ایدههای انقلابی برابری، زندگی جمعی، اخلاق پرولتاریایی و پرستش فناوری که ریشه در یوتوپیای روسی دارند، مجموعهای از آزمایشهای اجتماعی را بهوجود آوردند که در دهه اول انقلاب روسیه در جشنوارهها، داستانهای علمی تخیلی، برنامهریزی شهری و هنرها تجلی یافتند. استایتز در این کتاب نظام بوروکراتیک و الهیات استالینیستی را به نقد میکشد.
«تغییر بزرگ» یا «گسست عظیم» که ناشی از مبارزه صنعتی دیوانهوار بود نه تنها در تاریخ بیسابقه بود، بلکه قابل پیشبینی نیز نبود. اقتصاددانان محتاطی همچون و.گ.گرومان برای توصیف شور و شوق برنامهریزی و سرعت تحولات از واژه «خیالپردازانه» استفاده میکنند. برنامه بزرگ با اهداف سلیقهای، نتایج پیشبینیناپذیر و سرعت نامناسب مستمرش، اقتصاد و چشمانداز اجتماعی را دگرگون ساخت و بر کل روانشناسی ملت تاثیر گذاشت. به گفته موشه لوین، «جنون کمیت»، عجله، و شوک ستون فقرات سیاسی صنعتیسازی اجباری بر اساس برنامهریزی متمرکز، توسل به تحمیل و دستورات اداری، حکمرانی سلیقهای و سبک اقتدارگرایانه خشونتباری بود که با تنشهای برخاسته از انگیزه صنعتیسازی همخوانی داشت و باید نیز چنین میبود. شرایط جدیدی پدیدار شد که بر فرهنگ رئیسمآبی دلالت میکرد گلاوکراتیا یا حکومت با دیوانسالاری سنگین آپاراتنیم پوتم یا فرماندهی اداری، ناکاچکا یا سرازیر کردن سیل دستورات به سوی زیردستان و داوای که واژه خشن و بیادبانه برای «فورا انجامش بده» است همراه با شکل خطاب آشنا و متکبرانه «تو» بهکار میرفت که نوعی بیان زبانی بود که بسیاری از روسها برای الغای ابدی آن مبارزه کرده بودند.
جنگ یا جایگزین روانی آن یعنی فضای جنگی، نیاز به انضباط آهنین و کنترل اجتماعی را ایجاد میکند جنگ داخلی دوران ادغام سازمان اجتماعی تمامیتخواه بود. استالین فضای جنگگونهای را ایجاد کرد و به فضایل مهم انقلاب و جنگ داخلی متوسل شد. او با این کار نه تنها ایده «نظامیسازی کارگران» تروتسکی را تقلید کرد و از او نیز فراتر رفت، بلکه بهطور ناخودآگاه روانشناسی و رویای آرمانشهر حکومتی صنعتی روسیه را نیز برگزید آمیزه تحمیلگری و گروهبندی نظامی با نیازهای دفاعی، فعالیت اقتصادی و رفاه عامهپسند. در اینجا نیز همچون همه آرمانشهرها، سازماندهندگان این آرمانشهر آن را با واژههایی عقلانی و متقارن و بازبان محاسبهگرانه برنامهریزی، ارقام کنترلی، آمار، پیشبینیها و دستورات دقیق توصیف میکردند همچون رویای مستعمرات نظامی که این طرح آرمانشهری شباهت ضعیفی به آن داشت نمای بیرونی و ظاهر عقلانی آن به سختی میتوانست اقیانوس شوربختی بینظمی، هرج و مرج، فساد و بوالهوسی را که با آن همراه بود، پنهان کند.
