وزارتخانهای که سرگرم راهکارهای تکراری است
روزنامه جوان نوشت:
۱۸۵ روز از آغاز به کار دولت چهاردهم میگذرد؛ تقریباً به اندازه نیمی از سال و هر روز برای حل بحران مسکن حیاتی است چراکه وضعیت مسکن با تورم سالانه ۴۲ درصدی و متوسط قیمت ۸۵ میلیون تومان برای هر مترمربع واحد مسکونی در تهران، بهویژه در شرایط فقر مسکن ۵۰ درصدی، بحرانی است و هر لحظه برای حل این بحران اهمیت دارد. در این شش ماهی که گذشت، دولت به مسائل فرعی مانند انتقال پایتخت و تفکیک وزارت راهوشهرسازی پرداخته است و به نظر میرسد فرصت تشکیل جلسه شورای عالی معماری و شهرسازی بیش از یکبار فراهم نشده؛ جلسهای که خروجی آن کاهش وام ساخت مسکن و تشکیل کارگروه «رفع موانع تولید مسکن» بوده است. به گفته سیدامیر منصوری، استاد دانشگاه تهران این چند ماه زمان زیادی برای سیاستگذاری در حوزه مسکن بوده، اما دولت درگیر مسائل فنی و فرعی شده است.
عملکرد دولت در حوزه مسکن را میتوان بهوضوح بیتوجهی به این مسئله دانست؛ بیتوجهیای که در آمارها و گزارشها نیز به خوبی نمایان است. از زمان شروع به کار دولت چهاردهم، بانک مرکزی هیچ گزارشی از آخرین تحولات بازار مسکن تهران منتشر نکرده و تنها آمار موجود، بر مبنای گفتههای کارشناسان است. سخنان وزیر راهوشهرسازی نیز بر این بیتوجهی مهر تأیید میزند. درحالیکه قانون جهش تولید مسکن دولت را مکلف به ساخت یکمیلیون واحد مسکونی در هر سال کرده است، وزیر در گفتوگوی ویژه خبری از ساخت یک و نیم میلیون واحد در پنج سال آینده خبر میدهد؛ امری که نقض آشکار قانون است.
با گذشت چند ماه از تشکیل دولت چهاردهم، تنها اقدام قابل توجه در حوزه مسکن، تشکیل جلسه شورای عالی معماری و شهرسازی و ایجاد کارگروههایی مانند «رفع موانع تولید مسکن» بوده، اما نتیجه عملی این جلسات و کارگروهها، نه رفع موانع واقعی بلکه کاهش وام ساخت مسکن از ۸۰۰ میلیون تومان به ۶۵۰ میلیون تومان بوده است، این درحالی است که مهمترین مانع ساخت مسکن، یعنی زمین، بارها از سوی نمایندگان مجلس و کارشناسان اعلام شده است. راهحل روشن است، اما به نظر میرسد وزارت راهوشهرسازی به جای تمرکز بر اقدامات عملی، به دنبال کارهایی است که یا پیشتر انجام شدهاند یا در شرایط فعلی اولویتی ندارند.
******
چرا پیششرطهای ترامپ برای مذاکره با ایران غیرقابل اجراست؟
روزنامه وطنامروز نوشت:
کمتر از یک ماه پس از ورود دونالد ترامپ به کاخ سفید، بار دیگر زمزمه آغاز مذاکرات دوجانبه میان تهران - واشنگتن در موضوع هستهای تبدیل به تیتر اصلی خبرگزاریها و رسانههای جریان اصلی شده است. چهلوهفتمین مستاجر کاخ سفید پس از دیدار با بنیامین نتانیاهو در چهارم فوریه، جهت مصاحبهها و سخنرانیهای خود را به سمت تهدید ایران به فشار حداکثری، حمله نظامی و در عین حال تمایل برای رسیدن به توافق بزرگ چرخانده است. میزان تناقض گفتاری ترامپ درباره پرونده ایران به قدری زیاد است که به روشنی نمیتوان سیگنالهای «دعوت به مذاکره» یا «تهدید به جنگ» را تشخیص داد. اساساً گذاشتن شروطی غیرقابل اجرا درباره «راستیآزمایی و سپس منفجر کردن برنامه اتمی ایران» یا تهدید مستمر به بمباران زیرساختهای کشور توسط اسرائیل ناشی از ادراک غلط دولت ترامپ درباره تنظیم روابط با دولت جدید ایران است.
