری از بینندگان را نیز از قصه دلزده کرد. سریالی که میتوانست در اوج تمام شود، به اثری بدل شد که بسیاری معتقدند ایکاش همان فصل اول را نقطهی پایان خود قرار میداد.
با وجود ضعفهای روایی، بازیگران تلاش خود را کردند تا سریال را از سقوط نجات دهند. جواد عزتی در نقش مالک، رعنا آزادیور در نقش سمیرا، کامبیز دیرباز در نقش طلوعی، مرتضی امینیتبار در نقش پسر مالک و الناز ملک در نقش سیما، هر یک با تمام توان درخشیدند. اما مشکل اصلی جای دیگری بود؛ قصهای که در همان فصل اول تمام شده بود و هر ادامهای، چیزی جز تکرار و اضافهگویی نبود.
در میان تمام شخصیتهای «زخم کاری»، سمیرا بیش از همه زخم خورد. شخصیتی که از کودکی تا پایان مسیر، طعم تلخ رنج را چشید و قربانی قدرتطلبی، خیانت و خشونت خود و اطرافیانش شد.
بخشی از زخمهایی که او تجربه کرد:
از دست دادن مادر در کودکی
اعدام پدر
تجاوز توسط عمویش
کشته شدن عمو به دست خودش
ازدواج با مالک، مردی که هرگز عاشقش نبود
مرگ دخترش در تصادف
کشته شدن پسرش در بازی قدرت
مرگ مالک (و بازگشت!)
خیانتهای مکرر مالک با منصوره ریزآبادی (هانیه توسلی)، کیمیا (الهه حصاری) و سیما(الناز ملک).
«زخم کاری» میتوانست یک سریال ماندگار باشد، اما بهجای آن، به نمونهای تبدیل شد از اینکه چگونه یک اثر موفق با ادامهی بیدلیل، جذابیت خود را از دست میدهد. پایان این سریال، بیش از آنکه به یک نتیجهگیری هوشمندانه شباهت داشته باشد، یک تلاش ناموفق برای زنده نگه داشتن چیزی بود که دیگر روحی در آن باقی نمانده بود. زخم کاری به پایان رسید، اما زخمی که بر پیکر داستان و ذهن مخاطبانش گذاشت، شاید التیام نیابد.