ایدئولوژی انقلاب روسیه ملغمهای از مارکسیسم (بهگونهایکه در شرایط روسیه اعمال شد) و ارزشها و رویاهای بومی انقلاب روسیه بود که اغلب فراتر از برنامه مارکس بود و با «متنها»، اسطورهها الگوهای رفتاری، تصورات، ژستها و رویاهای انسانی بیان میشد. استالینیسم که نامی کاملا مناسب برای فرهنگ سیاسی جدیدی بود که در دهه۱۹۳۰ متولد شد نیز یک ملغمه بود؛ ملغمهای از عناصر اقتدارگرایانه همیشه حاضر در بلشویسم، تعصب نظامی که برای کنترل و هماهنگی دگرگونی ایجاد شده بود، استبداد شخصی استالین میراث همیشگی دیوانسالاری و اقتدارگرایی اجتماعی خود مردمان روسیه. این انقلابی بسیار توانمند و خشونتبار بود که روح انقلاب دهه قبل را دگرگون کرد. عطش بیپایان استالین برای قدرت او را وادار کرد تا یکی از گستردهترین و پیچیدهترین ماشینهای سیاسی تاریخ را بیافریند که بر اصول گردآوری و بازیافت اطلاعات، پنهانکاری و دشمنهراسی، استفاده بدبینانه از مردم، فساد اخلاقی، خشونت بیهوده و غیرضروری و باور توهمآمیز به خیانت پیشگی بالقوه همگان استوار بود.
استالین از آرمانگرایان و منادیان انقلاب اخلاقی متنفر بود. ماهیت «آرمانشهری» نظامی را که او ایجاد کرد، باید از آرمانشهرگرایی دوران انقلاب کاملا جدا دانست. او رویای اقتصاد سیاسی یکپارچه و کاملا مهارشدهای را در سر میپروراند که با شیوههای اقتدارگرایانه و به دست انسانهای زنده نه ماشین یا رایانه اداره میشد و از حمایت قدرت و اعمال زور برخوردار بود. او در سپتامبر۱۹۳۸ گفت که «سوسیالیسم از رویای آیندهای بهتر برای انسانیت به یک علم تبدیل شده است.» استالین تلاشهای آرمانشهرگرایانی را که به دنبال فرهنگسازی بودند و ذهنهای خیالپردازی را که میخواستند راههای جدید را برای زندگی بیافرینند یا تولید کنند درک نمیکرد و برای آنها احترامی قائل نبود. استالین در مرکز این ماشین سازمانی سهمناک تنها نبود. او از یاری مردان قدرتطلبی که افکاری کم و بیش شبیه به او داشتند برخوردار بود در زمان دگرگونی بزرگ یعنی در اوایل دهه۱۹۳۰، دستیار اصلی او و سخنگوی نظام نوین، لازار کاگانوویچ بود که از مجریان سرسخت پاکسازی و مدیری مستبد بود که همچون برادرش که او نیز از مدیران اقتصادی بود بر این باور بود که «وقتی مدیر در کارخانه راه میرود، زمین باید زیر پایش بلرزد.» حزب نیازمند «رهبران کارآمد، قدرتمند، خشن و بیپرواست.»
کا گانوویچ در جنگ علیه بسیاری از تجربه گران دهه۱۹۲۰ شخصیت اصلی بود: نهضت زنان، برنامهریزان خیالپرداز شهری، آموزههای اخلاقی کمونیستی، کمونها، برابری و درواقع هر چیز دیگری که بوی فرهنگسازی مستقل، تجربه اجتماعی مستقل و تفکر «بیهوده» درباره آینده را میداد. بیتردید او از سوی استالین سخن میگفت و بیزاری کاگانوویچ از آرمانشهر انقلابی در سخنرانیها و نوشتههایش آشکار بود.
او در مقام رئیس مسکو فرمان داد کلیساهای باستانی نزدیک کرملین را نابود کنند و به انتقاد لوناچارسکی و چندین معمار دیگر این پاسخ تحقیرآمیز را داد: «حس زیباییشناسی من اینطور حکم میکند که راهپیماییهایی که از شش بخش مسکو شروع میشود همه باید همزمان به میدان سرخ ختم شوند» و این نشانه آشکار شمایلشکنی استالین و گرامیداشت دقت مکانیکی در مراسم در تقابل با زیبایی دکور بود.در سال ۱۹۳۲، هنگامی که مقامات مساوات طلب از پذیرش امتیازات «فروشگاههای ویژه» خود در ایوانوو وازنسنسک خودداری کردند و بر ایستادن در صف در کنار دیگران اصرار کردند کاگانوویچ بسیار خشمگین شد. بسیاری کسان از رفتار وقیحانه و خشن و ناپسند او تقلید میکردند.