ترامپ همزمان با امضای «یادداشت اجرایی» ریاست جمهوری مبنی بر احیای کمپین فشار حداکثری علیه ایران، از عدم تمایل خود برای افزایش بر تهران میگوید. رئیسجمهور جمهوریخواه آمریکا صبح پنجم فوریه در شبکه اجتماعی «سوشال تروث» هرگونه خبرسازی درباره همکاری آمریکا- اسرائیل برای قلع و قمع ایران را رد کرد و از تمایل برای رسیدن به یک توافق معتبر با دولت ایران گفت. در حالی که ترامپ سیگنال مذاکره با دولت چهاردهم را میفرستد، همزمان از دوگانه «توافق یا بمباران اسرائیل» رونمایی میکند! با آنکه ترامپ در پاسخ به ادعای خبرنگار حاضر در کاخ سفید مبنی بر تضعیف تهران، از «ایران قدرتمند» سخن میگوید اما در مصاحبه با فاکسنیوز مدعی میشود سیستمهای پدافندی ایران از بین رفته و مسؤولان کشور در وضعیت ترس به سر میبرند! مجموعه ادعاهای متناقض فوق سبب میشود بسیاری از تحلیلگران نسبت به صداقت ترامپ برای آغاز مذاکرات واقعی و شرافتمندانه با تهران دچار تردیدهای جدی شوند. اظهارات متناقض و غیرواقعی با چه هدفی از سوی رئیسجمهور جدید آمریکا بیان میشود؟ آیا وی «وحدت ملی ایرانیان» را هدف قرار گرفته یا تن به «پلن بی» نتانیاهو برای تحت فشار قرار دادن تهران و ایجاد سایه جنگ در منطقه داده است؟
تنها ساعاتی پس از دیدار دونالد ترامپ و بنیامین نتانیاهو، رئیسجمهور آمریکا با امضای «یادداشت اجرایی» که یک مرحله پایینتر از «فرمان اجرایی» دارای الزام اجرایی است، مانند سال 2017 برنامه اتمی، موشکی، نفوذ منطقهای و مساله حقوق بشر در ایران را بهانه قرار داد تا بتواند به صورت مؤثر شریان صادرات نفت ایران به چین (91 درصد)، معافیت صادرات گاز ایران به عراق و حتی بندر چابهار را هدف قرار دهد. در برنامه اعلام شده از سوی دولت ترامپ، هدف اصلی به «صفر» رساندن صادرات نفت ایران است تا از این طریق منابع مالی دولت در تهران به اتمام رسیده و مقامات ارشد نظام مجبور به تسلیم در برابر خواستههای آمریکا و رژیم صهیونیستی شوند. نکته کلیدی و جالب توجه در کارزار جدید آمریکا علیه ایران آن است که ترامپ هیچگونه «در باغ سبزی» مبنی بر رفع یا حتی کاهش تحریمها، ورود سرمایهگذاران خارجی به ایران یا کاهش فشار بر تهران نمیدهد، بلکه تنها امتیاز وی به جمهوری اسلامی عدم بمباران ایران از سوی رژیم صهیونیستی است!
واقعیت آن است که نقش موثر «لابی یهود» در جریان پیروزی مجدد ترامپ در انتخابات به قدری پررنگ است که ساکن جدید کاخ سفید خود را وامدار صهیونیستها بداند. در دوران جدید، مقامات دولت چهاردهم ضمن باز نگه داشتن «اتاق مذاکره» برای صیانت از منافع ملی کشور، باید با نگاه واقعبینانه هماهنگی راهبردی میان آمریکا و رژیم صهیونیستی را مشاهده کرده و آماده موجهای تحریم، خرابکاری و ترور در داخل کشور باشند. در این روند، هرگونه نگاه «صفر یا صد» به مساله مواجهه با آمریکا یا ایجاد دوگانههای خطرناک و جعلی «میدان - دیپلماسی» تنها سبب افزایش انشقاق داخلی و تشدید فشار بر مسؤولان نظام خواهد شد.
