ورزش مدیا: این روزها اخبار ضد و نقیضی در مورد آمدن یا نیامدن کریس رونالدو به تهران برای حضور در مسابقه هفته آینده پرسپولیس و النصر به گوش میرسد. در حالت عادی، شاید باید خیلی کنجکاو و مشتاق میبودیم و لحظه به لحظه اخبار مربوط به سفر یکی از بزرگترین ورزشکاران تاریخ به ایران را دنبال میکردیم، اما حال و روز فعلی مردم ایران، فرسنگها دور از این فانتزیهاست. در کوچه و خیابان انگار که خاک مرگ پاشیده باشند؛ دلمردگی بیداد میکند و امید، آن پسربچه شر و شوری بود که در غبارها گم شد، رفت برای خودش.
شهریور سال گذشته که رونالدو برای اولین بار به ایران آمد، قیمت دلار کمتر از پنجاه هزار تومان بود و حالا از نود هزار تومان هم گذشته. این یعنی ارزش دارایی میلیونها نفر در همین مدت کوتاه، تقریبا نصف شده و حیرتانگیز آن که احدی هم بابت این سرگذشت نفرینی به مردم جواب نمیدهد. حتی از اعدام سلاطین سکه و دلار و آن دلخوشی دادنهای الکی هم خبری نیست؛ همه دست در دست، لحظه لحظه فنا و نابودی را لمس میکنند. این، داستان غمانگیز ملتی است که کار میکند و فقیرتر میشود، میخوابد و فقیرتر میشود، راه میرود، آب میخورد و حتی نفس میکشد و بیچیزتر میشود. جماعتی که رویاهایش کابوس شد، کاخ تمناهایش فرو ریخت و پرپر زدن تکتک آرزوهایش را به چشم دید. فرقی نداشت هدف چه باشد؛ از خرید گوشی و لپتاپ و مسکن و ماشین تا ازدواج و تشکیل عائله و آتیه، از تفریح و تحصیل و تجارت تا دوا و دکتر و درمان. انگار با نهایت دقت گشتند، تکتک آنها را از کنج سینههای مردم بیرون کشیدند و در نطفه کشتند. همه با هم دود شد و به هوا رفت، قصه شد، افسانه شد.
از فقر بدتر هم مگر داریم؟ البته که داریم؛ طاعون تحقیر. این مال وقتی است که صاحب این خاک باشی، اما در اولویت قرار نگیری، هیچکس تو را نبیند و صدای خرد شدن استخوانهایت، در هیاهوی مبهم دستاوردهای جعلی و کاذب گم شود. ما آدمهای شنیده نشدهایم؛ جماعت از یاد رفتهای که دیگر کسی حاضر نیست حتی به خاطر انبوه رنجهایش به او سرسلامتی بدهد، ملت صغیری که برای خواندن همین مطلب هم بیست بار باید روی فیلترشکن فکسنی بکوبد، بلکه دلش به رحم بیاید و روزنهای باز شود. حس شوم شرمساری، همدم هر نفس ماست. عمرمان رفت؛ رونالدو سیری چند؟