به گزارش تسنیم، بازار مقابل پاساژ علاءالدین، رسمی نیست اما بینظم هم نیست! قوانینش نانوشته اما سفتوسختند. تازهواردها، بدون آشنایی با قواعد اینجا، جایی پیدا نمیکنند!
این بازار غیررسمی که در سایه پاساژ علاءالدین قد برافراشته، بیش از آنکه صرفاً محل خریدوفروش گوشی باشد، صحنهای از یک نمایش بیوقفه است؛ نمایش عرضه و تقاضا، رقابت و همدستی، قانون و بیقانونی.
اینجا، در دل تهران، برشی از اقتصادی شکل گرفته که نه در مغازههای رسمی که بر روی میزهای چوبی و پلاستیکی جریان دارد، در مسیری باریک و پررفتوآمد که کمتر از ۱۵۰ متر طول دارد اما نبضی تندتر از هر بازار بزرگی در پایتخت میزند.
چیدمان میزها در این راسته، نظمی ناگفته دارد؛ کنار هم فشرده شدهاند، چنانکه مرز بین فروشندهها محو شده و تنها یک بازار یکدست باقی مانده است. پشت هر میز، چهرههایی که انگار از یک قالب بیرون آمدهاند؛ لباسها شبیه، حرکات هماهنگ، و رفتارها همسو. چانهزدن با مشتری، مشورتهای کوتاه و رمزی با همکاران، تماسهای تلفنی پیاپی و ردوبدل کردن اطلاعات، جزیی از مناسبات این بازار است.
اینجا، رقابت بهظاهر در جریان است اما چیزی ورای آن در پس این هماهنگی نهفته است؛ شبکهای که از قیمتها خبر دارد، مشتریان را هدایت میکند و حتی عبور و مرور در این خیابان را مدیریت میکند.
این بازار، رسمی نیست اما بینظم هم نیست. قوانینش نانوشته اما سفتوسختاند. تازهواردها، بدون آشنایی با قواعد اینجا، جایی پیدا نمیکنند. آنها که باسابقهترند، انگار در میان خودشان پیوندی دارند که رمز و راز آن برای رهگذران عادی آشکار نیست و شاید مهمترین قانون این بازار، همرنگ جماعت شدن است؛ نه فقط در نوع پوشش و سبک رفتار که در درک این حقیقت که «جلوی علاءالدین» تنها یک راسته دستفروشی نیست، بلکه قلمرویی است که در آن، هرکس جایگاه خود را باید بشناسد.
شهر فرنگ موبایل
اینجا، جلوی علاءالدین، بازاری شکل گرفته که مرز مشخصی ندارد اما هر بخش آن کارکردی ویژه دارد. بیشتر میزها به خریدوفروش گوشیهای دست دوم اختصاص یافتهاند؛ گوشیهایی که هرکدام داستانی دارند، از دست صاحبان قبلی بیرون آمدهاند و حالا در این راسته دوباره به چرخۀ مصرف بازمیگردند. قیمتها لحظهای تغییر میکنند، معاملهها سریع انجام میشوند و چانهزنیها، بخشی جداییناپذیر از هر خریدوفروش است.
در کنار گوشیها، بساط لوازم جانبی هم پهن است. قابهای رنگارنگ، سیم و کابلهای شارژ، آداپتور، گلسهای محافظ، و هرآنچه که یک گوشی را تکمیل میکند، در این مسیر ۱۵۰ متری پیدا میشود. فروشندهها با صدایی بلند محصولاتشان را معرفی میکنند، برخی پیشنهاد تخفیف میدهند و برخی دیگر ادعا میکنند که کالای آنها «اصل» است حتی اگر تنها با بستهبندی شبیه به نسخههای اصلی عرضه شود.
اما این بازار، فقط محل خریدوفروش کالا نیست؛ خدمات هم در آن جریان دارد. تعمیرکارهایی که روی میزهای کوچکشان مشغول تعویض باتری، تعمیر سوکت شارژ یا برطرف کردن مشکلات نرمافزاری گوشیها هستند. ابزار کارشان ساده اما مهارتشان پیچیده است؛ آنها در کمترین زمان، مشکلاتی را حل میکنند که در فروشگاههای رسمی، نیازمند روزها انتظار و هزینههای بالا است.
و در نهایت، دلالها. آنها مثل سایه در این بازار حرکت میکنند، به مشتریها نزدیک میشوند، قیمتها را زمزمه میکنند، پیشنهادهایی میدهند که در نگاه اول سودمند به نظر میرسند. برخی از آنها، راهنمایی واقعی میکنند اما برخی دیگر، واسطههایی هستند که از بیاطلاعی مشتریها بهره میبرند. چهرههایشان آشناست، رفتارشان حسابشده و نقششان در این اکوسیستم، حیاتی.
اینجا، هیچ چیز ثابت نیست. قیمتها، فروشندهها و حتی قوانین نانوشته این بازار، همه در حال تغییرند اما چیزی که همیشه برقرار است، جریان مداوم معامله و نبض تند خریدوفروش در قلب یکی از پررمز و رازترین نقاط تجاری تهران است.
