تابناک نوشت: مسعود پزشکیان در مقام رئیس جمهور، همان مسعود پزشکیان انجمن اسلامی دانشگاه و مجلس و حتی طبابت است، مسعود پزشکیان یک «پنجاه و هفتی» تمام عیار است؛ او نه سخنرانیهای شسته رفته و شیک(!) میکند؛ نه اهل حرفهای بزرگ و جنجالی آخر الزمانی است، مسعود پزشکیان نه وعدههای بزرگ و شوآفهای هیجانی میدهد نه قربان صدقه مردم میرود، پاهایش روی زمین سیاست است نه آسمان آن! مسعود پزشکیان نه «موضع از بالا» و تکبر آمیز دارد و نه ذهن پیچیده و تحلیلی دارد و نه سالها در مغز استخوان نظام بوده، مسعود پزشکیان نه سخنانش کاملا در چارچوب گفتمان و شعارهای رسمی است و نه هنوز نماد وضع موجود شده است... او مسعود پزشکیان است، نمیتواند چیزی جز خودش باشد.
به یک معنا مسعود پزشکیان اصلا سیاستمدار نیست و به یک معنا به شدت سیاستمدار است یا میتواند باشد: او از شدت صداقت، حرفهایی را میزند که هیچ سیاستمدار و رئیس جمهوری تاکنون نگفته است: مثلا با سادگی هر چه تمامتر بعد از یک سخنرانی رسمی میگوید: خیلی خراب نکردم که؟! یا در عکس یادگاری با خانواده شهید ارمنی، روی دسته مبل مینشیند!
یا مثلا ابایی ندارد در یک همایش رسمی و در مقام رئیس جمهور ایران، شعر ترکی بخواند و وقتی نزدیکانش به او تذکر می دهند، همان تذکر را هم علنی میکند و با آن شوخی میکند، صریحا در برابر گلایهها میگوید من که وعدهای ندادم! یا میگوید «مگر فکر کردهاید من که هستم که مشکلات را ناگهان حل کنم؟» یا حتی در موضوع حساس احتمال حمله به تاسیسات هستهای، به گونهای بی سابقه و عجیب میگوید «اگر بزنید، دوباره میسازیم!» یا حتی در میانه یک بازدید رسمی، دست خبرنگار صداوسیما را میگیرد که زمین نخورد!
مسعود پزشکیان آمده است که «شکافهای اجتماعی» را با «وفاق» سامان دهد و تصمیمات سخت در حوزه ناترازی را بگیرد و البته آنطور که خودش گفته فقط یک دوره ، مهمان مردم و نظام است، هنوز قضاوتها درباره او کامل نیست اما می توان از منظری جدید او را دید...!
سخنان خارج از چارچوب و دیسیپلین مسعود پزشکیان و خیلی خودمانی بودن مسعود پزشکیان، چه فایدهای برای کشور دارد؟
یکی از آسیبهای بزرگ سیاست در ایران، رئال نبودن سیاست در ایران است: غیر واقعی بودن و شعار زده بودن سیاست در ایران، در همین فضا است که حرفهای بزرگ در سیاست ایران خریدار بیشتری دارد و البته خیلی زود با فروکش کردن هیجان اولیه و به سنگ خوردن توقعات، موجی از ناامیدی و در بخشهایی از جامعه ایجاد میشود و از سوی دیگر، تندروها در هر دو سوی میدان، با حرفهای تند و به ظاهر عامه پسند، برای کشور نسخه میدهند و البته بحرانهای جدیدی درست میکنند.
در فرهنگ سیاسی ایران، گاهی انتقاد بهجای اینکه سازنده و راهحل محور باشد، به تخریب یا سکوت تبدیل میشود. این موضوع مانع از اصلاح تدریجی و بهبود سیاستها میشود و یک سیکل معیوب می سازد، سیکل معیوبی که هم حکومت و هم مردم از آن ضرر میکنند
واقعیت این است که سیاست در هر جامعهای باید بازتاب دهنده واقعیتهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن باشد. در ایران، با توجه به ساختار سیاسی و شرایط خاص تاریخی و اجتماعی، گاهی نشانههایی از فاصله بین سیاست و واقعیتهای زندگی روزمره مشاهده میشود.