انقلاب اقتصادی، اوجگیری مدیریت اقتدارگرایانه و سیل دهقانانی که به کارخانهها سرازیر میشدند آرمانشهر ماشینی گاستف را در زمره نخستین قربانیان جنگ آرمانشهرستیزی قرارداد گاستفیسم که بسیاری از منتقدان آرمانشهر «سختگیرانهای» میدانستند که بهشدت با تجربهها و تصورات انسانیتر دهه۱۹۲۰ در تعارض بود با نظم صنعتی استالینیستی نوین ناسازگار بود، برنامه پنجساله ساختار نیروی کار شوروی را تغییر داد؛ چون میلیونها دهقان بیمهارت به شهرها، کارخانهها و کارگاههای ساختوساز مهاجرت کردند ناتوانی در پیشبینی پیامدهای اجتماعی، جمعیتی و روانی صنعتیسازی به هرج و مرج منتهی شد.
یکی از واکنشهایی که در برابر این شرایط ایجاد شد، نظم دادن و کنترل و مجازات کارگران بود. پیامد دیگر، کار ضربتی نمایشی و حتی تئاتری، یعنی فوران ناگهانی و قهرمانانه کار بود که کارگران پرشوری که غرق در آدرنالین و جنون تولید بودند به سرعت اجرا میکردند. نظم، مدیریت کارآمد و آموزش دقیق نیز در زمره قربانیان این حرکت عظیم بودند. ستایش فناوری و کار فنی داوطلبانه بر سایر حقوق پرولتاریا غلبه کردند؛ تشدید کار به جای آموزش دقیق برگزیده شد. گاستف همواره برنامه آمادهسازی بسیار دقیق کارگران و تمرینهای طولانی را تایید میکرد و امیدوار بود که خستگی و سوانح کاری را کاهش دهد. او رویای کارگری را در سر میپروراند که مهارتش به تدریج افزایش مییابد و همچون قطعهای برابر با سایر قطعات در ماشینی زیبا عمل میکند و برای شاهکارهای فردی موجهای ناهمگون و توفانهای بهرهوری نقش چندانی قائل نبود.
برنامه پنجساله میزان سوانح کاری را افزایش داد و با ترکیب کارگران آموزشندیده با ماشینآلات پیچیده و سهمیههای کار دستنیافتنی به سلامت کارگران لطمه زد. این برنامه یا تغییرات ناگهانی سرعت یکنواخت و آهنگ خط تولید را بر هم زد این برنامه بعدها ابر کارگر یا استیکانوویت را وارد سیستم کرد. در طول سال دوم برنامه پنجساله که استیکانوویسم ظاهر شد گاستف آن را تایید کرد و ثمره منطقی سیستم خود دانست هر دوی آنها بر عقل سلیم، هوشیاری، عادات کاری خوب، برنامهریزی وظایف و مواردی از این دست مبتنی بودند؛ ولی استیکانوویسم مخلوقی مصنوعی بود که قهرمانان مرد و زن کارگری را که درباره آنها بسیار تبلیغ شده بود، با گروههایی از دستیارانی ترکیب میکرد که ابزارهای آنها را مرتب میکردند و به آنها کمک میکردند تا به راندمانهای کاری عظیم خودستایانهای دست یابند.