ردپای تکراری اقتصاد ایران؛ اینجا هم مافیا دارد
در حاشیه این بازار پرهیاهو، جعبههای مقوایی یا میزهای موقتی بر پیادهرو سایه انداختهاند؛ هرکدام حکم یک ویترین سیار را دارند که رویشان، انواع گوشی، لوازم جانبی و حتی قطعات تعمیری به نمایش گذاشته شده است. برخی تنها در کار فروش لوازم جانبی هستند، برخی دیگر به خریدوفروش گوشیهای نو و دست دوم مشغولند و گروهی نیز بهعنوان واسطه، پل میان خریدار و فروشندگان اصلی محسوب میشوند.
این کاسبی در گروی نام پاساژ علاءالدین شکل گرفته، پاساژی بیرقیب که بیش از ۱۰۰ هزار پاخور روزانه دارد. پس استفاده از این جمعیت، نیازمند یک سازمان با برنامه است. پس مدیریت اوضاع با گروههایی منظم و سازمانیافته است که در دستههای ۷ یا ۸ نفره، بازار را کنترل میکنند.
این راسته، بیش از آنکه یک بازار باشد، صحنهای است از یک نمایش منظم که در آن، نقشها از پیش تعیین شده است. خریداران، فروشندگان، دلالها و حتی عابران، هرکدام جزئی از پازلیاند که سالهاست در حاشیه بزرگترین بازار رسمی موبایل ایران چیده شده است.
اما این بازار بیصاحب نیست. اینجا، همه زیر نظر یک نفر کار میکنند که همه ساکنان جلوی علاءالدین او را میشناسند. میانسال است و نظارتش بر بخش بخش مسیر کاسبی سایه افکنده است.
فرار از قانون به همراه مردان قانون
دستفروشی و دلالی در خیابان جمهوری، اگرچه ظاهراً بیقانون و خودجوش به نظر میرسد اما نظمی نامرئی دارد که نه به شهرداری مربوط است، نه به نیروی انتظامی. در این محدوده، قانونی نانوشته حاکم است که تنها بازیگران اصلی آن را میدانند.
شهرداری، اگر بخواهد، میتواند با اعزام عوامل سدمعبر این بساط را برچیند اما چرا این اتفاق نمیافتد؟ شاید دلیلش همان تعارض منافعی است که در تمام لایههای این بازار تنیده شده است. این خیابان، تنها محل کسب دستفروشان نیست بلکه منافع گروههای مختلفی به آن گره خورده است.
دلالانی که گوشیهای بیهویت را با قیمتهای پایین از واسطهها میخرند و دوباره در این بازار به گردش درمیآورند، سهم خود را دارند. برخی از مغازهداران داخل پاساژ که به ظاهر از این هرجومرج شاکیاند، در واقع بخشی از همین شبکهاند. مشتریانی که از دلالان گوشی خریده و بعد از مشکلدار بودن آن به پاساژ پناه میبرند، در نهایت به همان مغازههایی ارجاع داده میشوند که خودشان پشت پرده این معاملات ایستادهاند.
اما بزرگترین بازندگان این بازی، همان مغازهدارانیاند که خارج از این چرخه پنهان قرار دارند. آنهایی که اجارههای سنگین پرداخت میکنند، مالیات میدهند، اما حالا میبینند که پیادهروی جلوی پاساژشان به تصرف بازاری درآمده که قوانین خودش را دارد. درآمد روزانه این دستفروشان، که در واقع واسطههای یک شبکه گستردهتر هستند، گاهی از درآمد همان مغازههایی که پشت ویترینهایشان گوشیهای اصل و قانونی را میفروشند، بیشتر است.
به همین دلیل، اعتراض مغازهداران علاءالدین هم به جایی نمیرسد. بازار خیابانی جمهوری، تنها یک تجمع خودجوش از چند فروشنده سیار نیست، بلکه نظمی دارد که منافع بسیاری را درگیر خود کرده است. هر کسی که در این خیابان بساط میکند، بخشی از یک شبکه است که جایگاهش را به سادگی از دست نمیدهد.
درآمد یک میلیارد تومانی در ماه
یکی از کسبه قدیمی کنار پاساژ علاءالدین که سالهاست در این راسته فعالیت دارد، با تلخی میگوید: همه این بساطها برای یک نفر است. مافیایی است برای خودش. هیچکس هم نمیتواند با او مقابله کند.
او میگوید که گردش مالی این شبکه غیررسمی سرسامآور است؛ ماهانه بین ۸۰۰ میلیون تا یک میلیارد تومان! رقمهایی که حتی بسیاری از مغازههای داخل پاساژ با تمام هزینههایشان به آن نمیرسند. اما چرا کسی با این مافیا مقابله نمیکند؟
ماجرا ساده نیست. این شبکه، بهسادگی یک عده دستفروش نیست که هر روز بساطشان را پهن کنند و شب جمع کنند. این یک سیستم است؛ سیستمی که قوانین خودش را دارد، برای استقرار در پیادهروها مجوزی غیررسمی نیاز است که باید از سرشاخهها گرفت و هر گوشهی خیابان، سهمیه مشخصی دارد.
همین ساختار باعث شده تا برخی از مغازهداران علاءالدین که در یک رقابت نابرابر قرار گرفتهاند، به جای اعتراض، به این چرخه بپیوندند. آنها یا گوشیهایشان را به همین دلالان میسپارند، یا خودشان در قالب واسطه، در این بازار سیاه مشارکت میکنند.
اما کسی که از بیرون به ماجرا نگاه کند، تنها انبوه دستفروشانی را میبیند که کنار هم ایستادهاند و فریاد میزنند. هیچکس از «پدرخواندههایی» که در سایهها، این بازار را هدایت میکند، خبر ندارد.