******
عبور اصلاحات از پزشکیان؟
روزنامه خراسان نوشت:
در هفتههای اخیر، عباس عبدی، چهره برجسته جریان اصلاحات، با مواضع تند و انتقادی خود نسبت به دولت پزشکیان، فضایی تازه از گفتمان درونی اصلاحطلبان را آشکار کرده است. عبدی که همواره بهعنوان یک منتقد درونجناحی مطرح بوده، این بار به صراحت دولت را متهم کرده که یا فاقد اراده کافی برای تحقق وعدههایش است یا اساساً توانایی اجرایی ندارد. اما پرسش بنیادین این است: آیا این انتقادات برخاسته از نارضایتی واقعی از عملکرد دولت است یا آن که نزدیکی مواضع پزشکیان به رهبر انقلاب و تلاش او برای ایجاد وفاق ملی، اصلاحطلبان را به عبور از وی سوق داده است؟
از نخستین روزهای تشکیل دولت، پزشکیان بر لزوم وفاق و همگرایی میان جریانهای سیاسی تأکید داشت. این رویکرد که با استقبال رهبر انقلاب همراه شد، موجب شد تا پزشکیان در تصمیمگیریهای کلان، از مسیر تقابل و تنش پرهیز و به سمت ایجاد یک ائتلاف عملی در ساختار قدرت حرکت کند.این سیاست جدید از دید برخی اصلاحطلبان، نشانهای از فاصله گرفتن پزشکیان از مبانی گفتمان اصلاحطلبی و حرکت او به سمت یک مشی محافظهکارانه تلقی میشود. بسیاری از تحلیلگران معتقدند که چرخش پزشکیان از مواضع انتقادی پیشین به سمت راهبردهای اجرایی منطبق بر سیاستهای کلان نظام، موجب نارضایتی اصلاحطلبانی شده که به دنبال تعمیق مطالبات تغییرخواهانه بودند. این درحالی است که پزشکیان از همان ابتدا و در تبلیغات انتخاباتی بارها گفته بود که برنامه اش اجرای سیاست های کلان و برنامه هفتم توسعه است و عضو هیچ جناح و دسته ای نیست.
برخی اصلاحطلبان همواره در بزنگاههای سیاسی، رویکردهای سیالی از خود نشان دادهاند. عبور آنان از چهرههایی مانند خاتمی، روحانی و اکنون پزشکیان، بیش از آن که صرفاً ناشی از نارضایتی از عملکرد اجرایی باشد، نشانهای از استراتژی بقا در فضای متحول سیاست ایران است. به بیان دیگر، اصلاحات همواره در جستوجوی چهرههایی بوده که بتوانند نمایندگی گفتمان آنان را در ساختار قدرت بر عهده بگیرند؛ اما زمانی که یک شخصیت سیاسی به سمت نوعی عملگرایی و تعامل با حاکمیت میل پیدا میکند، جریان اصلاحات ترجیح میدهد مسیر خود را از او جدا کند.عبدی که یکی از معماران فکری این جریان است، با تأکید بر این که «فرصت برای بهانهگیری تمام شده است»، تلویحاً این پیام را مخابره میکند که پزشکیان دیگر در مدار اصلاحطلبی قرار ندارد.
این موضع، شباهت زیادی به استراتژیهای گذشته اصلاحات دارد، جایی که چهرههای کلیدی، بهمحض کاهش زاویه انتقادی خود نسبت به ساختار قدرت، از دایره حمایت این جریان خارج شدهاند.در این میان، طیفهایی از اصلاحطلبان که به مشی رادیکالتری گرایش دارند، در حال زمینهسازی برای یک تغییر جهت در سیاستهای کلان این جریان هستند. حزب اتحاد ملت و برخی چهرههای نزدیک به آن، ضمن انتقاد از روند تدریجی تعامل دولت با حاکمیت، بهدنبال بازگرداندن اصلاحات به مواضع انتقادیتر هستند. برخی تحلیلگران معتقدند که در صورت تداوم این روند، طیفهای میانهرو اصلاحطلب که همچنان به وفاق و تعامل با نهادهای حاکمیتی باور دارند، در اقلیت قرار خواهند گرفت.
