سرویس فرهنگ و هنر مشرق - اصلا سینما برای این در جهان، جان گرفت که می توانست صحنه هایی را به آدم ها نمایش دهد که به هر دلیلی آرزومندند در آن، حضور می داشتند یا از چگونگی آن، آگاه می شدند. اگر نگوییم این موضوع به حس کنجکاوی انسان ها مربوط می شود، حتما به ضمیر خودآگاه و کمال گرایانه شان، ارتباط پیدا می کند. دریچه دوربین، در واقع روزنه ای است که مخاطب را بدون اینکه احساس گناه یا عذاب وجدان کند، به پشت پرده زندگی آدم ها، می برد؛ آن هم با کمترین هزینه و بدون دردسر.
تاریخ معاصر ایران، بسیار پرفراز و نشیب است و به ویژه در دوره چهل و چند ساله انقلاب اسلامی، این حرکت سینوسی، همراه با رویدادهای عجیب و غریب است که به دلیل فشردگی و تعدد آن، فرصت کافی برای تبیین و ایجاد آگاهی از آن ها، وجود نداشته است.
ماجرای آمل در سال ۱۳۶۰ که با حرکت مسلحانه گروه مارکسیستی «سربداران» به وجود آمد، یکی از اتفاقات مهم در این برهه تاریخی است اما کمتر درباره صحبت و ارائه اطلاعات شده است.
از این رو، فیلم «بازی خونی» به کارگردانی حسین میرزامحمدی که در چهل و سومین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمده است، می تواند نقاط تاریک زیادی را برای آنها که به دانایی در حوزه تاریخ معاصر علاقه مند هستند، روشن سازد. گر چه این فیلم، تلاش کرده است که برای پررنگ کردن بار دراماتیک فیلم، تغییراتی را در روند رویدادهای ماجرای آمل، ایجاد کند اما می تواند مخاطب را با کلیت ماجرا آشناتر کند و شمه ای از آن روزهای سخت و عجیب را پیش روی بیننده، به تصویر بکشد.
اما شیوه کارگردانی میرزامحمدی در «بازی خونی»، علاوه بر آگاهی بخشی، تجربه ای جذاب و شاید در نوع خود، منحصر به فرد باشد. پیش از این، چند فیلم در مورد شورش ها و وقایع نظامی- سیاسی در دوران انقلاب ساخته شده است که هر یک، جذابیت های خاص و ماندگاری دارند، اما هیچ یک از آنها، به اندازه «بازی خونی»، نتوانسته است بحران و وخیم بودن اوضاع را نزدیک به گستردگی و پیچیدگی آن رویداد، به تصویر بکشد. علیرضا برازنده مدیر فیلمبرداری این فیلم، به مدد جسارت جوانی و تجربه و پختگی اش، توانسته است تصاویری را به ثبت برساند که تا حدود زیادی وقایع را برای مخاطب، قابل لمس کند.
وجود متعدد سکانس های طولانی یا به قول معروف؛ سکانس-پلان توانسته است به غنا و ارزش فیلم «بازی خونی» بیفزاید. گر چه این کار، زحمت ها و رنج های فراوانی را برای تولید به همراه داشته است اما خوشبختانه خروجی کار، از لحاظ فرم و تصویر، درخشان و ارزشمند بوده است . در این کار ابزارهای نو و پیشرفته هم توانسته است به همراهان «برازنده» کمک کند و آنچه در ذهن «میرزامحمدی» بوده است را تماشایی سازد. با این حال، بدون وجود همان جسارتی که درباره اش صحبت کردیم، این نماهای قابل تحسین، هیچ گاه خلق نمی شد.
در بخش فیلمنامه هم گر چه در بخش هایی از کار، ما شاهد شعارگویی و کلیشه های پرتکرار بوده ایم، اما میرزامحمدی توانسته است دست به ابتکاراتی بزند که مخاطب را با شگفتانه ها مواجه کند. اگر درشت نمایی برخی از بازی ها که در راستای نمایاندن روحیه انقلابی ارائه شده است را کنار بگذاریم، میانگین بازی ها، توانسته است نمره قابل قبولی را به دست آورد.
«بازی خونی» با گردش های حیرت انگیز دوربین هایش، مخاطب را در مرکز دایره ای از بحران در روزگاری نه چندان دور قرار می دهد و بخشی از رنج هایی که برای حفظ این خاک کشیده شده است را در چشم بیننده، زنده می کند. این فیلم می تواند آغازی باشد برای یک فصل جدید از فیلمسازی متهورانه بر مبنای اندیشه و تجربه.