به گزارش مشرق، کبری آسوپار، فعال رسانه در تلگرام نوشت:
دانشجویان حاضر در تجمع کوی دانشگاه تهران اعتراض دارند که محل حمله زورگیران به همدانشگاهیشان، کوچهای بوده که رفع ضعف روشناییاش بارها مورد مطالبه آنها از امور خوابگاههای دانشگاه قرار گرفته و اصلاحی صورت نگرفته و سارقین هم از فرصت تاریکی بارها و بارها استفاده کردهاند! یعنی آنها مسیر مطالبه آرام و قانونی را پیش از این طی کردهاند و پاسخ نگرفتهاند و حالا نتیجهی همان مشکل حل نشده، مرگ یک دانشجوی ۱۹ سالهست. دانشجویان حق دارند معترض باشند، حق ندارند؟
خرداد ۹۹ بود که بخشی از مردم غیزانیه جاده ترانزیتی اهواز به رامهرمز را در اعتراض به وضعیت آب آشامیدنی خود بستند. انسداد جاده موضوعی امنیتی است و طبعاً با ورود ناگزیر نیروی انتظامی و تلاش برای متفرق کردن مردم و بازگشایی مسیر، فضا کمی رنگ درگیری گرفت. اما همین مردم چند ماه قبل و هنگام شرکت در انتخابات مجلس (اسفند ۹۸) دبههای خالی آب را همراه خود به حوزه انتخابیه برده بودند برای آنکه بگویند مشکل آب آشامیدنی دارند و در عین حال، در مسیر ضدانقلاب و تحریم انتخابات هم نیستند. یعنی آنها مسیر مطالبه آرام را طی کرده بودند، اما صدایشان شنیده نشده بودند. وقتی آب حتی برای خوردن، به راحتی در دسترسشان نبود، حق داشتند معترض باشند، حق نداشتند؟
این فقط دو سکانس از اعتراضات است تا بیان کنیم که مطالبه قانونی و آرام ابتدا صورت پذیرفته و چون پاسخ نگرفته، به جنجال رسیده است. تا بیان کنیم یک «ترک فعل» از سوی مسئولین میتواند چه سرانجامی برای مردم و برای آرامش کشور داشته باشد. ضربالمثل ژاپنی نعل و میخ، اهمیت ترک فعل را به خوبی نشان میدهد: «به خاطر میخی نعلی افتاد، به خاطر نعلی اسبی افتاد، به خاطر اسبی سواری افتاد، به خاطر سواری جنگی شکست خورد، به خاطر شکستی مملکتی نابود شد و همه اینها به خاطر کسی بود که میخ را خوب نکوبیده بود.» حالا نوع مطالبه از قوه قضائیه در موضوع اخیر روشن میشود: «رسیدگی به ترک فعل مسئولین امر»؛ وگرنه دستگیری زورگیران مذکور که کار نیرو انتظامی است و محاکمهشان هم پس از دستگیری، روال عادی دستگاه قضاست و مطالبهای نیاز ندارد.
اما اعتراضات بحق در ایران مصائب دیگری هم دارد. شاید بیراه نباشد اگر بگوییم مهمترین مصیبت، سوءاستفاده ضدانقلاب و سیاسی شدن اعتراضات بحق در ایران است. اگر از آشوبهایی که از همان نطفه آغازین، ساخته و پرداخته سرویسهای اطلاعاتی دشمن هستند، بگذریم، هر جا هم در ایران قشری و صنفی و کسی اعتراضی بحق داشته، هیاهوی کذایی رسانههای فارسیزبان غربی و البته مقامات غربی برای سیاسی و امنیتی کردن موضوع آغاز شده است.
به نظر لازم میآید که حداقل یک سکانس دیگر را هم ببینیم: دانشجویان در کوی دانشگاه جمع شده و به عدم اعمال تدابیر لازمی که یحتمل میتوانست مانع قتل یک دانشجو شود، اعتراض دارند. ناگاه کانالهای مجازی گروهک تروریستی رجوی فعال میشوند و تلاش میکنند ضمن همراهی با دانشجوها، این صدای اعتراض را برای خود کنند. کمی بعد، رضا پهلوی هم برای آنکه از قافله عقب نماند، با فراموش کردن دانشجوکشی پدرش، ضمن سیاسی کردن موضوع و ربط دادن زورگیری مذکور به نوع نظام سیاسی حاکم بر ایران، ملت را به همراهی با دانشجویان دعوت کرد! هلهلهی هیاهوی رسانههای غربی هم که از آغاز بلند شده بود. فقط هم این نیست که در فضای رسانهای با همراهیهای کذایی، برای مصادره هر اعتراضی تلاش کنند. بلکه پیاده نظامشان هم اینجا حضور دارد تا بتواند مسیر اعتراضات را به انحراف بکشاند؛ شعار سیاسی سر دهد و لیدری فضا را بدست بگیرد.
این میان، شاید از کارگر سادهای که برای اعتراض به تاخیر پرداخت حقوق خود به تجمع رسیده یا آن روستایی سادهای که مشکل آب آشامیدنی او را به خیابان کشانده، انتظاری نباشد؛ اما از یک دانشجو توقع آن است که مرزش با منافق و معاند روشن باشد. یک بیانیه اعلام برائت و تنویر خط و مرز اعتراض انتظار گزافی نیست. اما همیشه همین «برائت» حلقه مفقودهای میشود که کار تفکیک معترض و برانداز را سخت میکند. گاه حتی فراتر از عدم برائت، شاهد همراهی برخی معترضین با خطی هستیم که از آن سوی مرزها برنامهریزی شده و عملاً اعتراض از مسیر خود خارج شده و بجای تجمع صنفی با میتینگ سیاسی و براندازانه مواجه میشویم که روشن است با برخورد پلیسی و قضایی روبرو میشود.
چنانچه در ماجرای کوی، حتی سرپرست دانشگاه تهران هم با کپی برداری ناشیانه از نقش مصطفی تاجزاده در حوادث کوی دانشگاه تهران در سال ۷۸، فضای صنفی و اجتماعی اعتراض را به سوی رادیکالیسم سیاسی سوق داد.
همین موارد، نهادهای اطلاعاتی کشور را به تجمعاتی اینچنینی حساس میکند. چه آنکه میدانند اگر دمی غفلت کنند، چه آشوبی را کلید خواهند زد. اما مشکل آنجاست که این نگاه امنیتی بر بعد اجتماعی اعتراضات غلبه میکند و گاه نفس مطالبه را میگیرد.
در همه آنچه که گفتیم هم، البته آنچه به جایی نمیرسد، فریاد «حل مشکل» است. چه آنکه خود «اعتراض» تبدیل به مشکل شده و تلاشها به سوی رفع آن میرود و مشکل اولیه در دعواهای سیاسی و امنیتی و کشاندن تجمعات به آشوب و خشونت گم میشود. برای یک اعتراض، مصیبت از این بیشتر هم میشود؟
مخلص کلام آنکه، نه همه اعتراضات کار ضدانقلاب است، نه هر مشکلی مرتبط با اصل نظام است. نه رسانههای فارسیزبان غربی دنبال رفع مشکل مردم هستند، نه هیاهوی آنان باید باعث نحوه تصمیمگیری پیرامون اعتراضات شود. مصائب اعتراض را، آنقدری که دست ماست، کم کنیم تا صدای مردم برای بیان مشکلاتشان شنیده شود.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.