تحولات اخیر نشان میدهد که اصلاحطلبان بار دیگر در آستانه یک تصمیمگیری مهم قرار دارند. آیا آنان همچنان به حمایت از پزشکیان و سیاستهای تعاملجویانه او ادامه خواهند داد یا آن که در راستای بازیابی هویت انتقادی خود، مسیری متفاوت را برخواهند گزید؟ نکته حائز اهمیت این است که در شرایط حساس کنونی، اصلاحطلبان نیاز به اتخاذ راهبردی مشخص و یکپارچه دارند. ادامه مسیر عبورهای پیاپی از چهرههای سیاسی، نهتنها باعث بیاعتمادی بدنه اجتماعی به این جریان خواهد شد، بلکه ممکن است آنان را از داشتن هرگونه پایگاه اثرگذار در معادلات قدرت نیز محروم سازد.
******
رد پای وزارت صمت در جهش ارزی!
روزنامه فرهیختگان نوشت:
طی چند هفته اخیر نرخ دلار درحالی تغییر کانال داد که برخی معتقدند یکی از علل نوسانات اخیر آن به اجرای مجدد قاعده 10-90 بازمیگردد؛ قاعدهای که براساس آن واردکنندگان کالاهای غیراساسی میتوانند بدونثبت منشأ ارز بانکی، ۹۰ درصد کالاهای منتخب را ترخیص کنند و ترخیص ۱۰ درصد باقی مانده به پس از انجام تمام مراحل موکول شود. در همین راستا بود که رئیسکل بانک مرکزی اخیراً در صحبتهای خود گفت این قاعده مدیریت زنجیره تجارت را از دست ما خارج کرد. نباید کاری کرد که مانع تجارت شود. مجید شاکری، پژوهشگر مالیه حکمرانی در گفتوگو با «فرهیختگان» علت مخالفت بانک مرکزی با این قاعده را که به وسیله مصوبه وزارت صمت مجدداً برقرار شده این موضوع میداند که روش 10-90 میتواند ابزار تخصیص ارز بانک مرکزی را دور بزند و تنها ثبت سفارش وزارت صمت برای ترخیص کالا کافی است. وی معتقد است تجمع واردات کالاهای باقیمانده از سال 1403، سال 1402 و همچنین بهار 1404 موجب بروز نوسان در بازار ارز شده است. وی همچنین راه برونرفت از این شرایط را از مسیر ایجاد محدودیت در راستای کاهش فشار بر بازار ارز میداند.
طبق مصوبهای که وزارت صمت نیز از آن حمایت کرده، واردکنندگان کالاهای غیراساسی میتوانند بدون نیاز به ثبت منشأ ارز بانکی، ۹۰ درصد از کالاهای منتخب خود را ترخیص کنند و ترخیص ۱۰ درصد باقیمانده به انجام مراحل بعدی موکول میشود. پیشبینی میشود این مصوبه- که بانک مرکزی با آن مخالفت کرده- موجب افزایش فزاینده تقاضا برای واردات کالاهای غیراساسی و درنتیجه فشار افزایشی بر تقاضا و نرخ ارز شود. هرچند عوامل اصلی افزایش نرخ ارز در اقتصاد ایران به مسائلی چون رشد نقدینگی، شرایط منطقهای و ریسکهای سیاسی مربوط میشود، اما در این بین گاهی سیاستها و اقدامات بانک مرکزی و دولت نیز فشارهایی به بازار ارز وارد میکند. بهویژه بررسیها نشان میدهد علیرغم مخالفتهای بانک مرکزی، مصوبه اخیر درخصوص ترخیص کالاهای غیر اساسی در گمرک، عملاً منجر به افزایش تقاضا برای واردات و درنتیجه فشار بر تقاضای ارز و بالا رفتن قیمت آن شده است.
******
آقای پزشكيان بنا بود صدای بیصدايان باشيد!!