مثلا مصداق و سوال بسیار ساده اما مهم همین جا مطرح میشود، چرا در سیاست ایران، فیک نیوزها، آمدنیوزها، کانالهای بی نام و نشان به راحتی با افکار عمومی بازی میکنند؟ این یکی از نشانههای رئال نبودن سیاست در ایران است، چون نبود دسترسی کافی به اطلاعات شفاف و قابلاعتماد، باعث شده که شایعات و اخبار غیررسمی در شکلگیری نگرشهای سیاسی نقش بزرگی ایفا کنند. این آسیب، تصمیمگیری آگاهانه را دشوار میکند.
با تکیه بر نظریههای مهم علوم سیاسی، از جمله نظریه واقعگرایی (Realism)، نظریه نهادگرایی (Institutionalism) و نظریه مشروعیت وبر (Weber’s Legitimacy)، میتوان به بررسی مهمترین نشانههای «رئال نبودن» سیاست در ایران پرداحت:
وعدههای غیرقابل اجرا یا مبهم:
از منظر نظریه واقعگرایی، که بر اهمیت منابع و امکانات در سیاست تأکید دارد، وعدههایی که با ظرفیتهای موجود همخوانی ندارند، سیاست را از واقعیت دور میکنند. فقدان شاخصهای مشخص برای سنجش این وعدهها، شکاف بین ادعا و عمل را برجسته میسازد.
عدم انعکاس مشکلات روزمره در سیاستگذاریها:
نظریه نهادگرایی تأکید میکند که نهادهای سیاسی باید پاسخگوی نیازهای واقعی جامعه باشند. وقتی مسائل ملموس مانند معیشت یا آموزش در اولویت قرار نمیگیرند، نهادها از کارکرد اصلی خود فاصله میگیرند و سیاست غیرواقعی جلوه میکند.
فاصله بین شعارها و عمل:
ماکس وبر در نظریه مشروعیت، صداقت و عمل به آنها را پایه اعتماد مردم به سیاست میداند. شکاف بین شعارها و نتایج عملی، مشروعیت سیاست را تضعیف کرده و آن را به امری غیرملموس تبدیل میکند. نظریه واقعگرایی سیاسی، بر اولویت مسائل عملی بر آرمانها تأکید دارد. اگر سیاست بیش از حد بر مباحث نظری متمرکز شود و از دغدغههای روزمره غافل بماند، از واقعیتهای ملموس جامعه دور میافتد.
عدم شفافیت در تصمیمگیریها:
نظریه انتخاب عمومی (Public Choice Theory) بیان میکند که شفافیت، مشارکت مردم در سیاست را افزایش میدهد. نبود اطلاعات روشن درباره تصمیمات، سیاست را از دسترس مردم خارج کرده و به یک فرآیند غیرواقعی تبدیل میکند. وقتی سیاستمداران به نیازها و پرسشهای مردم پاسخ روشن نمیدهند، سیاست از واقعیتهای اجتماعی جدا میشود.
تکرار راهحلهای ناکارآمد گذشته:
نظریه مسیر وابستگی (Path Dependency) در نهادگرایی بیان میکند که تکیه بر الگوهای قدیمی بدون توجه به شرایط جدید، کارایی سیاست را کاهش میدهد. این امر سیاست را از واقعیتهای پویای امروز دور نگه میدارد. نظریه سرمایه اجتماعی (Social Capital) رابرت پاتنام تأکید دارد که مشارکت مردم، سیاست را تقویت میکند. نادیده گرفتن این ظرفیت، سیاست را به فرآیندی تحمیلی و غیرواقعی تبدیل میکند. وجود شکافهای فرهنگی، سیاسی یا اجتماعی که بهجای گفتوگو به تقابل منجر میشوند، از جمله آسیبهای جدی است. این دوقطبیها میتوانند انسجام اجتماعی را کاهش دهند و فرهنگ سیاسی را به سمت تعارض بکشانند و راه را برای افراطیها در میدان باز کند.
پزشکیان، فارغ از هرچیز، یک فرصت برای ایران است، او با خودمانی صحبت کردن درباره سیاست و کاهش توقعات آرمانی از سیاستمداران و ارائه چهره یک سیاستمدار مردمی و کم ادعا، راه را برای واقعیتر شدن سیاست در ایران گشوده است، راهی که در آغاز آن هستیم، راهی میان آرمان و واقعیت، بدگمانی و خوش گمانی، امید و ناامیدی، راهی وسط که میتواند با تکمیل آن توسط نخبگان جامعه و رسانهها، فضای جدیدی را برای سیاست ایران بگشاید.