رویای گاستف جای خود را به شگفتیهای نخبگان تولید در بالا و کارگران روستایی کممهارت در پایین داد. گاستف نهضت نوتیستها، و موسسه مرکزی کار تا سال۱۹۳۸ امواج شوک صنعتی را از سر گذراندند؛ ولی آسیبهای بسیاری دیدند و به سازشهای زیادی تن دادند. در آن سال، موسسه کار تعطیل شد و گاستف را به دلایلی که هنوز نامعلوم است دستگیر کردند. بازماندگان خانواده او عقیده دارند که او را در سال۱۹۴۱ در اردوگاه سولووتسکی تیرباران کردند. انقلاب اقتصادی استالین با ناآرامی اجتماعی عظیمی همراه بود. از سال۱۹۲۶ تا سال۱۹۳۹ جمعیت شهرهای شوروی ۳۰میلیون نفر افزایش یافت؛ در طول نخستین برنامه پنجساله، جمعیت شهری ۴۴درصد و جمعیت مناطق مسکو و لنینگراد هر یک ۳.۵میلیون نفر افزایش یافت. این مساله مشکلات شهری عظیم، تنشهای اجتماعی روزافزون و مصیبت جمعیت بیش از حد، جنایت و ناهنجاری را به دنبال داشت.
همزمان، طبقه کارگر از سال ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۳ بهشدت متورم شد. دستگاه تبعیض مثبت، ارتقای سریع و تحرک جغرافیایی و اجتماعی تبدیل دهقانان روستایی تازهوارد به کارگران کممهارت و ورود کارگرانی که عملکرد خوبی داشتند به دورههای فنی یا مدیریتی و آنگاه ارتقای آنان به مناصب قدرت در اقتصاد و سیاست را همراه داشت. این مساله به پرولتاریاییسازی حزب و مدیران منتهی شد که یکی از اهداف اصلی انقلاب بلشویکی و لنین بود؛ ولی ناگهانی بودن این تغییرات و فنی شدن سریع میلیونها نفر بدون عامل توازنآفرین تعلیم و تربیت انسانی نسلی از کارگران رئیسشده جاهطلب و عملگرا را ایجاد کرد که به دنبال ارتقای شغلی بودند و با تجربههای «اختلالآفرین» مخالفت میکردند. بهگفته شیلا فیتزپاتریک، بخشهایی از جمعیت که از توانایی حرکت به سطوح بالاتر برخوردار بودند خواستار ساختار ثبات، نردبانهای سنتی موفقیت، نمادهای موفقیت و عملکرد آسان فهم و پاداش با سکه رایج کالاهای آشنایی بودند که قابل مصرف و نمایش باشند.
به این ترتیب آنها هر روز غیر سیاسیتر میشدند، اقتدار را محترمتر میشمردند و محافظهکارتر میشدند. «روستاییسازی» شهرهای شوروی در دهه۱۹۳۰ عمیقا بر تمدن شوروی اثر گذاشت. عادات کاری بدوی دهقانان نورسیده، سستی و بیهدفیشان، تمایل آنها به جستوجوی کارهای بهتر، رژیم را به تحمیل تمامعیار و اعمال نظم وادار کرد. سیل تودههای کمسواد به محدودیت فرهنگ و گسترش «گرایشهای غیرعقلانی و ضد روشنفکری» در محل کار و در همه عرصههای زندگی منتهی شد دهقانان نمیتوانستند ارزشهای خود را در دهکده جا بگذارند به همان اندازه که دهقانان روس هنوز از نظر فرهنگی، منزوی، بدبین، جزماندیش، خرافاتی یا حتی از نظر دیدگاه فرهنگی بدوی بودند اگرچه به زینت شوخطبعی سرزندگی و سخاوت آراسته بودند. شهرها نیز، در خانه خیابان و محل کار عمیقتر رنگ و بوی ارزشهای دهقانی را به خود گرفتند. تمدن شهری ذهنیتهای روستایی را محو نکرد، بلکه دقیقا عکس این رخ داد.
در تصویر پیلنیاک، گرگ (استعارهای برای غریزه دهقانی) هنگامی که اسیر مرد متمدن شد و به قفس افتاد، همچون ماشین دور قفس میدود؛ ولی همچنان گرگ است.
ویکتور چرنوف، رهبر سوسیالیست انقلابی یکبار گفت که «دهقان، سلطان مطلق واقعی روسیه است.»
در دهه۱۹۳۰ که برای نخستینبار فرهنگ سیاسی روسیه دهقانی شد، این مساله واقعیت یافت.
منبع: کتاب «رویاهای انقلابی»
ناشر: نشر نو
مترجم: افشین خاکباز