روزنامه اعتماد نوشت:
جناب آقاي رييسجمهور! قلب ايران زمين به قول شاعر «از درد ورم نموده يك چند» از درد تورم و گراني. تورمي كه ضعيفترين اقشار جامعه كه حداقل شصت درصد جمعيت كشور را شامل ميشود را زير شديدترين فشارها قرار داده است. در روزهاي انتخابات بارها و بارها تاكيد كرديد كه صداي بيصدايان خواهيد بود، بيصداياني كه با درآمدهاي ناچيز نسبت به نرخ تورم در حال نابود شدن هستند. كارگراني كه كار و درآمد ثابتي نداشته و مجبور به تحمل اين تورم كمرشكن بوده و صدايشان به هيچ جايي نميرسد. مستاجراني كه فقط كار ميكنند تا اجارهبهاي سقف سرپناه خود و خانواده را بپردازند و براي دريافت چندرغاز وام وديعه مسكن، ماهها بايد در انتظار بمانند و با سختگيريهاي بيجهت و ظالمانه بانكها خصوصا درخواست ضامنين رنگارنگ و غيره، معمولا از خير آن ميگذرند. اما در سوي ديگر ميبينند كه فلاني ميلياردها تومان از فلان بانك وام دريافت كرده يا فلان بانك به كاركنان خود ميلياردها تومان تسهيلات ارزانقيمت اعطا كرده است.
آقاي رييسجمهور! اين بيعدالتيهاست كه خطرناك است و خشم جامعه را برميانگيزد .
آقاي رييسجمهور! در حال حاضر مردم شايد تحريمهاي ظالمانه غرب و زورگوييهاي ترامپ ديوانه را به خاطر وطنشان تحمل كنند، اما فساد افسارگسيخته داخلي و بيعدالتي را تحمل نخواهند كرد!
آقاي رييسجمهور! شما كه تقريبا تمام نهجالبلاغه را از حفظ هستيد و در پاكدستي و دلسوزي شما شكي نيست . اگر يكدهم از فرمايشات مولاي متقيان علي(ع) را در دولتتان اجرا كنيد قطعا اين بيعدالتيهاي موجود رفع خواهد شد.
آقاي رييسجمهور! مردم ... با اميد به اينكه روزنهاي ولو اندك در حل مشكلاتشان به وجود آيد به شما راي دادند.
آقاي رييسجمهور صندوق راي تنها راه نجات ايران است، مردم را نسبت به آن نااميد نكنيد كه اين نااميدي همين آرزوي دشمنان قسم خورده اين خاك زخم خورده است.
******
تقدیر زیباکلام از برخی مسولان
صادق زیباکلام در روزنامه هممیهن درباره قتل دانشجوی دانشگاه تهران توسط سارقین و زورگیران نوشت:
منطقهای است که قتل در آن رخ داده و خود من بارها از آن منطقه عبور میکنم و وضعیت را دیدهام. در امیرآباد خیابانهای فرعی که وجود دارد، خیلی خلوت است؛ بنابراین افرادی که بخواهند سرقت یا زورگیری کنند، محیط برایشان مناسب است. قبل از این باید فکری برای امنیت آنجا صورت میگرفت که نگرفته بود و از این به بعد امیدواریم فکری به حال آن منطقه شود.
نکته قابل اشاره دیگر، پیرامون مقامات کشور است. عمل دکتر حسینی، سرپرست دانشگاه تهران که بلافاصله پس از اطلاع از حمله لباسشخصیها، به کوی میرود و در میان دانشجوها قرار میگیرد، حرکت بسیار ستایشانگیزی است. همچنین کاری که دکتر سیماییصراف انجام داد و سفرش به عربستان را نیمهتمام گذاشت و برای رسیدگی به موضوع به ایران برگشت، قابل احترام است و نشان میدهد شخص وزیر علوم بیتفاوت به این موضوع نیست که بخواهد تنها به صدور یک پیام و دستور پیگیری اکتفا کند و ژستهایی را بگیرد که معمولاً گرفته میشود. البته هر قدر که کار ریاست دانشگاه تهران و وزیر علوم قابل احترام است، سکوت آقای رئیسجمهور تاسفآور بود. نکته بعدی درباره مجلس است. مجلس قرار بود که خانه ملت باشد.
از همه جا یک صدایی در آمده اما از جایی که قرار بود خانه ملت باشد، صدایی بلند نشده است. کار مجلس هم تاسفآور بود. نکته جالب دیگر این است که برخی مسئولان جمهوری اسلامی کاری که دولت ترامپ درباره پناهجویان انجام داده و خشونتی که به خرج داده را تقبیح میکنند و به آن عملکرد دولت آمریکا معترض میشوند اما در چندصدمتری خودشان، وقتی لباسشخصیها به دانشجوها حمله میکنند را نمیبینند. این نشان میدهد که چقدر سیاستزدگی و کارهای نمایشی ارزش و اعتبار پیدا کرده و جای خود را به پرداختن به واقعیتها داده است.
