این نخستین روباتی بود که به ذهن یک دانشمند شرقی خطور کرد و نمونه مثالیاش ساخته شد. نیشیمورا بهعنوان استاد در دانشگاه امپریال هوکایدو تدریس کرد و مشاور تحریریه روزنامه اوزاکا مینایچی (که اکنون به نام مینایچی شیمبون شناخته میشود) بود. نیشیمورا در سال۱۹۲۶، از دانشگاه امپریال هوکایدو استعفا داد، به اوزاکا رفت و با کمک یک تیم کوچک از دستیارانش، ایده ساخت روبات اندیشمند خود را اجرا کرد.
نیشیمورا نام روبات مخلوق خود را «انسان مصنوعی» گذاشت. او به قول خودش روباتی ساخته بود در ستایش طبیعت و انسانیت.به جای اینکه برده باشد، دوست و حتی الگوی الهامبخش مردم بود. روبات میشیمورا در واقع پاسخ به روباتهایی بود که در نمایشنامه «کارخانه رباتسازی روسوم.R.U.R» اثر کارل چاپک، نویسنده چک، تصویر شده بود. لغت روبات از واژه چکی «ربوتا» به معنای «کار اجباری» گرفته شده است. روباتهای نمایشنامه چاپک در آغاز خدمتگزار انسان هستند؛ اما در نهایت تمام انسانها را از بین می برند و نسل بشر را برمیاندازند. در صحنه پایانی نمایشنامه، روباتها فاش میکنند که احساسات و عواطفی مشابه انسانها دارند و مخاطب با این سوال باقی میماند که آیا آنها نیز قادر به تولید مثل خواهند شد؟!
نیشیمورا بر این باور بود که شخصیت انسانهای مصنوعی بنا به نیت و تفکر خالقانشان تعیین میشود. او از سناریویی که آن را «نابودی بشریت در اثر پیشرفت علم» توصیف میکرد، میترسید. بنابراین امیدوار بود که روند پیشرفت تاریخ را تغییر دهد. راهحل او ایجاد نوع متفاوتی از انسان مصنوعی بود؛ انسانی که ستایشگر طبیعت باشد و والاترین آرمانهای بشری را محقق کند. گاکوتنسوکو برای اولینبار در سپتامبر۱۹۲۸ در کیوتو به نمایش درآمد و سال بعد در توکیو، اوزاکا و هیروشیما و سپس در کره و چین نیز به نمایش گذاشته شد.
گاکوتنسوکو میتوانست حالت صورت خود را تغییر دهد و سر و دست هایش را از طریق مکانیزم فشار هوا بجنباند. در دست راستش یک پیکان سیگنال شبیه قلم و در دست چپش یک لامپ به نام ریکانتو – در زبان ژاپنی به معنای نور الهام – قرار داشت. همچنین یک پرنده روی شانه آن نشسته بود به نام کوکویچو. هنگامی که کوکویچو صدا میکرد، چشمهای گاکوتنسوکو بسته میشد و حالت غمگینی به خود میگرفت. وقتی لامپ روشن میشد، گاکوتنسوکو شروع به نوشتن کلمات با قلم میکرد. این روبات متفکر سرانجام در اوایل دهه۱۹۳۰حین انتقال به نمایشگاهی در آلمان گم شد؛ تاکنون راز ناپدیدی آن مکتوم مانده است!