چندماه از شهادت سید مقاومت میگذرد. چهرهای آنقدر اسطورهای که عدهای تا مدتها از پذیرش شهادتش سر باز میزدند. تا پیش از او هیچکس از جهان عرب، رژیم غاصب را اینچنین تحقیر نکرده بود. رجزخوانی دلیر که پشتوانه کلمههایش پیروزیهای پیدرپیاش بود.
مردی که لبنان را تبدیل به گورستان آرزوهای صهیونیسم کرد؛ سد آهنینی که چشمانداز «از نیل تا فرات» را به سخره گرفت و ارتش موسوم به شکستناپذیر صهیونی را از چشمها انداخت.
روحانی سیدی که سیادت و روحانیت در رفتار و گفتارش عجین بود و یکتنه نمایندگی کرد هم شرف انسانی را، هم غیرت دینی و شیعی را، هم غرور قومی و عربی را، هم عرق ملی و لبنانی را و هم گفتمان انقلاب اسلامی را در بیرون از مرزهای جمهوری اسلامی ایران.
از چنان وزانتی برخوردار بود که هرگونه ادعای دستنشانده بودن یا نیابتی بودن او نسبت به جمهوری اسلامی مسخره مینمود. اما این سید با وجود آنکه از چنین جایگاهی برخوردار بود و میتوانست با تکیه بر جایگاه امام موسی صدر، برای ملت لبنان تبدیل به امام نصرالله شود، ترجیح داد همواره خود را از سربازان و ولایتمداران رهبر معظم انقلاب معرفی کند و رابطه کاملا اعتقادی و ایمانی خود را با ایشان به صدای بلند اعلام کند.
جنگ او با رژیم غاصب یک جنگ کاملا شیعی و عاشورایی بود و او این روحیه را برآمده از احیای تشیع سرخ و انقلابی به دست امام خمینی میدید.
از این رو بود که خود را هیچگاه صرفا متحد ایران ندانست بلکه ایستادگی لبنان علیه اسرائیل را در امتداد انقلاب امام روحالله نگریست. این هنر سیدحسن بود که مقاومتش از همهچیز مایه میگرفت.
هم ملی بود، هم شیعی بود، هم انقلابی بود و هم انسانی بود. به این ترتیب حزبالله لبنان ذوالفقار بینیامی شد که همواره بر سر تلآویو سایه انداخته بود. با آغاز طوفانالأقصی، حزبالله لبنان پشتیبانی از مقاومت غزه را وظیفه خود دید و پس از چند ماه جنگ، اشغالگران را به نقطهای از جنون رسانید که با بمبهای چندتنی آمریکایی بیروت را به خاک و خون بکشاند و کمی پیشتر در عملیات پیجرها، پرده از عمق تروریستبودن، ناجوانمرد بودن، بیریشگی، شیطانصفتی و بیقاعدگی خود بردارد.
سیدحسن در نهایت شهید جنگی شد که اسرائیل علیه تمام محور مقاومت و به بیان ادق علیه تمام منطقه غرب آسیا آغاز کرد. او هم فدای مسجدالأقصی شد، هم فدای لبنان شد و هم فدای محور مقاومت شد.
با اینهمه سایه آن ذوالفقار هنوز از سر تلآویو کم نشده است.
سیدحسن نصرالله نه تنها حزبالله لبنان را به عنوان سازمانی ملی و شیعی در خاک آن کشور تثبیت کرد؛ بلکه پروژه ملتسازی امام موسی صدر را امتداد بخشید و بیروت را به یکی از پایتختهای ابدی مقاومت علیه استکبار، تروریسم و صهیونیسم در غرب آسیا تبدیل کرد. او با جذابیتی بیپایان، با شجاعتی بیمانند، با لبخندی که لطف و زیباییاش را مدیون نسبی است که به خاندان پیامبر میرسد، با خطابهای روشنگر و با کارآمدی و موفقیتی همیشگی از مردم لبنان یک ملت مبارز ساخت؛ ملت نصرالله.
نویسنده : جواد شاملو