******
اگر مسئولان هوشمندانه عمل کنند حادثه به بحران تبدیل نمیشود
روزنامه کیهان نوشت:
حادثهای که روز چهارشنبه در خیابان کارگرشمالی (امیرآباد) افتاد در 18 تیر 1378 به شکل دیگر و البته در بستر یک سناریوی از پیش طراحی شده سیاسی به بهانه توقیف روزنامه سلام رخ داد. اما در حادثه کوی دانشگاه در سال 1378 هم صحنهگردانان سیاسی، هم مسئولین دولتی، هم عناصر دستگیر شده رخنه کرده در میان دانشجویان اهداف دیگری را دنبال میکردند و نه تنها نمیخواستند فضای دانشگاه آرام باشد، بلکه با سخنرانیها و دستورات و هدایتهای خود بر آتش افروخته شده لحظه لحظه میدمیدند.
از افرادی که از قضا معاون سیاسی وزارت کشور بود و انتظار آرام کردن محیط جامعه از او میرفت مصطفی تاجزاده بود. سخنرانی تاجزاده برای دانشجویانی که در عصر روز 19 تیر در مقابل وزارت کشور تجمع کرده بودند، موجب عصبانیت بیشتر دانشجویان شد. تاجزاده در این سخنرانی گفته بود شما چرا آمدهاید اینجا؟ شما چرا درِ وزارت کشور را از جا میکنید؟ اینجا که مال شماست. شما باید جای دیگری بروید و درِ آنجا را بکنید! با این خط هدایتگری تاجزاده بود که 1500 نفر از تجمع کنندگان روبهروی وزارت کشور که غالب آنها دانشجو نبودند با چهار بلندگو و شعارهای تند به سمت خیابان ولیعصر و فلسطین جنوبی حرکت کردند.
در حادثه اخیر کوی دانشگاه برخی افراد که در 18 تیر 78 در حلقه نزدیکان رئیسجمهور وقت بودند و آن زمان هیچ نگرانی از زیر سؤال رفتن امنیت کشور نداشتند به یکباره نگران امنیت کشور شدند. یکی از این افراد که با توئیتی خواست نگرانی خود را نشان دهد، محمدعلی ابطحی، مسئول دفتر دولت خاتمی و از دستگیرشدگان فتنه 88 بود. او در یک توئیت پیرامون حادثه کشته شدن این دانشجوی کوی دانشگاه توسط زورگیرها نوشته است: «فاجعه کشته شدن توسط زورگیران خیابانی که مقتول دانشجو بوده و میتوانسته هر فرد دیگری همباشد، دردناک بود. حس ناامنی عمومی جامعه را دچار شوک میکند. مسئولان امنیتی، اطلاعاتی، انتظامی، در این فضای بیتاب جامعه رسالت و وظیفه مهمی برای امنیت مردم دارند.» حادثه کشته شدن دانشجوی مظلوم دانشگاه توسط چند جیببر بسیار تلخ است و پلیس باید و حتما مجرمان این حادثه را در اسرع وقت دستگیر کرده و دستگاه قضا به سزای عمل کثیفشان برساند. اما امثال ابطحی با نام نهادن «فاجعه» بر این حادثه و اطلاق صفت «بیتاب» به یک جامعه آرام که در شادترین ایام سال قرار دارد؛ قصد دارند از زندگی و پیکر این دانشجوی مظلوم هیزمی بسازند تا در آتشی که در خیابان میافروزند به کارشان بیاید.
