جوانمرد ، همدورهی کیانوش عیاری، از فیلمسازان اصیل خوزستانی است. اولین فیلم هشت میلیمتری او «خراش» یکی از آثار مطرح او در دوران جوانی بود که نشان می داد جوانمرد فطرتا فیلمساز است و سینما را به خوبی می شناسد، اما سینمای ایران او را آن طور که باید و شاید درک نکرد. چرا باید فیلمسازی که در جوانی و میانسالی برای هنر این سرزمین ایستاده، حالا برای ساخت یک فیلم در حسرت بماند؟ چرا سینما چشمهایش را میبندد و گوشهایش را نمیشنود؟
در این سینما، گروهی معدود همیشه مشغولاند و گروهی بسیار، همیشه بیکار. چرا کسی چارهای نمیاندیشد؟ چرا فیلمسازانی مثل جوانمرد با ناجوانمردی کنار گذاشته میشوند؟ چرا عدهای محدود معرفت دارند و بزرگان را از یاد نمیبرند، اما اکثریتی، چشمان خود را بستهاند و تنها به جیبهایشان فکر میکنند؟
جوانمرد، یک دهه است که مینویسد، طرح میدهد، ایده میسازد، فیلمنامه خلق میکند، اما چرا با بیاعتنایی مواجه میشود؟ چرا باید در انتظار بماند تا "دست روزگار" او را به نتیجه برساند؟ چرا مافیای سینما اینقدر بیرحم است؟ چرا سینمای ایران شریفترین فیلمسازانش را کنار میگذارد؟
مجید جوانمرد، مردی شریف، صادق و با تجربهای گرانبها در کارگردانی و فیلمسازی، هیچچیز از کارگردانان جوان و کمتجربه کم ندارد، بلکه سالها تجربه، دانش و نگاه عمیقش به سینما، او را به سرمایهای ارزشمند برای این هنر تبدیل کرده است. اما چرا باید چنین فیلمسازی بهراحتی حذف شود و کنار گذاشته شود؟ چرا سینمای ایران بزرگانش را نادیده میگیرد؟
جوانمرد فیلمسازی است که توانایی ساخت آثار در ژانرهای مختلف را دارد، اما سالهاست که در پیچ و خمهای بیمنطقی سینما گرفتار شده و با درهای بسته روبهرو است. آیا او چیزی کم دارد؟ یا سینمای ایران دیگر قدر فیلمسازانی با صداقت و اصالت را نمیداند؟ چرا برخی همیشه در میداناند و برخی همیشه در حاشیه، فراموششده و مهجور؟
سینمای ایران باید به خودش بیاید. بزرگانش را از یاد نبرد. راه را برای کسانی که با شرافت و عشق به سینما زندگی کردهاند باز کند. مجید جوانمردها، حقشان خانهنشینی و انتظار نیست. سینما اگر واقعاً زنده است، باید قدردان باشد، نه فراموشکار امروز، مجید جوانمرد خانهنشین شده و چشمانتظار کسانی است که شاید به دادش برسند. اما آیا کسی صدای او را میشنود؟ آیا کسی در این سینما از همسایه فیلمسازش خبر دارد؟
آهای مسئولین! آهای شما که سینما بر شانههایتان ایستاده! آهای ستارهها، تهیهکنندهها، دوستان! اگر میتوانید، کاری کنید. در این روزهای سخت، که همه درگیر حساب و کتابهایشان شدهاند، دستی بگیرید، دل کسی را گرم کنید. این دنیا گذراست، حتی اگر صد سال عمر کنید، آخرش چیزی جز نامی که از شما باقی میماند نیست.
جوانمردها، بیادعا و با تمام وجود، پای این سینما ایستادهاند، عمر و عشقشان را بیچشمداشت فدا کردهاند تا چراغ سینما روشن بماند، تا تازهواردها بتوانند روی میراث آنها بایستند، دیده شوند و بمانند. آیا این رسمش است؟ آیا سزاوار فراموشیاند؟ احترامشان را نگه دارید، دستشان را بگیرید، نگذارید غرورشان زیر بار بیمهری خم شود. قبل از آنکه دیر شود. اینجا هنوز چراغی روشن است!
۵۷۵۷