بازار مسکن دچار پارادوکس عجیبی شده است. از طرفی کارشناسان میگویند به دلیل رکود بازار، بهترین فرصت برای خرید خانه است و از طرفی برخی فروشندگان که میبینند قیمت ارز و طلا هر روز بالامیرود، از فروش واحدهای مسکونی خود منصرف شده و فعلا به امید افزایش قیمت دست نگه داشتهاند. در این بین وضعیت اجاره نشینان که شامل بیش از ۶ میلیون خانوار میشود، از همه بدتر است.
تقریبا نیمی از ساکنین کلانشهر تهران مستاجر هستند و به همین ترتیب تقریبا نیمی از دستمزد ماهیانه این افراد صرف پرداخت اجاره خانه میشود. بسیاری از مخارج که حالا دیگر غیر ضروری خوانده میشوند مانند سفر، تفریح، و مراجعه به دکتر به منظور پر کردن چاه اجاره خانه از زندگی مستاجران حذف شدهاند، و درصد بالایی از جوانان قید زندگی مستقل را زده و حتی گاها با زن و فرزند ساکن خانه پدر و مادر شدهاند.
اجاره یک واحد کوچک در تهران آنقدر بالا رفته است که بسیاری از مستاجران به ناچار به مناطق حاشیهای شهر نقل مکان کردهاند. در برخی از این مناطق حضور اقشار مختلف با خرده فرهنگهای مختلف باعث ایجاد بستری مناسب برای اعمال خلاف قانون و بزهکاری میشود. بسیاری از خانوادههایی که به دلیل ناتوانی در پرداخت اجاره خانه در داخل شهر به حاشیه شهرها کوچ کردهاند، از شرایط فرهنگی حاکم گلهمند هستند و از امنیت فرزندان خود نگران. بر اساس آمارهای غیر رسمی از منابع مختلف، حدود ۲۰ میلیون نفر حاشیهنشین در کشور وجود دارند که عمدتا در حاشیه شهرهای بزرگ مانند تهران ساکن هستند.
در سالهای اخیر انواع شهرکهای مسکونی در نقاط حاشیهای شهر ساخته شدند، اما همگی فاقد استانداردهای اولیه برای زندگی. شهرکهایی که بر خلاف ظاهر نوساز و تمیزشان فاقد امکانات اولیه زندگی هستند و ساکنین آنها مجبورند برای خرید اقلام مورد نیاز روزمره و یا مراجعه به درمانگاه و داروخانه مسیر زیادی را طی کنند. حملونقل عمومی به این مناطق راه پیدا نکرده و امکانات آموزشی و رفاهی مناسبی تعبیه نشده است. اینها حاشیههای خوب شهر هستند، وگرنه وضع مناطقی که حاشیهنشینی در آنها در قالب زاغهنشینی در جریان است، از این هم بدتر است. عدم نظارت بر مساله مسکن و تورم مزمن که سالها است دامنگیر اقتصاد کشور شده است، امیدواری برای بهبود وضعیت مستاجران به خصوص مستاجران فقیرتر و حاشیهنشین را سخت کرده است.
یک پدر جوان که دو فرزند ۱۰ و ۱۳ ساله دارد، و به تازگی به یکی از حاشیههای تهران نقل مکان کرده درباره شرایط زندگی میگوید: ما در تهران هم که مستاجر بودیم، در یکی از محلههای جنوب شهر بودیم و آنطور نبود که بگویم همه چیز عالی بود. اما حداقل شرایط رفاهی حداقلی را داشتیم؛ مثلا بچهها نزدیک خانه به مدرسه میرفتند، فروشگاههای زنجیرهای نزدیکمان بود و میتوانستیم با مترو و اتوبوس خودمان را به سر کار برسانیم. اما اینجا نه تاکسی پیدا میشود و نه خط مترو؛ باید هر روز مسیری طولانی را پیاده طی کنیم تا به محل گذر ماشینهای شخصی برسیم. همین موضوع هزینههایمان را دوچندان کرده است. علاوه بر این، از لحاظ امنیتی هم مشکل داریم. اصلا اجازه نمیدهیم بچهها تنها بیرون بروند، اینجا تا دلتان بخواهد معتاد و بی خانمان و سگ ولگرد وجود دارد و نگرانی ما را از بابت امنیت خانواده بیشتر میکند. همسرم هم کارمند است و تا به خانه برگردیم، شب شده است. در طول روز مدام نگران بچهها هستیم. در حقیقت زندگیمان کیفیتی ندارد، فقط زندگی میکنیم.