اما از برخی دلسوزیهای تصنعی افرادی همچون ابطحی بگذریم، برآیند اقدامات دولت پزشکیان در این چند روز خوب بوده است. چراکه نقطه مقابل اتفاقات کوی دانشگاه در سال 1378، مدیریت اعتراضات دانشجویی در پی به قتل رسیدن امیر محمد خالقی دانشجوی دانشگاه تهران بود که عصر چهارشنبه در مجاورت کوی دانشگاه به ظاهر با هدف سرقت، مورد قتل قرار گرفت. در اینجا با وجود فضاسازی برای بحرانآفرینی توسط برخی افراد در فضای مجازی و حتی برخی رسانهها، مسئولان در وزارت کشور، وزارت علوم و دستگاه قضائی از همان ساعات اولیه دست بهکار شدند و غالبا ادبیات بهکار رفته توسط مسئولان، آرامکننده فضای دانشگاه بود. دادستانی و نیروی انتظامی برای شناسایی قاتل، همه همت خود را به میدان آوردند. مدیر کوی دانشگاه تهران برای تسکین احساسات دانشجویان استعفا داد و دهها اقدام دیگر انجام شد تا سناریوی دشمن که درصدد است با حادثهای، محیطهای آموزشی کشور را ملتهب کند، برخلاف رفتار مسئولان وزارت کشور و وزارت علوم در سال 78، آرام و بدون کمترین تنش خاتمه یابد.
******
از گرانی بنزین و انتقال پایتخت تا ریاستجمهوری استانداران!
سایت جهان نیوز نوشت:
اخیراً رئیس جمهور در سفر استانی به بوشهر در مورد دادن اختیارات به استانداران، گفته است: «... هر استانی برای خودش یک رئیس جمهور داشته باشد. چه کسی گفته من از این استاندار مثلاً خیلی کارشناس تر هستم؟ یا از کسانی که اینجا زندگی می کنند، من یک آدم تافته جدا بافته ای هستم؟ هر استانی می تواند یکی از افرادش را به عنوان رئیس منطقه {انتخاب کند} با هماهنگی بنشینند، تصمیم بگیرند و با قدرت کارشان را جلو ببرند ... من در تهران بنشینم برای اینجا نقشه بکشم؛ می شود؟...»
از آنجایی که این موضوع با واکنش های منفی روبرو شد و برخی گمان کردند که منظور رئیس جمهور، فدرالیسم یا چیزی شبیه به آن است، در همین راستا سید مهدی طباطبایی، معاون ارتباطات و اطلاع رسانی دفتر رئیس جمهور در صفحه مجازی خود نوشت: «کدام فدرالیسم؟ ایده رئیس جمهور درباره افزایش اختیارات استانداران درچارچوب قانون به مفهوم نمایندگان عالی حاکمیت در استان با اختیارات کامل است. تأکید دکتر پزشکیان بر سیاستگذاری و برنامه ریزی در سطح ملی و گسترش و افزایش اختیارات برای اجرای این برنامه ها در سطح منطقه ای است».
البته بر اساس گزارش ایرنا خود رئیس جمهور نیز در همان سفر استانی بوشهر در این باره گفت: «مصمم هستیم که اختیارات بیشتری به استانداران بدهیم تا بتوانند تصمیم بگیرند، اما این تصمیمگیری باید براساس سند چشم انداز و سیاستهای کلی نظام باشد؛ البته اعطای مسئولیت بدون پاسخگویی بی معناست».
به نظر می رسد، دولت باید قبل از آنکه ایده ای را در جامعه و در سطح عمومی مطرح کند، ابتدا خودش آن را با همه جوانبش بسنجد و بعد به صورت برنامه ریزی شده و البته با ادبیات دقیق و با بیان جزئیات، مطرح کند. به تعبیر دیگر، دولت تا جایی که می تواند نباید بلند بلند فکر کند! زیرا مطرح کردن برخی ایده ها در سطح عمومی اگر به صورت خام و یا احیاناً با ادبیات غلط انداز باشد، ممکن است موجب خدشه به اعتبار دولت شود و علاوه بر آن، گاهی اوقات، بدون دلیل، فضای روانی جامعه را به هم می زند و با واکنش منفی محافل کارشناسی روبرو می شود.
برای مثال، در مورد بنزین با وجود اینکه عملاً دولت به دلایلی نمیتوانست قیمت بنزین را افزایش دهد و ایده منسجم و برنامه خاصی هم نداشت، اما در برههای شاهد بودیم که برخی دولتیها بعضاً به صورت ناگهانی ایده افزایش قیمت بنزین را در سطح رسانهها مطرح می کردند و بعد وقتی با واکنشهای منفی مواجه شدند و جوانب کار را سنجیدند، متوجه شدند که به همین سادگی امکان افزایش قیمت بنزین وجود ندارد. در ماجرای انتقال پایتخت به مکران نیز شاهد بودیم که یک ایده خام بعضاً از سوی برخی دولتیها مطرح میشد، اما پس از بازخوردهای منفی ای که به دنبال داشت، اکنون آن فضا فروکش کرده است.
******
درس های سیماییصراف برای مدیران
روزنامه خراسان نوشت:
در روزهای اخیر، درگذشت تلخ یک دانشجو در کوی دانشگاه تهران، جامعه دانشگاهی و افکار عمومی را در شوک و اندوه فرو برد. در میان هیاهو و حساسیتهای اجتماعی پیرامون این حادثه، رفتار وزیر علوم، تحقیقات و فناوری، دکتر سیمایی، بار دیگر نشان داد که در بزنگاههای بحرانی، مسئولیتپذیری و مدیریت هوشمندانه میتواند مانع از تبدیل یک بحران به آشوب شود.
نخستین واکنش وزیر علوم، بدون تردید، نشانهای روشن از درک جایگاه مسئولیتپذیری در مدیریت بحران بود. او بدون حاشیهسازی، بدون تلاش برای توجیه یا انحراف افکار عمومی، مستقیماً از مردم و جامعه دانشگاهی عذرخواهی کرد. این واکنش برخلاف رویهای است که در بسیاری از موارد مشابه دیده میشود، جایی که مسئولان سعی میکنند با انکار، کماهمیت جلوه دادن حادثه یا انداختن تقصیر بر گردن دیگران، از مسئولیت شانه خالی کنند. اما وزیر علوم با این حرکت، نشان داد که پذیرش مسئولیت و شفافیت نهتنها اعتماد عمومی را جلب میکند، بلکه میتواند زمینهساز آرامسازی افکار عمومی و جلوگیری از گسترش اعتراضات شود.
در ادامه، وزیر علوم به جای اکتفا به بیانیههای کلیشهای، بلافاصله وارد عمل شد. تشکیل کمیته ویژه رسیدگی، پیگیری فوری برای شناسایی خاطیان و عزل افراد مقصر از سمتهایشان، اقداماتی بود که از یک مدیر حرفهای انتظار میرود. این تصمیمات سریع و قاطع، هم پیام حمایت از دانشجویان را مخابره کرد و هم نشان داد که در مدیریت بحران، سرعت و قاطعیت چقدر میتواند در کاهش تنشهای اجتماعی مؤثر باشد. دانشگاه، به عنوان محیطی علمی و فرهنگی، نیازمند امنیت و آرامش است. حمایت وزیر علوم از دانشجویان و تأکید بر حفظ حریم دانشگاه، نشان داد که دولت، مسئولیت امنیت فضاهای علمی را درک میکند و آن را در اولویت خود قرار میدهد. این موضعگیری، علاوه بر این که جامعه دانشگاهی را دلگرم کرد، نشان داد که درک حساسیتهای دانشجویی و دانشگاهی یکی از الزامات مدیریت در این حوزه است.
مدیریت بحران، نه با لاپوشانی و فرار از مسئولیت، بلکه با پذیرش خطا، شفافیت و اقدام قاطع امکانپذیر است. تجربه وزیر علوم در این ماجرا، الگویی است که دیگر مسئولان کشور باید از آن الهام بگیرند. در شرایطی که کوچکترین بیتوجهی یا تأخیر در تصمیمگیری میتواند به بحرانی گسترده تبدیل شود، شیوه مدیریت حرفهای میتواند از تشدید اعتراضات و التهابهای اجتماعی جلوگیری کند. نحوه مواجهه وزیر علوم با این بحران، نشان داد که مسئولیتپذیری و مدیریت علمی و دقیق، میتواند اعتماد عمومی را افزایش دهد و از تبدیل شدن یک حادثه تلخ به یک بحران امنیتی جلوگیری کند. اگر سایر مسئولان نیز این الگو را سرلوحه اقدامات خود قرار دهند، نهتنها در مدیریت بحران موفقتر خواهند بود، بلکه زمینهای برای تقویت اعتماد عمومی به ساختارهای اجرایی کشور ایجاد خواهند کرد. اکنون زمان آن رسیده که مسئولان کشور بپذیرند، شفافیت، عذرخواهی و اقدام سریع، نهتنها نشانه ضعف نیست، بلکه از اصول اساسی حکمرانی مطلوب و پاسخگوست.
******